سلام من اسمم نیلوفره و هیچوقت دوس نداشتم ندارم و نخواهم داشت که قبل از ازدواج به کسی بدم یا کسی پردمو بزنه و میخوام دختر بمونم خاطره ای که میگم کاملا واقعیه و مربوط به امساله من و رفیقام همه ۱۵ سالمونه و اصلا فکر نمیکنم واسه فهمیدن سکس و اینجور چیزا بچه ایم اما آدمی که اینجور چیزا رو میفهمه باید جنبه داشته باشه من و چند تا دوستام از طریقه همین سایت اینجور چیزا رو فهمیدیم مهشید بینه ما از همه کوچیکتر و البته اسگل تر بود ولی وقتی اینارو فهمید خیلییییییییییییییی بی جنبه شد ما میرفتیم چت رومای الکی مهشید گفت میخواد با کسی دوس شه چند تا بی اف براش جور کردیم اونم شمارشو داد اسمه یکیشون پویا بود که ۱۸ـ۱۹ سالش بود مهشید و پویا چند ماهی با هم رفیق میشن که یه روز تو عید پویا میگه مهشید بیا قرار بزاریم هم دیگرو ببینیم مهشید میگه باشه فرداش ساعت پنجه بعد از ظهر قرار میزارن شبه قبلش مهشید میره حموم اصلاح میکنه و روز بعد میره سره قرار مهشید خانواده مذهبی ندارن و شمالین مههشید یه داداشه فوق العاده بی غیرتی داره , خلاصه روز بعد پویا با ماشین میاد دنباله مهشید میگه سوار شو بریم دور بزنیم مهشیدو جلو دره یه خونه پیاده میکنه میگه برو تو مهشید بدونه جدیت و الکی میگه من نمیخوام کاری کنم ولی پویا میبرتش بالا دره خونه رو باز میکنه میگه مهشیدم برو تو مهشید میره تو پویا بهش میگه اماده شو الان میام پویا میره تو حموم مهشید وایمیسته بعد از پنج دقه از حموم میاد به مهشید میگه چرا حاظر نشدی؟ مهشید باز بدونه جدیت و الکی میگه من نمیخوام کاری کنم. پویا شلوارشو میکشه پایین بعدم شلواره خودشو مهشید میگه چه کیری!!! پویا اصرار میکنه مهشید براش ساک بزنه ولی مهشید اینکارو نمیکنه, هیچکدوم چیزیو نمیخورن مهشید بر میگرده پویا میکنه تو کونش بیست دقه تلمبه میزنه بعد میخواد از جلو بکنه که مهشید اجازه نمیدهبعد لباساشو میپوشه میاد بیرون پویا تا خونشون میرسونتش مهشید اونروز گریه کتان زنگ زد به من و اینارو گفت منم دلداریش دادم که الان ازینکارم پشیمونم چون الان به همه کون میدخ ولی هنوز پرده داره این خاطره به جانه خودم راسته پس ازتون خواهش میکنم فوحش ندید اگرم غلط املایی داشت ببخشید چون با گوشی نوشتم تا دیداری دیگر بدرود
نوشته: نیلوفر
جندهگانه بود، ننویس . . . . . . . . . . . . . . .
هم بچهگانه بود و هم جندهگانه. کوچولو سردر این سایت نوشته بالای 18 سال. چرا نمیفهمید؟ برو شیر بخور و درس بخون. کپه، لالا. دیگه هم نیا و ننویس.
لالا، لا، لا، گل پونه
مشی رفته، بجنبونه (مشی=مخفف مهشید)
نیلوفر جون، بِکپ حالا
که پویا، توت، بِ تِ پونه
آخه جوجه تو ودوست اومدين تو اين سايت خوب كير17سانتي من جفتتون جرواجر ميكنه كس مغز
تو با این سن و سالت بیا تو این سایت ببین ساختمان ظاهری ، روحی و روانیت چطوری تخریب میشه
.
.
.
.
.
.
.
برای ساختنت دیگه دیر شده. آخه ساختمونت تخریب شد. فرود آمد. دیگه آجری واسه ساختنت نیست. خهخخخخ
دومبولم داره میتازه ،هی،آبشومیبازه ،داشاقم برات هلاکه ،عاشق کون پاکه ،داشاقم میخواد ببینه ،اون کسه نازنینه ،بیموی خوشگلت رو ،بذا بذارم گوتت رو
پسر دختراى پايين٢٠ لطف كنين نياين تو سايت خيليا بعد خوندن داستانا خواستن بعضى چيزا رو تجربه كنن دخترايى كه واسه بار اول خواستن با كسى رابطه داشته باشن پسرايى كه بفكر دختر بودن اما زير كمر پسر ديگه اى خوابيدن بچه هايى كه به مادرشون چپ نگاه نميكردن و حالا مادر واسشون مثل يه وسيله واسه خوش گذرونى شده و …نكنين نياين اخر سر خودتون پشيمون ميشين.
كير تو خودت كه ارزوي كير مونده به دلت و از مهشيد مايه ميزاري
آخه آجی کوچولو چرا؟
اینجا جای تو نیست
سر در این سایت زده بالای 18…
صبر کن 3 سال دیگه که بزرگ شدی بیا.
شهوت مثل یه باتلاقه…دست و پا بزنی و دنبال شهوتت بری بیشتر فرو میری
مخصوصا تو سن تو که شهوت بالاس
به عنوان یه آجی بزرگتر میگم
تا به سرنوشت دوست احمقت دچار نشدی برو بیرون