من مدیر یکی از دبیرستان ها هستم. این داستان مال یکسال قبل هست…
یه خدمتگزار جدید برامون به دبیرستان اومد… و چون خونه نداشت. من هم خونه سرایداری جنب دبیرستان را بهش دادم که هم نگهبان باشه و هم خدمتگزار.
خلاصه خونه را آماده کرد و اساس کشی نمود. روز اول به خاطر هماهنگی بیشتر سری به ساختمان زدم. چیزی که دیدم باورم نمی شد. یه خانم ماه. عروسک، تو خونه بود. بیرون اومد و احوال پرسی کرد…اول فکر کردم بچه اش هست. حدودد20 تا 22 سالش بود. شوهرش مرا معرفی کرد و گفت که از نظر امکانات کمکمون بکن که من هم قول مساعد دادم…
واقعا محشر بود. شوهرش حدود 40 سال سن داشت. نمیدونم چطور این دختر پیدا کرده بود که بعدها فهمیدم فامیلشون بوده… و اقای خدمتگزار شوهر خواهرش بوده که بعد فوت خواهرش، به اجبار زنش میشه. من یکی از خط تلفن های مدرسه را بهشون دادم تا تلفن داشته باشند.
فرداش هم یه ابگرمکن جدید و برخی وسایل دیگر را براشون تهیه کردم.که شوهرش خیلی تشکر کرد…
من بیقرار خانمش شده بودم. باور کنید یه لحظه هیکل ناز و شیرینش از جلو چشام بیرون نمی رفت. زمانی که شوهرش پیش خودم سرکار بود و خونه نبود، یکی دو بار به تلفن خونشان زنگ زدم که خودشون جواب داد ولی حرفی نزدم… صداش دیوانه کننده بود.
یکی، دو بار هم دم درب خونشان دیدمش که با دست پاچگی سلام میکرد و سرخ میشد. من هم نگاه خریدارانه ای بهش میکردم. شوهرش از وضعیت ضعیف مالیشان میگفت و اینکه نمیتواند مخارج خونه را تامین کند.
حدود یه ماه از سال گذشته بود و هنوز کار خاصی نکرده بودم. یه روز شوهرش را دنبال کار های اداری فرستادم و فرصتی شد تا بتوانم به تنهایی زنش را ببینم. دیگه طاقتم تمام شده بود. چون کنتور برق دبیرستان داخل حیاط خانه انها بود، به بهانه قطع برق، درب خانشان را زدم که خودش با چادر سفید دم درب امد و پس از احوال پرسی تعارف کرد و من هم وارد حیاط شدم. باور کنید یه بت به تمام معنا بود. دیگه توان کنترل خودم را نداشتم. یه خانم 22ساله با 170قد و 75وزن با هیکل مناسب و تو دل برو. جلو من راه می رفت و حرکات موزون و زیبایش مرا دیوانه می کرد. باسنش برجسته و تهییج کننده بود. اون هم به عمد تکانشان می داد.
پس از بررسی کنتور برق، نگاهم در نگاهش خیره شد. و او لبخند بر لب نگاهم میکرد. متوجه نگاه من رو باسنش شد.
چند سوال الکی و جزیی ازشون پرسیدم که با دست پاچگی جواب داد.
بهش گفتم که اگر تو خونه کم و کسری داریدد و شوهرتون نمیتوانند بگن، شما به من بگو. اون هم قبول کرد.
گفتم برای اینکه مشکل خاصی نباشه شماره همراه منو یادداشت کن. اون هم یادداشت کرد. دیگه متوجه نگاه های من شده بود و سرش را پایین انداخته بود. میدانستم که شرایط خوبی است و از نظر روانی، توانسته ام که اونو تحت تاثیر قرار دهم، لذا گفتم شما هم شمارتون را به من بدهید تا در وقت ضرور پاسخ بدهم. او هم یه تک زنگ به شماره ام داد و اونو ذخیره کردم…
خلاصه جلوتر رفتم و.گفتم به صورت خاص چه چیزی نیاز دارید.
اون هم مواردی را گفت که من هم برای فرداش قول تهیه دادم.
لحظه خروج از حیاط خانشان حرکت نهایی را کردم. در حالیکه چشمش به دستان من بود دویست هزار تومان را که چهار تا چک 50تومانی بود در دستش گذاشتم و گفتم چون تازه اینجا اومدین لازمتون میشه. و اخر سر گفتم که از این موضوع حرفی به شوهرتون نزنید. که او هم قول داد. [۱۰/۳۰، ۰:۰۷] kourosh: به مدرسه رفتم و مشغول کارهام شدم. اما یک لحظه دستم به کار نمی رفت. بدجوری دلم را برده بود. آخرهای شب یه اس براش فرستادم.و احوالش را پرسیدم. او هم بابت کارهای امروز و کمک پولی تشکر فراوان کرد. گفت تا حالا از کسی پول هدیه نگرفتم حتی شوهرم!!!و خیلی برام شیرین بوده…در ادامه نوشته بودم تا حالا هرگز بیشتر از پنحاه تومان شوهرش بهش نداده.
گفت حالا این پول را کی پس بدم.
من هم گفتم حلالتون باشه و هرگز پس نمیگیرم. کلی تشکر کرد. و خوشحال شد. خلاصه اون شب به اس دادن گذشت. وقتی پرسیدم شوهرت کجاست، گفت که شب ها زود میخوابه. فرداش سرکار چند تا اس داد و من جواب دادم. و مرتب تشکر می کرد.
دو روز بعدش دوباره شوهرش را فرستادم دنبال کارهای اداری مدرسه.
و با خریدن یه پارچه پیراهن زیبا درب خانشان رفتم. خیلی تحویل گرفت. حتی نشستم و.چایی و میوه خوردم. حس خوبی بهش داشتم. وقت رفتن از خانشان تصمیم گرفتم حرف نهایی را بهش بزنم. بلند شدم، او هم بلند شد. دم درب خروجی اتاق شان یک لحظه لبخندم بر چهره اش گره خورد. ناخودآگاه دستش را گرفتم. داشت می لرزید. بدون هیچ حرفی دستاش را فشار دادم. حرکتی که گویای ناراحتیش باشه، نکرد.
اونو به خودم چسپاندم. سرش را رو سینه ام قرار داد.وحشتناک می لرزید. چشماش پر از اشک شده بود.سرش را بلند کردم و لب هایم را بر لب هاش گذاشتم… بسیار گرم و داغ بود. زبانم را در دهانش فرو بردم. و.می مکید. دستانم بر سینه اش گذاشتم و فشار می دادم. آه و ناله می کرد.
هر دو سرپا بودیم. و دم درب خروجی. گفت نگرانم شوهرم برگرده. فوری به شوهرش زنگ زدم و چند کار الکی دیکر را براش تراشیدم و تاکید کردم که انجام دهد و او هم اطاعت کرد.
تاخیر را جایز ندانستم. اونو بغل کردم و دستم را رو کوسش قرار دادم. او هم کیرم را از رو شلوار گرفته بود وقتی دستم به بهشتش رسید، آب از آن جاری بود. کوسش اونقد ناز و.کوچک بود که باور اینکه شوهر داشته باشه، سخت بود. میگفت به اجبار خانواده زنش شده و هرگز دوستش نداشته… هیچ دلخوشی از شوهرش نداشت. قسم میخورد که ماهی یکبار بیشتر رابطه جنسی ندارند و همش سرد و بی روح هستند. سریع لباساش را درآوردم. او هم کمربند شلوارم را باز کرد. وقتی شورتم را پایین کشید، از بزرگی کیرم تعجب کرد. سر کیرم را در دهانش فرو کرد. صدای آه و اوه من خانه را پر کرده بود.
چند دقیقه ساک زد. وقت تنگ بود. و باید وارد عمل میشدم. کامل لختش کردم و با سینه هاش بازی کردم. اونقدر کوسش زیبا بود که راهی بجز خوردن نداشت. وقتی بر چوچوله اش زبان میزدم، ناله اش تا بیرون خانه می رفت… و.مرتب کیر میخواست. دم گوشش اهسته گفتم چه میخوای؟ گفت کیر اقای مدیر را میخوام. فقط کیر مدیر… گفت از وقتی که دیدمت، زندگیم با نشاط شده و شادی خاصی در دلم هست. یک ماهه که انتظار میکشم تا بهم بگی، گفتم دوستت دارم.
گفت من دیوانه ات هستم.
بالاخره سر کیرم را بر ورودی کوسش نهادم. با صدای آی آی و اوووی و اووووف سرش را بر دهانه کوس نازش فشار دادم.چنان آب از کوسش جاری بود که احساس میکردیم کیر داخل لوله تنگ آب گرم است.
صدای لیز خوردن کیرم درون کوسش بهترین سمفونی جهان بود. پشتم را ناخن می کشید. از شدت لذت هوار میکشید. میگفت آرزویی که سالها بر دلم بوده، برآورده شده است. تند تند تلمبه می زدم. و ارضا شدنش را شاهد بودم. باور کنید انقدر شهوتی شده بودبم که بعد پنج دقیقه من هم ارضا شدم. کل شهوتم را درون کوسش ریختم. قربان صدقه ام می رفت و میگفت حامله ام کن. من زن تو میشم. من کیرتو میخوام… میگفت دوباره بکن. دوستت دارم… تو صاحب قلبمی… اما وقت تنگ بود و.ممکن بود شوهرش سر برسه… میگفت همون نگاه اول عاشقم شده و فهمیده که من دنبالشم… از خانشان خارج شدم. وارد دفتر که شدم ، به گوشیم زنگ زد و.گفت سیر نشده است. خوشبختانه ورودی خانشان جوری بود که کسی متوجه رفت و امد من نمیشد. گفتم صبر کن. الان میام.
به شوهرس زنگ زدم. و او را دنبال دو تا کار بانکی وقت گیر فرستادم. او هم اطاعت کرد. بهش زنگ زدم و.گفتم خودشو اماده کند. دوباره وارد خونه اش شدم.
انچنان بی قرار بود که تو حیاط لب به لب شدیم. می گفت گمشده اش را پیدا کرده. دوباره شروع به خوردن کیرم کرد. وحشتناک ساک میزد.
ابتدا اونقدر ساک زد که همه ابم را درون دهانش ریخت. سپس کار من شروع شد. از زبانش و.گوشهاش شروع به خوردن کردم. تا به نافش. و.کوسش رسیدم. عجب حالی داشت. این بدن زیبا و با نمک مثل آهویی ناز در کمند من گرفتار بود. مرتب درخواست کیر میکرد ومن هم عجله ای نداشتم. ناله و.خواهش می کرد. و التماس هاش بسیار زیبا بود. اونو به حالت سگی قرار دادم.
نمای کوسش از پشت دیدنی بود . وقتی سر کیرم را درب کوسش نهادم، همه بدنش می لرزید. به ناگاه تا ته فرو.کردم. خواست به جلو فرار کند که دستانم کمرش را گرفتار کرده بود. میگفت سر کیرت به جیگرم خورده است. بی تابی میکرد و کمرش را از شدت درد و لذت کج میکرد و من هم بی محابا تلمبه میزدم. حدود بیست دقیفه در این حالت بود. اون مرتب میگفت بکن توش. فشار بده. تلمبه بزن و من شهوتی تر از او. می زدم. باسن هاش و کونش فوق العاده بود. چیزی که روز اول دیوانه ام کرده بود.
اجازه خواستم. مخالفت کرد. ولی کوتاه نیامدم. کیرم با آب کوسش خیس خیس بود. با انگشت با کونش بازی میکردم.
گفتم که قدری تحمل کند. مشخص بود که کونش دست نخورده است.
با هزار فشار و در رفتن سرکیرم را وارد سوراخش کردم. آنچنان فریاد زد که.خودم هم ترسیدم. ولی نزاشتم در بره. محکم و بی حرکت گرفته بودمش. متکا را تو دهانش کرده بود. احساس میکردم که کیرم داخل کوره ی آتش است. . به حالت سگی بودیم. انگشت بزرگ پام را جلو دهانش قرار دادم و.گفتم هر چه بهت فشار امد ، اینو گاز بزن. انگشت بزرگ پام را بین دنداناش قرار داد…
شروع به فرو بردن کیرم در سوراخ کونش کردم. چنان انگشت پام را گاز کرفت که جای دندانش تا یه هفته خوب نشد. تلمبه زدن را شروع کردم. با هر فشار من، او هم به جلو میرفت. دیگه کم کم عادی شده بود و لذت می برد. میگفت حالت خوشایندی دارم که پشتم از کیر اقای مدیر پر است. 20 سانت کیر قطورم را در کونش فرو کرده بودم…
مثل بید داخل آب می لرزید.لرزشی که بر باسنش می افتاد حالت موجی با ارتعاش ایحاد میکرد. سرش را به طرفم آورد و در این حالت زبانم را می مکید. در اثر فشار من و به تلافی آن زبانم را گاز گرفت. من هم بی رحمانه تلمبه میزدم. با دست دیگرش کوسش را می مالید. آنچنان غرق در لذت بودیم که متوجه گذشت زمان نبودیم… باور کنید حالت خوشایندی داشتیم که دوست نداشتیم تمام شود.
بعد از بیست دقیقه ارضا شدم. آبم را درون.کونش ریختم. بیحال رو زمین افتاده بود. میگفت اونقدر ارضا شده که دوست داره فقط بخوابه. من هم دست کمی از او.نداشتم. سرش را بررسینه ام گذاشت. اشک شوق آرامش در چشمانش جاری بود. لباس پوشیدم و از خونشان خارج شدم.
همه چیز مرتب شده بود. اون شب اس نداد. فرداش ساعت 11از خواب بیدار شد. و.زنگید. میکفت اونقدر خسته بوده که تا حالا خوابیده و بدنش کوفته شده است
در آن چند روز برنامه ای ریختیم که بیاد خونه من. خانم من هم معلم بود و شیفت کاریش برعکس خودم بود. من او یکسال است که هفته ای دو بار خانه ما یا برخی روزها خانه اونها با هم سکس داریم. از شوهر ش بچه دار نمیشه و البته کسی از این.موضوع خبر ندارد و.دکتر فقط به خودش گفته.
بالاخره راضی ام.کرد که حامله بشه. و الان سه ماهه حامله شده و بزودی من پدر میشم. اونقدر دوستم.داره که برخی شب ها برای شوهرش داروی خواب اور تو غذا می ریزه و من تا نیمه های شب به بهانه باشگاه پیش اون هستم… خیلی اصرار کرد.که از شوهرش جدا بشه و زن صیغه ای من بشه ولی قبول نکردم.
به شوهرش هم کوس نمیده و ازش تنفر داره… زندگی شاد و جدیدی شروع کرده که من براش تکمیلش میکنم. داستان های ز یادی باهم داریم که براتون می نویسم.
ببخشید اگر بد نوشتم… بای
نوشته: محسن
کسکش کونی یکیم پیدا میشود زن خودت را میگاید خاک برسر ابروی فرهنگیارونبر بی ناموس همسرت رابیاور حامله اش کنم وزندگی شیرینی رو پیش رو اوریم کونی جلقی
چند نکته لازمه بگم…
اولا توی دبیرستانی ک ب خیال خودت مدیری وقت سر خواروندن نداری چه برسه سکس پشت سکس…
دوما: به بهونه قطع برق مدرسه رفتی توی خونشون ؟/؟!!! برق مغز کیریت رو ک نمیخواستی قطع کنی برق مدرسه رو میخواستی قطع کنییی ب این سادگیا هم نیست…
سوما : کیرم توی کون همه اون پسر دبیرستانی هایی ک یه کس اماده توی خونه کناری مدرسه بوده و توی الاغ کردی و اونا اینقدر کس خل بودن ک نکردنش قبل تو ///
چهارما : نداره همینا واسه گاییدن مغزت بسه…!
dash1
اغا ننویس کیر گورخر افریقایی تو اون مغزت
کیر یوز پلنگ ایرانی تو کوس و کون خانوادت ننویس
کس کش افغانی جغی با این همه غلط املایی و انشایی مدیر مستراحی نه مدرسه .
وقتی بر چوچوله اش زبان میزدم، ناله اش تا بیرون خانه می رفت.
به ناگاه تا ته فرو.کردم. خواست به جلو فرار کند که دستانم کمرش را گرفتار کرده بود. میگفت سر کیرت به جیگرم خورده است.
بالاخره سر کیرم را بر ورودی کوسش نهادم. با صدای آی آی و اوووی و اووووف سرش را بر دهانه کوس نازش فشار دادم.چنان آب از کوسش جاری بود که احساس میکردیم کیر داخل لوله تنگ آب گرم است.
…نه کسکش فقط می خوام ببینم کسی تو لوله آب هم کیر شو کرده ؟ اونم پرآب گرم
ای در اون کون اانترت زگیل سیا در بیاد
بچه کونی انگار گزارش رسمی ناسا را نوشته اداری وخشک
افغانی گوزو وحشی dash1
اشغالی مثل تو زن مردم رو دودل میکنن و وادار و ناچار ب خیانت اجباری میکنن
این داستان رو تا اونجا که داشتین اب میخوردین خوندم حالم ازتون بهم میخوره
تاخیر را جایز ندانستم…
اخه کیره لاکپشت 120ساله با لاکش تو کونت انتربرقی اون خیلی اصرارکرده زنه صیغه ایت بشه اونوقت توئه جقیه اندرکف قبول نکردی
زن خویشتن را بیاور تا بچه های شهوانی ازکون مبارکش فیض ببرندوکیرشان رادرکوس وکونش فروبنمایند.باید عرض بنمایم داستانتان خیلی کیری جلوه می نمود
آخر ای افغانی جقی(به قول خودتون اوقانی) کیرم تو مغزت که انقد جق زدی خشک شده اخه بی ناموس خودت فک کن در حالت سگی داشتی میکردیش گفتی انگشت بزرگ پامو گاز بگیر تا دردت اروم بشه میشه یکم بیشتر توضیح بدی افغانی جقی که شما مرد لاستیکی هستی که تو حالت سگی پات رو دم دهنش بردی بعد هم اخه مدیر کونی بچه های دبیرستان الان معمولا تفریحشون گایدن مدیراشونه بعد تو سالم وقت اضافه داشتی و رفتی کوس کردن در اخر جقی زنه به شوهرش دارو خواب داد تا تو بری بگایش کمتر جق بزن تا یکم اون سلولهای خاکسری وقت فکر داشته باشن
دلم اروم نشد اخه مدیر کجای هر چی تا الان نوشتن ما میگیم جقی های خاک خودمونه دیگه این جقی افغانی رو چرا راه دادی تو افغانی ها همشون چون مو ندارن و سفیدن کونهای خوبی هستند
تو مدیر نیستی تو یه دانش آموز جقی هستی که سوپر منت مدیر مدرسهتونه.
برو خودت بهش بده کون بچه به فکر لاشخوری از زندگی آدمای فقیر نباش
كاريش نداشته باشين كسكش رو
ميخواست واقعى جلوه كنه كتابى نوشته بود لاشى كون.
كيره همه دانش آموزان دبيرستان تو ناموسِ اول وآخرت
همه كَس كونى
استنباط من اینه :گفتی شیفت خانمت درست برعکس تو هست.؟پس درنتیجه یه عاقای خوشتیپ باکیر خوشتراشش مشغوله فشاردادن خانمته شک نکن عن عاقا. diablo
biggrin اﺣﺘﻤﺎﻻ ﺩﺍﺷﺖ ﻓﻚ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻩ اين كارا رو ميكنه. جقي كسخل
نگاهم در نگاهش خیره شد. و او لبخند بر لب نگاهم میکرد. متوجه نگاه من رو باسنش .افغانی جقی
اولا غلط املایی زیاد داشت…موقع نوشتن بعضی جاها کتابی نوشته بودی بعضی جاها مهاوره ای …در ضمن مدیر های مدارس اینقدر کار ریخته سرشون که تایم کس کردن ندارن…تو اون دبیرستان ناظم و معلم ودانش اموزی نبوده که تو راحت میرفتی خونه شون…
خدایی داستانش داستان نبود ولی مرسی از همه دوستان با نظراتشون که از داستان هم باحال تر بود هم خنده دار
اقای مدیر مدرسه شما هم ادامه بده بیشتر باعث شادی ما میشی
Ayval mibinam zadid koso kon babasham yki kardina
کیر حامد کرزای بره تو کونت با اون نگارش نوشتاريت good
ارواح عمه ات. کیر خر تو کون زنت اگه دروغ نگی. مجبوری آخه، با این طرز نوشتنت، باور کنم مدیری. ها، بنظرم جلق مخت رو معیوب کرده است. هیچ وقت زن شوهر دار نکن، این همه جنده و بیوه و دختر ریخته دیوس
کثافت حمال بیشعور، اگر واقعاً مدیر مدرسه هستی و فرهنگی میباشی نباید تو نوشته تخمیت اینو میگفتی!! فقط کافی بود بنویسی تو محل کارم. بعد هم همه معلما رو سر هم جمع کنی یه خوش تیپ ازشون در نمیاد، از بس با کس مغزایی مثل تو سر و کله زدن که هیکلی خانم پسند ندارند. پس گمشو برو کله کیری. وگرنه دفعه دیگه میام دفتر آمار و امتحانات و لیست نمرات و دفتر اموال و فرم 612 رو تو کونت میکنم.
عاغاااااااااااااااااا !!! همه ی کس و شعرهاش به کنار ؛ من یه سوال دارم :
چه جوری تو حالت سگی ، انگشت بزرگ پاتو کردی تو دهنش ؟؟ dash1
میشه یکی توضیح بده عایا ؟؟؟
دوستان محترم اینقدر فوحشت دادن که فکر کنم بس باشه برات .بچه افغانی اینجا همه phtدارن .برو یه جایی دروغ بگو که مثل خودت بی سواد باشن
سلام من سرایدار مدرسه ای ام که رنت اونجا درس میده جات خالی خونه سرایداریم که همیشه خالیه زنت هر زنگ میاد میکنمش همش میگه از تو متنفره وقتایی هم که تو مدرسه ای میام زنتو میکنم تازه زنت هم به من کلی پول میده که بکنمش کوسشو جر بدم , ضمنا مرتیکه پلشت توام نمیتونستی بچه دار بشی و زنت از من سه ماهه حامله اس ,
زمانی که کیرم را به داخل کوس توپولش فرو میکنم میگوید کیرت در دهان شوهرم زیرا کیر او کوچک است ارضایم نمیکند.
dirol
ریدم تو مغز تخمی مریضت، با این کسشعر بلغور کردنت، ضد حال کیریبییییییی
اگه خواستی رمان بنویسی به فارسی خودمونی بنویس نه فارسی دری اخه تو کجات به مدیر میخوره تو دودول هم نیستی تا چه برسه به مدیر
ینی ریدم به کل سیستم آموزش و پرورش که مدیرش توی کس مغز باشی.
من موندم مدیر این مملکت تو سایت سکسی چه گوهی میخوره!!!
برو بچه جان این داستانا رو واسه عمه ات تعریف کن.
کس معزه جقی
منم ی معلم دارم که شیفت عصره صبحا میرم میکنمش نکنه زن تو هس کسکش dirol
به نظر من عالي بود. لطفا داستا هاي بعدي رو هم بزار و بگو ك از كدوم شهر هستي
كاش من ب جاي تو بودم
بسيار كيري بود تا " لذا " خوندم بعدش فهميدم يه دستي تايپ ميكني !!!biggrin
كير خودم حيفته كير شتر هاي عربي در مقعدت كوني