این داستانو خودم نوشتم خوشحال میشم نظراتنتونو بهم بگین …
با ۵ نفر دیگه روبروشون وایساده بودیم «آقا» کت شلوار سفیدی تنش بود و عطر سرد مسخرش اتاقو پر کرده بود، موهاشو دم اسبی بسته بود و پای راستشو رو پای چپش انداخته بود، لیوان مشروبش تو دست راستش بود و دست چپش رو دسته مبل بود از نگاه هرزش که با وقاحت به ما ۶ تا نگاه میکرد اصلا خوشم نمیومد معلوم نبود چه نقشه ای تو سرشه تنها کسی بود که ازش میترسیدم با تمام وجودم…روی مبل یه نفره سمت راستش هیربد نشسته بود بار اول که دیدمش همه وجودم از جذبش به لرزه افتاد ولی امان از بار دوم که محکم زد تو گوشم و پرت شدم رو زمین و دهنم پر خون شد…
ولی بازم کم نیووردم و حاضر جوابی کردم
-آشغال
واقعا خیلی کله خر بودم با یه حرکت بلندم کرد یقه بلیزم و تو دستاش گرفت و کشیدم طرف خودش چشمای سبز وحشیشو به چشام دوخت و گفت
-میخوای همینجا جرت بدم؟
به معنای واقعی خودمو خیس کردم ولی از تب و تاب نیوفتادم و با پررویی و اخم تو چشماش زل زدم
-تو…یه…آشغالی… کلمه به کلمشو با نگاه کردن تو چشماش با مکس تکرار کردم در حالی که اون به لبام خیره شده بود
-تو پرروترین دختری هستی که دیدم
اینو تو چشام زل زد و گفت بعدشم یقمو ول کرد و از اتاق زد بیرون اتاق که نه زندان (تا ۳ روز از غذا خبری نبود ولی من ۷ تا جون داشتم)… بار سوم هم کتک خوردم این بار سیلی…
تو هرزه چطور همچین غلطی کردی؟ با دادی که زد حس کردم پرده گوشم پاره شد (باید با یه مرد 5۰ ساله میخوابیدم)
ساکت با یه پوزخند نگاهش میکردم
مرد کم حوصله و تنبلی بود بهتره بگم گشاد بود
به زور که وارد اتاق شدم دیدمش که روی تخت لم داده و نگام میکنه
-خودت شروع کن همشو خودت انجام بده حسابی واسم بخورش
اوقم گرفت مرتیکه خرفت همینجوری هم میتونستم کیر شل و وارفتشو که مثل خودش چروکیدست تجسم کنم آره بشین تا واست بخورمش انتر
(از اونجایی که باکره نبودم نفروختنم و اینجا نگهم داشتن)
از خجالتش دراومدم چنان با زانوم کوبیدم تو خایه هاش که از درد بیهوش شد فکر کنم تا اخر عمرش نتونه سکس داشته باشه بعد از تنبیه شدن توسط هیربد که به همون سیلی هم اکتفا نکرد و حسابی مشت و مالم داد بردتم پیش « آقا»…
هنوزم که هنوزه از این که اون مرد 5۰ سالرو به سزای عملش رسوندم پشیمون نیستم ولی «آقا» کاری باهام کرد که برای اولین و آخرین بار از فرارم پشیمون شدم…
هیربد موهامو تو دستای عضلانیش گرفته بود و تو راهروی پیچ در پیچ به سمت اتاق «آقا» میبرد به اتاق که رسید در و باز کرد و منو پرت کرد تو اتاق کف اتاق پرت شدم و درد بدی تو زانوم پیچید یه فوش ابدار زیر لب نثارش کردم کسکش
با انزجار سرمو بالا گرفتم معلوم بود از شیرین کاریم باخبره به سمتم اومد رو زانوهاش خم شد و مقابل صورتم قرار گرفت 5۰ به بالا میزد با موهای جوگندمی که دم اسبی بسته شده بود و یه نگاه به شدت خشمگین بازم توسط موهام بلند شدم با انزجار و البته خونسردی همچنان بهش خیره بودم
(همیشه بهم میگفت این نگاهت منو به مرز جنون میرسونه)
هنوز نمیدونستم چی در انتظارمه
یه دفعه دستام با خشونت توسط یه نفر گرفته شد و پشت سرم با طناب بسته شد…محکم… دلم شروع کرد به بد گواهی دادن…
با یه حرکت لباسم و جر وا جر کرد
فوشش دادم البته تو دلم
خوارکسده
شلوار لی تنگ و چسبون تنم بود به علاوه سوتین مشکی
همچنان بهش خیره بودم ولی اینبار به چروکای کنار چشمش
مرد دوم که دستامو بسته بود اینبار از پشت بهم چسبید غافلگیر شده بودم با این که هنوز ندیده بودمش ولی فهمیدم که خیلی هیکلیه کیر کلفتشو که به دستای بستم چسبونده بود حس میکردم تا خواستم مثلا تقلا کنم دستاشو از دو طرف گذاشت رو کمرم لعنتی دست که نبود دست بیل بود هیکلش اینقد گنده بود که کاملا تو بغلش فرو رفته بودم سرشو فرو کرد تو گردنم و در عرض چند ثانیه دکمه شلوارم و باز کرد تمام بدنم کرخت شد بیشتر تقلا کردم ولی مگه میتونستم از دستش در برم من کجا اون کجا یه دستشو حلقه کرد دور سینه هامو محکم نگهم داشت و با دست دیگش شلوارم و در اوورد صدای نفسای داغش تو گوشم میخورد و مرتب تکون میخوردم و فوش میدادم
ولم…کن…عوضی…آشغال…کثافت…آیییییی گوشم و گاز گرفت حرومی
نگام افتاد به «آقا»
لخت مادر زاد جلوم وایساده بود با اون سنش ولی هیکل خوبی داشت
هرکول حالا دیگه سوتینمو در آورده بود و سینه هامو میمالید دیگه داشت گریم میگرفت بدنم بی حس شده بود هیچ راه فراری نداشتم جلوتر اومد و روبروم وایساد دیگه نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم چون هر آن ممکن بود اشکم در بیاد ولی اصلا دوست نداشتم ترسمو ببینن تقریبا دست از تقلا برداشته بودم دستشو جلو آوورد گذاشت وسط پام یه کم دستشو عقب جلو کرد و انگشت وسطیو فرو کرد تو کسم البته از روی شورت همچنان که بازی بازی میکرد سرشو برد طرف هرکول و ازش لب گرفت حالم داشت بد میشد دستام چسبیده بود به کیر کلفت هرکول، «آقا» کسمو میمالید ،هرکول سینه هامو میمالید ،و خودشون لب میگرفتن زیر لب ناله کردم
نوشته: گیتاااا
اون هیربد از کجا وسط سکس با هرکول و آقای جاکش پیدا شد یهو ؟
اگه اون وسط هیربد و هرکول رو قاطی نمیکردی وضعیت داستان بهتر بود …
سریع رد شدن از اتفاقات باعث شد یکم توی داستان گم بشیم …
موضوع جالبی رو انتخاب کردی و یکم بیشتر کار کنی میتونی بهتر بنویسی …
موفق باشی give_rose
بد نبود,میتونی بنویسی,و اگه بنویسی میخونم,داستانم بد نبود…مرسی
Moteasefane qalat emlayi bud …hesam bud na hirbod i-m_so_happy j
فیلم نامه نوشتی تا داستان.ادم کسخل میشه دو خط ازش بخونه.
موفق باشی