گاهی خوشی گاهی غم (1)

1394/06/25

این داستانو خودم نوشتم خوشحال میشم نظراتنتونو بهم بگین …

با ۵ نفر دیگه روبروشون وایساده بودیم «آقا» کت شلوار سفیدی تنش بود و عطر سرد مسخرش اتاقو پر کرده بود، موهاشو دم اسبی بسته بود و پای راستشو رو پای چپش انداخته بود، لیوان مشروبش تو دست راستش بود و دست چپش رو دسته مبل بود از نگاه هرزش که با وقاحت به ما ۶ تا نگاه میکرد اصلا خوشم نمیومد معلوم نبود چه نقشه ای تو سرشه تنها کسی بود که ازش میترسیدم با تمام وجودم…روی مبل یه نفره سمت راستش هیربد نشسته بود بار اول که دیدمش همه وجودم از جذبش به لرزه افتاد ولی امان از بار دوم که محکم زد تو ‌گوشم و پرت شدم رو زمین و دهنم پر خون شد…
ولی بازم کم نیووردم و حاضر جوابی کردم

-آشغال
واقعا خیلی کله خر بودم با یه حرکت بلندم کرد یقه بلیزم و تو دستاش گرفت و کشیدم طرف خودش چشمای سبز وحشیشو به چشام دوخت و گفت
-میخوای همینجا جرت بدم؟
به معنای واقعی خودمو خیس کردم ولی از تب و تاب نیوفتادم و با پررویی و اخم تو چشماش زل زدم
-تو…یه…آشغالی… کلمه به کلمشو با نگاه کردن تو چشماش با مکس تکرار کردم در حالی که اون به لبام خیره شده بود
-تو پرروترین دختری هستی که دیدم
اینو تو چشام زل زد و گفت بعدشم یقمو ول کرد و از اتاق زد بیرون اتاق که نه زندان (تا ۳ روز از غذا خبری نبود ولی من ۷ تا جون داشتم)… بار سوم هم کتک خوردم این بار سیلی…
تو هرزه چطور همچین غلطی کردی؟ با دادی که زد حس کردم پرده گوشم پاره شد (باید با یه مرد 5۰ ساله میخوابیدم)
ساکت با یه پوزخند نگاهش میکردم
مرد کم حوصله و تنبلی بود بهتره بگم گشاد بود
به زور که وارد اتاق شدم دیدمش که روی تخت لم داده و نگام میکنه
-خودت شروع کن همشو خودت انجام بده حسابی واسم بخورش
اوقم گرفت مرتیکه خرفت همینجوری هم میتونستم کیر شل و وارفتشو که مثل خودش چروکیدست تجسم کنم آره بشین تا واست بخورمش انتر
(از اونجایی که باکره نبودم نفروختنم و اینجا نگهم داشتن)
از خجالتش دراومدم چنان با زانوم کوبیدم تو خایه هاش که از درد بیهوش شد فکر کنم تا اخر عمرش نتونه سکس داشته باشه بعد از تنبیه شدن توسط هیربد که به همون سیلی هم اکتفا نکرد و حسابی مشت و مالم داد بردتم پیش « آقا»…
هنوزم که هنوزه از این که اون مرد 5۰ سالرو به سزای عملش رسوندم پشیمون نیستم ولی «آقا» کاری باهام کرد که برای اولین و آخرین بار از فرارم پشیمون شدم…
هیربد موهامو تو دستای عضلانیش گرفته بود و تو راهروی پیچ در پیچ به سمت اتاق «آقا» میبرد به اتاق که رسید در و باز کرد و منو پرت کرد تو اتاق کف اتاق پرت شدم و درد بدی تو زانوم پیچید یه فوش ابدار زیر لب نثارش کردم کسکش
با انزجار سرمو‌ بالا گرفتم معلوم بود از شیرین کاریم باخبره به سمتم اومد رو زانوهاش خم شد و مقابل صورتم قرار گرفت 5۰ به بالا میزد با موهای جوگندمی که دم اسبی بسته شده بود و یه نگاه به شدت خشمگین بازم توسط موهام بلند شدم با انزجار و البته خونسردی همچنان بهش خیره بودم
(همیشه بهم میگفت این نگاهت منو به مرز جنون میرسونه)
هنوز نمیدونستم چی در انتظارمه
یه دفعه دستام با خشونت توسط یه نفر گرفته شد و پشت سرم با طناب بسته شد…محکم… دلم شروع کرد به بد گواهی دادن…
با یه حرکت لباسم و ‌جر وا جر کرد
فوشش دادم البته تو دلم
خوارکسده
شلوار لی تنگ و چسبون تنم بود به علاوه سوتین مشکی
همچنان بهش خیره بودم ولی اینبار به چروکای کنار چشمش
مرد دوم که دستامو بسته بود اینبار از پشت بهم چسبید غافلگیر شده بودم با این که هنوز ندیده بودمش ولی فهمیدم که خیلی هیکلیه کیر کلفتشو که به دستای بستم چسبونده بود حس میکردم تا خواستم مثلا تقلا کنم دستاشو از دو طرف گذاشت رو کمرم لعنتی دست که نبود دست بیل بود هیکلش اینقد گنده بود که کاملا تو بغلش فرو رفته بودم سرشو فرو کرد تو گردنم و در عرض چند ثانیه دکمه شلوارم و باز کرد تمام بدنم کرخت شد بیشتر تقلا کردم ولی مگه میتونستم از دستش در برم من کجا اون کجا یه دستشو حلقه کرد دور سینه هامو محکم نگهم داشت و با دست دیگش شلوارم و در اوورد صدای نفسای داغش تو گوشم میخورد و مرتب تکون میخوردم و فوش میدادم
ولم…کن…عوضی…آشغال…کثافت…آیییییی گوشم و ‌گاز گرفت حرومی
نگام افتاد به «آقا»
لخت مادر زاد جلوم وایساده بود با اون سنش ولی هیکل خوبی داشت
هرکول حالا دیگه سوتینمو در آورده بود و سینه هامو میمالید دیگه داشت گریم میگرفت بدنم بی حس شده بود هیچ راه فراری نداشتم جلوتر اومد و روبروم وایساد دیگه نمیتونستم تو ‌چشماش نگاه کنم چون هر آن ممکن بود اشکم در بیاد ولی اصلا دوست نداشتم ترسمو ‌ببینن تقریبا دست از تقلا برداشته بودم دستشو جلو آوورد گذاشت وسط پام یه کم دستشو عقب جلو کرد و انگشت وسطیو فرو کرد تو ‌کسم البته از روی شورت همچنان که بازی بازی میکرد سرشو برد طرف هرکول و ازش لب گرفت حالم داشت بد میشد دستام چسبیده بود به کیر کلفت هرکول، «آقا» کسمو میمالید ،هرکول سینه هامو میمالید ،و خودشون لب میگرفتن زیر لب ناله کردم

  • آهههه
    هرکول پس کشید …موهامو گرفتو مجبورم کرد خم بشم صورتمو جلوی کیر «آقا» گرفت شق کرده بود حرومی صورتمو نزدیک برد لبام به سر کیرش خورد سرمو محکم فشار داد سمتش که اگه دهنمو باز نمیکردم میرفت تو چشمم عوضی اینقد کلفت و دراز بود که گفتم از تو ‌گوشام میزنه
    بیرون هرکول موهامو گرفته بود و سرمو ‌عقب جلو‌میکرد مثلا داشتم ساک میزدم ۲ ۳ بار اوقم گرفت ولی ول کن نبود بگی نگی خوشم اومده بود سرمو‌ گرفتم بالا نفساش تند شده بود و به هرکول خیره بود حرومی به کیر هرکول خیره بود حالم بد شد هرکول بلندم کرد همچنان موهای بدبختمو میکشید پوست سرم ذوق ذوق میکرد
  • ایییییی ول کن موهامو ‌کندی همچنان که به سمت تخت گوشه اتاق میبردم سرشو نزدیک گوشم برد و گفت
  • تازه کجاشو دیدی تا تهشو خوندم ۲ تاییشون ترتیبمو میدادن ولی ای کاش همین بود… به سمت تخت بردتم و با یه حرکت پرتم کرد رو تخت آقا کیرشو ‌گرفته بود تو دستشو جق میزد و من هنوز شرت پام بود تازه اونموقع بود که قیافه هرکول ‌و دیدم هیکل که خود هرکول بود 4 شونه و قد بلند ۴ تای من بود بی شرف چشمای گرد قهوه ای که وجب به وجب بدنمو نگاه میکرد پوست گندمی و البته کچل پیرهنشو درآورده بودو مشغول باز کردن کمربندش بود آقا اومد رو تخت و پایین پام نشسته بود و خیره به کسم دیگه کم کم داشت وقتش میشد دیگه واقعا جونی نداشتم با کتکایی که از هیربد خوردم و ترس و نفرتی که این ۲ تا بهم میدادن بدنم سر شده بود و البته خیس عرق هرکول کیرشو در آورده بود و ‌به سمتم میومد آقا دستاشو به سمت شورتم میوورد که به ‌خودم تکونی دادم ولی زهی خیال باطل چطوری مثلا در میرفتم هرکول با یه حرکت فکمو گرفت و به سمت لبه تخت کشوندم و سرمو تقریبا از لبه تخت آویزون کرد همزمان آقا روم خیمه زد و شورتم و درآورد میتونستم آبی که از لب و لوچش اویزونه تجسم کنم آقا واسم ساک ‌میزد ‌و من واسه هیربد ساک میزدم نمیدونم چطوری ولی خود خود لذت بود گرچه ناخودآگاه و زوری بهم لذت میدادن هرکول فکمو ‌گرفته بود و کیرشو ‌تا ته کرده بود تو حلقم کثافت از مال اقا هم کلفت تر بود از اون طرف آقا دو تا دستاشو گذاشته بود رو رونامو پاهامو از هم باز کرده بود و کسم و لیس لیس میکرد و بعد با انگشتش بازی بازی میکرد با دستام ملافه تخت و چنگ میزدم و بدنم و پیچ و تاب میدادم ناخودآگاه داشتم لذت میبردم و ارضا میشدم تو دهنم کیر هرکول بود و خیس شده بود داشت آبش میومد همینکه خواست آبشس با فشاربیاد بیرون درش آورد و پاشوند رو گردن و سینه هام آقا سرشو گرفت بالا و شروع کرد به لیس زدن اب هرکول روی بدنم دیگه واقعا اوقم گرفت ولی معدم خالی بود و ‌چیزی بالا نیووردم

ادامه …

نوشته: گیتاااا


👍 0
👎 0
17703 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

469604
2015-09-16 17:56:12 +0430 +0430

فیلم نامه نوشتی تا داستان.ادم کسخل میشه دو خط ازش بخونه.
موفق باشی

0 ❤️

469605
2015-09-16 17:56:40 +0430 +0430
NA

حاجی فیلم هندی کمتر ببین

0 ❤️

469607
2015-09-16 23:06:15 +0430 +0430

اون هیربد از کجا وسط سکس با هرکول و آقای جاکش پیدا شد یهو ؟

0 ❤️

469608
2015-09-17 10:07:07 +0430 +0430
NA

اگه اون وسط هیربد و هرکول رو قاطی نمیکردی وضعیت داستان بهتر بود …
سریع رد شدن از اتفاقات باعث شد یکم توی داستان گم بشیم …

موضوع جالبی رو انتخاب کردی و یکم بیشتر کار کنی میتونی بهتر بنویسی …

موفق باشی give_rose

0 ❤️

469609
2015-09-20 19:10:59 +0430 +0430

بد نبود,میتونی بنویسی,و اگه بنویسی میخونم,داستانم بد نبود…مرسی

0 ❤️

469610
2015-10-08 02:02:57 +0330 +0330

Moteasefane qalat emlayi bud …hesam bud na hirbod i-m_so_happy j

0 ❤️

469611
2015-10-08 02:05:41 +0330 +0330

Qalat emlayi bude…hesam doroste

0 ❤️