کون دادن به دایی ارتشی (۱)

1395/11/10

سلام. اسم من کیومرث و می‌خوام داستان اولین باری که در سن ۱۳ سالگی ناخواسته کون دادم رو تعریف کنم.
من در یک خانواده پرجمعیت بزرگ شدم که سه‌تا خواهر و سه‌تا برادریم که من بچه چهارم هستم. همراه ما ی دایی هم داشتیم که مجرد بود که حدود ۲۷ سالش میشد و ارتشی بود که با ما زندگی میکرد. ولی نه از اون ارتشی‌های خشک و بد اخلاق. خدا وکیلی خیلی مهربون بود.
من در کل تا سن ۱۳ سالگی چیزی در مورد سکس نمی‌دونستم و اصلا تو نخ این حرفا نبودم. بریسم سر داستان که چجوری اتفاق افتاد.
یروز که رفته بودم حمام و داشتم خودم رو می‌شستم صدای داییم رو شنیدم که داره صدام می‌کنه. گفتم بله دایی؟ گفتش درو باز کن که بیام پشتت رو کیسه بکشم. اون موقه‌ها اینکه یکی از خانواده بخواد بیاد و پشت کسی رو کیسه بکشه چیز عادی بود. منم که لخت لخت بودم و شرت هم پام نبود. درو که باز کردم خیلی نرمال اومد داخل که دیدم اونم مثل من لخته که اینم واسه من عادی بنظر میرسید چون بار اولی نبود که میومد و کمک میکرد که خودم رو بشورم. خلاصه وارد که شد گفت چقدر سرده و رفت سراغ دوش و آب داغ رو زیاد کرد که با بخار آب توی حمام گرم شد. منم مشغول لیف زدن به خودم بودم که گفت: لیف رو بده که خودم خوب بشورمت اینجوری فقط داری با خودت بازی میکنی. لیف رو گرفت و حسابی صابون رو به تنم مالید و مشغول لیف زدن شد. منم همینجوری نشسته بودم زمین که بی‌هوا لیف رو مالید به صورتم و گفت که حالت چاردست‌‌وپا بشم که خودشم کمکم کرد. همینجوری که داشت بدنم رو لیف میزد احساس کردم ی چیز داغ و بزرگ چسبیده به سوراخ کونم ولی بازم اصلا متوجه نشدم که چیه و چون صورتم کاملا کفی بود نمی‌تونستم چشام رو باز کنم. توی اون لحظه خیلی دلم می‌خواست که بدونم این چیز داغ چیه. خلاصه اینکه هی کیرش رو میمالید به سوراخ کونم و بازی میکرد. ی پنج دیقه داشت ور می‌رفت که توی این مدت من فرصت کردم که چشام رو پاک کنم و بتونم ببینم. چون چاردست‌وپا بودم درحین اینکه داشت با کون من که کاملا کفی کرده بود بازی میکرد تونستم از بین پاهم ی نگاهی بکنم که فقط تونستم خایه‌هاش که آویزون شده بود رو ببینم و تازه فهمیدم که موضوع از چه قراره. ولی راستش اصلا روم نمیشد چیزی بگم. درواقع احساس بدی نکردم که بخوام مقاومت کنم و روم نمیشد که حتی ی کلمه حرف بزنم. توی حمام هم تنها چیزی که سکوت رو شکسته بود صدای دوش بود که باز بود. خلاصه بعد اینکه حسابی با کونم بازی کرد دیدم داره کم کم سعی میکنه کیرش رو بکنه توی کونم. اولش تا میومد بکنه توش چون کونم تنگ بود هی کیرش سر میخورد و نمیشد ولی یدفه احساس کردم که چشام داره سیاهی میره و با اینکه اب داغ باز بود و بخار آب کاملا حمام رو گرم کرده بود از درد داشتم میلرزیم ولی جرات نمیکردم چیزی بگم یا حتی آخ بگم. اصلا نمی‌دونم چقدر از کیرش رو فرو کرده بود توی کونم اما کونم از درد داشت میترکید. ی دو سه دیقه همینجوری بی حرکت موند تا من کمی آروم شدم و دوباره شروع کرد و کیرش رو آروم عقب جلو میبرد. منم که دیگه کار از کار گذشته بود و درد رو کشیده بودم پس به خودم گفتم که صبر کن تا ببینیم آخرش چی میشه. خلاصه حدود بیست دیقه داشت منو میکرد که احساس کردم کونم داغ شده ولی نفهمیدم که این آب کیرش بوده که باعث شده کونم داغ بشه. کارش که تموم شد منو خوب شست و فرستاد بیرون. وقتی اومدم بیرون واقعا از داییم نفرت داشتم و توی دلم بهش بد و بیراه میگفتم. برای یک ماه دیگه به سمتم نیومد اما راستش توی این مدت نظر من نسبت به کاری که با من کرد عوض شده بود و بازم دلم می‌خواست منو بکنه. باقی اتفاقها رو در داستانهای بعدی مینویسم.

نوشته: کیومرث


👍 9
👎 6
53350 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

576801
2017-01-29 21:52:07 +0330 +0330

توله بیا بکنیمت

0 ❤️

576813
2017-01-29 22:23:08 +0330 +0330

بیا من بکنم کار نداره ک

0 ❤️

576815
2017-01-29 22:27:57 +0330 +0330
NA

khob farqt ba koniaye dige ine be ye nezami dadi dar majmo darjaht armanhaye emamo mamlekat aml kardi ke kam az shahadt ndare eltemas doa afaqi

0 ❤️

576852
2017-01-30 09:14:28 +0330 +0330

اگه دوست داری بابا بزرگ ببرتد حموم منو خبر کن

0 ❤️

576865
2017-01-30 13:00:39 +0330 +0330

هزار الله اکبر خخخخخخ
حتما داییت ازین کسکشاییه که بعد از سربازی استخدام شدن
وگرنه اون که دانشکده بره اینطوری نمیشه

1 ❤️

576877
2017-01-30 16:06:13 +0330 +0330

خوب بود
منتظر ادامشم

0 ❤️

577070
2017-01-31 21:28:50 +0330 +0330

مارومیگی سیبیلا بناگوش دررفته گفتیم بزار ببینیم چیکا میکنه

1 ❤️

577072
2017-01-31 21:41:39 +0330 +0330

ووووای حووس کردم کیر کلفت میخوووام

0 ❤️

975500
2024-03-17 13:37:04 +0330 +0330

نوش جونت

0 ❤️

975501
2024-03-17 13:38:00 +0330 +0330

کون کردن خیلی لذت داره

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها