کون دادنم تو زمین استادیوم تختی

1393/12/18

یادش بخیر بچگیام اینقدر از در و دیوار خونه بالا میرفتم که مامانم باشگاه ژیمناستیک ثبت نامم کرد که انرژیمو اونجا تخلیه کنم و منم که بچه بودم و شیش سال بیشتر نداشتم و گاهی وقتا نمیرفتم و کارتون نگا میکردم اون موقع ها کارتون سفید برفی رو یادمه که خیلی برام جذاب بود یادمه تا سال پنجم دبستان میرفتم باشگاه و البته استعداد خوبی هم داشتم یادمه یه اولین بار سعید به یه بهانه ای منو برد انباری زیر باشگاه که پر از آت و آشغال بودش و شرو کرد به حرفهای سکسی و من که چیزی نمیفهمیدم فقط گوش میکردم و یادم نیست که چی شد که کیرشو درآوردش و گفت که بهش دست بزنم منم که شکه شده بودم تنها چیزی که یادمه گفتم بهشت و جهنمی هست و سعید هم گفت منم اول همینو میگفتم درواقع تو اون لحظه نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیوفته و همینو میدونستم که کار درستی انجام نمیدیم و نکنه خدا سوسکمون کنه و از اینجور حرفا خلاصه یه ذره به کیرش ور رفتم و بعد یه صداهایی از طرف پله ها اومد و سعید گفت بیا بریم یه جای امن و منم باهاش رفتم و با هم رفتیم پشت باشگاه ژیمناستیک که میشد زمین چمن استادیوم تختی تقریبا کناره زمین چمن آخراش یه اتاق بی درو پیکری بود و چراغ نداش ولی نور کمی که از بیرون میومد معلوم بود پر آشغاله و شبیحه موتورخونه بود یکم اون طرف بعد از اون موتورخونه تاریک یه کلاس کاراته و قبل از ما هم که ساختمون شمشیر بازی بود و من و سعید هواسمون خیلی جم بود و تا صدای پا میشنیدیم حتی آروم تر نفس میکشیدیم تا کسی متوجه نشه خلاصه بعد از کلی کلنجار رفتن سعید گفت میخواس دولت رو ببوسم منم که اصا چشم و گوش بسته گفتم باشه اگه تو ببوسی هرکار بگی انجام میدم چون فکرشم نمیکردم چنین کاری بکنه و سعید هم که از خدا خواسته کیرمو بوس کرد و منم قرار شد کیرشو بخورم و اولش بدم اومد هی توف میکردم ولی بعد دیگه راحت تر شد و یه چند دقیقه ای براش ساک زدم و بعد دستمو گرفت و بلندم کردو شلوارمو کشید پایین و یه ذره کونمو مالوند و میخواست بکنه توش که نشد و لا پایی زد و هی با انگشت سأی داشت سوراخمو باز کنه و آخرشم با لاپایی آبش اومد و ریخت رو زمین و چون تاریک بود چیزی معلوم نبود و بعدشم شلوارا رو کشیدیم بالا و رفتیم جای آبخوری دستامونو بشوریم قبلش که دستمو بو کردم بویه گندی میداد که سعید گفت بوی تفههه خلاصه اون شب گذشت و مامانم گیر داده بود که چرا دیر اومدی و خلاصه ماجرا تموم شد جلسه بعدی و جلسات بعدیشهم بعد از باشگاه یه راس رفتیم جای قبلی و هی هر بار سعید سای داشت که کونمو گشاد کنه که بلاخره موفق هم شد و یادم نمیاد که دردم اومده باشه چون هم الان یه ده سالی از اولین کونایی که دادم گذشته و هم سعید خیلی حرفه ای بود دیگه دفعات آخر آبشم میریخت تو کونم یادمه تو اون سال و اون باشگاه من به جز سعید به سه نفر دیگه هم کون دادم و با اینکه آبم هنوز نمیوند اما از این کار لذت میبردم و تا وقتی هم که میرفتم باشگاه کونه رو میدادم تا وقتی که یه سری وقتی میخواستم فیلم سوپری که از یکی از همون بکن ها گرفته بودم رو ببینم خواهرم دید و فهمید از کجا سی دی گیرم اومده و گفت نباید باشگاه بری والا به مامان میگم البته از کونی شدنم چیزی نگفتم ولی دیگه نمیتونستم یه آدم مورد اعتماد رو پیدا کنم که بکنم به خاطر همین هرموقع میرفتم حموم با انگشتم یه حالی به کونم میدادم و بعضی وقتا هم با چوب بستنی و شیشه ایستک و خلاصه دورانی داشتیم بعدا که رفتم راهنمایی سال دوم که بودم دیگه خیلی طولانی شد بقیش باشه قسمت بعد

نوشته: mahan.adm


👍 1
👎 1
57445 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

455553
2015-03-09 18:58:03 +0330 +0330
NA

خخخخخخخخخخخ
جالبه بچگی هم عالمی داره یادش بخیر
ممنون از داستانت عزیزم

0 ❤️

455554
2015-03-09 21:35:10 +0330 +0330
NA

(هرموقع میرفتم حموم با انگشتم یه حالی به کونم میدادم و بعضی وقتا هم با چوب بستنی و شیشه ایستک)هاهاها هرچقد گشتم نتونستم رابطه معقولی بین چوب بستنی و شیشه ایستک پیدا کنم؟ این کجا و اون کجا مطمئنی چوب اسکی نبود؟!!!
تنها چیزی که دستگیرم شد این بود که تو ساخته شدی برای ایفای نقش سطل زباله.
راسی بده رو سوراخ کونت بنویسن: شهر ما خانه ما

0 ❤️

455555
2015-03-10 00:05:50 +0330 +0330

بیچاره تختی… عمرن حتی به ذهنش هم نمیرسید یه روز اسمش بشه جزو تیتر داستان یه بچه کونی. البته نه تقصیر تختی هس نه تقصیر این بابا که اونجا کون داده… دنیا عوض شده و باید باهاش کنار بیایم… کیرم تو دماغت با این داستان که معلومه راست هم بود

1 ❤️

455556
2015-03-10 00:49:27 +0330 +0330

کاش جای ژیمناستیک مامانت تو رو میفرستاد کلاس جبرانی زبان فارسی تا توی این متن انقدر غلط املایی نداشته باشی…!

0 ❤️

455557
2015-03-10 01:22:13 +0330 +0330

اونوقت چوب بستنی رو چجوری میکردی تو کونت،، حیف کیر من نبود؟؟؟!!

0 ❤️

455558
2015-03-10 03:38:26 +0330 +0330

روح تختی میاد میکندت اساسی مواظب باش اخرشم تبدیلت میکنه به سوسک که باقی سوسکا بی نصیب نباشن

0 ❤️

455562
2015-03-10 10:10:50 +0330 +0330
NA

خوب بود کونیه خوبی میشی

0 ❤️

455565
2015-03-10 16:15:49 +0330 +0330
NA

عالیه دادا داتسانت… ولی واقعیه

0 ❤️

455566
2015-03-10 19:04:44 +0330 +0330

بقیه شو حتما بنویس خیلی شیرین تعریف کردی ولی بازم از اونایی بود که تو بچگی گول میزنن یه پسری رو و کونش میذارن. اینطور آدما رو چطوری میشه از روی زمین محو کرد؟؟؟

0 ❤️

455567
2015-03-10 22:07:33 +0330 +0330

سای:-/

0 ❤️

455568
2015-03-11 02:31:06 +0330 +0330
NA

اگه خواستی تا دوطرفه حال کنیم

0 ❤️

455569
2015-03-11 03:05:55 +0330 +0330
NA

ولی دیگه نمیتونستم یه آدم مورد اعتماد رو پیدا کنم که بکنم !!!
بالاخره تو شوفاژخونه تو کون بچه های مردم میذاشتی یا مربیتون تو رو کرده بود یا شایدم روح تختی بود
خخخخخخخخخ

0 ❤️

455570
2015-03-11 07:34:28 +0330 +0330
NA

الان چی فکر کردی این داستان تخمی و زاییده اون ذهن پوکت رو گذاشتی اینجا لطفا هر خری که این شاسکول رو ریده بیاد جمعش کنه

0 ❤️

455571
2015-03-12 06:49:21 +0330 +0330
NA

کس نگو …

0 ❤️

455572
2015-03-29 08:34:39 +0430 +0430
NA

بلعخره یه مرد پیدا شد یه داستان واقعی بنویسه من موندم چرا هرکی داستان مینویسه داستان کون دادن هست پس این بکن ها کجان درکل کیرم تو کونت

1 ❤️

455573
2015-04-04 07:48:18 +0430 +0430
NA

احیانا برازجونی نیستی؟

0 ❤️

751550
2019-03-02 06:21:57 +0330 +0330

جهان پهلوان تویی ؛ تختر ادات هم نمیتونه درآره

0 ❤️