سلام دوستان
من سامان هستم 19 سالمه و پشت کنکوریم من زیاد سایت میام برای چت و خودارضایی و اینجا بود که با بیغیرتی و اینجور چیزا آشنا شدم راستش اولش خیلی بدم میومد ولی بخاطر اینکه بتونم تو چتروم با بیغیرت ها چت کنم خودمو بیغ معرفی میکردم اینجا بود که جرقه هاش تو ذهنم خورد موقعی که حشری میشدم واقعا به مامانم فک میکردم ولی بعد از ارضا عذاب وجدان میگرفتم چون مامانم خیلی مذهبیه و حتی تو خونه هم لباساش پوشیدس بعدش حتی روم نمیشد تو چشاش نگا کنم و اینم بگم که پدر و مادرم معلم هستن و یک خواهر بزرگتر از خودم دارم که دانشجوئه تو یه شهر دیگه و این ادامه داشت تا اینکه مامانم بخاطر عفونت کیست مویی محبور شد عمل کنه. کسایی که کیست مویی داشتن میدونن این کیست اکثرا بین دوتا باسن یعنی جایی که کون شروع میشه هستش وعملشم بازه اینطوریه که گوشت اون قسمتو برمیدارن و میذارن خودبه خود گوشت بگیره و ترمیم بشه و ادم فقط میتونه به شکم بخوابه نشستن و دسشویی وراه رفتن واقعا زجر اور میشه و پانسمان اون ناحیه هرروز باید عوض بشه بعد از اون عمل مامانم دیگه فقط به شکم میخابه بابام سرکاره ابجیمم ک نیس و فقط من تو خونم .بخاطر عمل شلوار نمیپوشیه یه دامن خیلی بلند و گشاد پاشه هرشب بابام پانسمانشو عوض میکرد چون من حالم بد میشد امروز صب مامانم صدام زد گفت بیا پانسمانو عوض کن زخم سرباز کرده پانسمان باید عوض شه دامنو یه ذره کشیدم پایین وقتی کونشو دیدم حشرم زد بالا ولی عذاب وجدان اومد سراغم دیدید ک وقتی حشر بزنه به مغز ادم دیگه چیزی حالیش نمیشه موقع پانسمان هی دستم میذاشتم رو باسن لختش خیلی نرم بود اون بیچاره هم فقط درد میکشید به بهانه اینکه لباس کثیف نشه دامنو یه ذره کشیدم پایینتر تا یه ذره از کسش معلوم شد حسابی شق کردم وقتی پانسمان تموم شد دامنو کشیدم بالا و اومدم تو اتاقم الانم که دارم اینو مینوسم نمیدونم کارم خوب بوده یا نه ولی بالاخره یه حسه و میخام یا شما درمیون بذارم.

نوشته: سامان