گاییدن کون تنها دوست دخترم

1391/11/08

سلام اسم من رضا وبیست وهفت ساله و متاهل.داستانی رو که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به 5 سال پیش و کاملا واقعی.اون زمان من یه پسر خیلی خیلی شهوتی بودم عاشق سکس کردن ولی اصلا موقعیتش برام پیش نیومده بود،خیلی دوست داشتم یه دوست دختر داشتم ولی خوب یه خرده خجالتی بودم وجرات نمیکردم که دنبال این کارا برم .من اون موقع دانشجوی یکی از دانشگاه های تهران بودم وهمزمان کارم میکردم ،پدر ومادرم شهرستان زندگی میکردن ومن معمولا میرفتم خونه خواهرم که تهران بود.

یه روز که داشتم درس میخوندم یه پیام عاشقانه برا گوشیم اومد،جواب ندادم دوباره فرستاد اول فکر کردم دوستامن برا این که مطمن بشم با گوشی شوهر خواهرم زنگ زدم دیدم یه دختره جواب داد،دست وپام گم کردم وسریع قطع کردم،دیگه شروع کردم به اس ام اس دادن اونم همینطور بعدشم بهش زنگ زدم اول خجالت میکشیدم باهاش صحبت کنم ولی کم کم که روم باز شد روزی دو سه ساعت باهاش حرف میزدم اول حرفای عاشقانه میزدیم ،به مرور که رومون باز شد برا همدیگه بوس میفرستادیم واز این جور چیزا.تا این که قرار شد من برم شهرستان واونم چون شهرشون نزدیک شهر ما بود اونجا درس خونده بود قرار شد بیاد اونجا همدیگه رو ببینیم،راستی یادم رفت بگم که اون دختره چطور به من زنگ زده بود،داداش بزرگ من همون دانشگاهی درس میخوند که اون دختره میخوند بر عکس من داداشم دوست دخترای زیادی داشت و به یکی از دوستاش شماره منو داده بود و گفته بود که منو اذیت کنه،اونم شماره منو به دوست دخترم که اسمش مریم بود داده بود.

خلاصه من رفتم شهرستان و داخل یه پارک باهم قرار گذاشتیم و مریم اومد وقتی من مریم دیدم دهنم اب افتاد یه دختر سفید ونسبتا تپل با باسنای گنده ،هیچ وقت یادم نمیره تو اون دوساعتی که پیش هم بودیم کیرم سیخ سیخ شده بود انگار تو این دنیا نبودم.اون روز گذشت ومن بعد از چند روز رفتم تهران و دوباره کارم شده بود شب وروز لاس زدن با مریم ،تا این که یه روز بعد از ظهر که بهش پیا م دادم اونم دیر جواب داد وقتی که من دلیلش پرسیدم گفت که حموم بوده.منم از فرصت استفاده کردم سر صحبت وباز کردم،از مریم پرسیدم که توحموم چکار میکردی اونم گفت که خوب خودم میشستم من بهش گفتم کاش منم باهات میومدم مریم گفت که اگه توباهام میومدی کار دستم میدادی ،این حرف وکه زد من خودم داشتم خراب میکردم ودیگه حرفای بین من ومریم شده بود از این حرفا .من بهش میگفتم اگه پیشت بودم کست میخوردم اونم همیشه به من میگفت کیر دراز .تا این که یه روز بهش گفتم مریم نمیشه با هم سکس داشته باشیم مریم گفت نه اخه من تو که خیلی از هم دوریم گفتم خوب باشه یا من میام اونجا یا توبیا ناگفته نمونه که خونه دوتا از خواهرای مریم تهران بود.تا خلاصه من هر روز به مریم اصرار میکردم که با هم سکس داشته باشیم اونم یه جوری تفره میرفت مسافت وبهونه میکرد ومیگفت اگه بیا پیشت باهات سکس میکنم خلاصه انقدر من اسرار کردم تا نتیجه داد.قرار شد مریم بیاد تهران خونه خواهرش و به خونوادش بگه که قبل از این که بیاد تهران یه سر بره شهر ما دنبال کارای دانشگاهش ،تو اون د وسه ساعت که مثلا دیرتر رسیده تهران با هم باشیم .مریم به خواهراش گفته بود که ساعت 8 میرسه ودر حالی که ساعت 5 تهران بود.فقط مونده بود مکان.منم که خونه خواهرم بودم و خواهرم رابطه خیلی خوبی با هام داشت از رابطه من ومریم خبر داشت منم یواش یواش از چند روز قبل بهش گفته بودم که میخوام مریم بیارم خونه اونا ،اول قبول نمیکرد ولی چون من و کاملا میشناخت ومیدونست که اهل خلاف نیستم،البته به خیال خودش قبول کرد که مریم بیارم خونه ولی به شرط این که خودشم باشه .منم با کلی التماس قسم خوردن و این که مریم روش نمیشه بیاد پیش تو راضی اش کردم که بره بیرون ورفت خونه یکی از فامیلا ،شوهر خواهرمم که سر کار بود ودیر میومد .

ساعت نزدیکای 5 بود که من رفتم ترمینال یادم اواسط شهریور بود و من رفتم دنبال مریم وقتی رسیدم منو از دور دید خیلی خوشحال شد ورفتیم به سمت درب خروجی .یه ماشین دربست گرفتم و سوار شدیم ورفتیم داخل ماشین مریم دست منو گرفته بود و وای که چه لذتی داشت منم فقط تو این فکر بودک که چطور مریم ببرم خونه که صاحب خونه نبینه خداییش خیلی استرس داشتم داشتم میمردم،نزدیک خونه که شدم با کلی ترس ولرز پیاده شدیم و وارد خونه شدیم منم همش فکر میکردم که هر لحظه یکی بیاد وما رو بگیره.وقتی وارد خونه شدیم در سریع قفل کردم رفتیم نشستیم رو مبل،بعد از چند دقیقه صحبت کردن به مریم گفتم که بریم رو تخت و اونم گفت که تو برو تا من لباسم عوض کنکم .بعد از چند دقیقه مریم اومد داخل وای ی ی چی میدیدم یه تاب سفید پوشیده بود با یه شلوار تنگ وروسریشم در اورده بود کون گنده اش افتاده بود بیرون تا چشم خورد بهش از خودم بیخود شدم کیرم داشت میترکید ،اومد پیشم نشست وشروع کرد به حرف زدن ومنم فقط چشم به پر وپاچه اش بود خلاصه بعد یه ربع گفتم مریم بیا پیشم دراز بکش اونم اومد و نمیدونم چی شد که این دیوونه ها لباش گرفتم شروع کردم به خوردن،اونم همینطور میخورد دستام بردم تو سینه هاش شزوع کردم به مالوندن عین پنبه نرم بودن وسفید یه دفعه دیدم کیرم گرفت منم داشتم از حال میرفتم سریع سوتین مشکی رنگش در اوردم من سینه ندیده که اولین بار بود سینه یه دختر از نزدیک میدیدم سینه اش کردم تودهنم تند تند میخوردم اونم اخ اوخش بلند شده بود وکیر منو میکشید میگفت قربونت برم کیر دراز من و با این حرفاش منو بد جوری حشری کرده بود،دستم بردم پایین وشرتش در اوردم داشتم سکته میکردم چی میدیدم؟یه کس سفید وتپل وگوشتی همین که دستم بهش خورد دیدم کیرم برد سمت کسش که تند تند ازش اب میچکید وخواست کیرم بزاره تو کسش که من خودم کشیدم عقب و گفتم نه میترسم پرده ات و پاره کنم و شروع کردم به خوردن کسش اونم داشت میمرد.دیگه طاقت نداشتم اون کون تپل وچاق و معطل کنم گفتم برعکس بخواب مریم گفت میخوای چکار کنی گفتم میخوام بکنم تو کونت گفت نه گفتم میخوا م بکنم مریم گفت بریم پایین تخت ومنم کفتم باشه انقدر محو کونش بودم کهحتی یادم رفت یه تشک بندازم زیرمون وهمون رو فرش شروع کردم اول کونش با دستا باز کردم ویه تف انداختم در کونش وای که چه حسی داشتم که میخواستم کون بکنم مریمم یه خرده بهم کمک کرد وکونش باز کرد منم اروم کیر درازم فرستادم تو که مریم یه خرده خودش وجمع کرد ومنم دوباره فشار دادم که مریم یه جیغ کشید وکیرم راحت رفت داخل وشزوع مردم به تلنبه زدن وای که چه حالی میداد موهاش گرفته بودم ومثل خر میکردمش اونم جیغ میزد که رضا بسه دیگه کشتیم ومنم بی توجه به اون تندتر میکردم خیلی جالب بود هر چی میکردمش انگار کیرم بی حستر میشد من بی حال تر داشتم میمردم اونم میگفت ولم کن جرم دادی منم خیس عرق شده بودم دیگه نزدیک بود ابم بیاد منم سرعت کردنم بیشتر کردم یه داد کشیدم وتمام ابم خالی کردم تو اون کون سفیدش وافتادم روش وچند دقیقه ای روش بودم واحساس ضعف شدیدی بهم دست داده بود ،مریم بلند شد رفت خودش شست وهمش از کون دردش شکایت میکردومنم داشتم از کمر درد وضعف میمردم یه ینیم ساعتی مریم پیشم خوابید بعد یه ماشین براش گرفتم اون رفت.حدود یک ماه بعد من دوستیمو با مریم قطع کردم ودیگه ندیدمش وبعد از اونم من هیچ دوست دختری نداشتم چند بار سعی کردم دوباره بهش زنگ بزنم ولی اون شماره اش وعوض کرده بود و دو سال بعدم من ازدواج کردم ولی الانم که دارم مینویسم هنوز تو کف مریمم اگه گیرم بیفته سختتر میکنمش.امیدوارم خوشتون اومده باشه.داستانم کاملا واقعی بود بدون کوچکترین دروغ.

نوشته: رضا


👍 0
👎 0
95740 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

355789
2013-01-27 00:31:42 +0330 +0330
NA

ىادش. بخىر. ىاد اولىن. سکسم. با. اولىن. دوس. دخترم. افتادن…

0 ❤️

355790
2013-01-27 00:35:43 +0330 +0330

اينجاشو باحال اومدي_خخخخ_چه حالی میداد موهاش گرفته بودم ومثل خر میکردمش اونم جیغ میزد
نوشجونت
IMPISH

0 ❤️

355791
2013-01-27 00:43:27 +0330 +0330

بلا دور از جنابت خواجـــه پیشی!
شنیدم بعــــد از این بابا نمیشی!

گرفتند و شمــــــا را اختــه کردند
دکان عـــــــاشقی را تخته کردند

تو بودی فتحعلی شاه و به ناچار
شدی آغـــــــــا محمّدخان قاجار!

بمیـرم از برای آن سبیلــــــــــــت
برای جسم و جـــان زخم و زیلت

همان بهتر در این عصـــــر گرانی
مجـــرد باشی و تنهــــــــا بمانی

زمانی که شدی عاری ز مردی
ز بند مشکلات آزاد گـــــــــــردی

غم نــــــــــــان و معــاش خانواده
توقّعهـــــــــی یـــــــــــــــار پرافاده

ز عشق دلبری نـــاز و سه ساله
اضافـــه کــــــــار در سطــــــــل زباله

برای حفـظ او بـــــــا صــــد فلاکت
جدل بــا گربه هـــــــای بی نزاکت

برای شـــــــام فرزندان بیمــــــار
بسی سگدو زدن در کـــوی و بازار

اگــــــــــــر پایش بیفتد گاه دزدی
نه رسمی همچو ماها؛ روزمزدی!

میان بچه هــــــــای تخس و پر رو
به دام افتادن و خوردن ز هرســـو!

فرود سنگ روی پـــــــــــــا و کله
کتک خوردن ز قصـــــــــاب محله

مگر یابی ز جـــــــایی استخوانی
سر سفـــــــره گذاری تکّه نانی…

0 ❤️

355792
2013-01-27 00:45:11 +0330 +0330
NA

امام زاده بیژن =D>

پس امیرزا کجاست؟ امروزه از توبره و خورجینش خبری نیست.

0 ❤️

355793
2013-01-27 00:49:09 +0330 +0330
NA

و اما داستان به روايتي ديگر
خلاصه از پشت گوشي ديدم عجب كوشتيه بهش گفتم بيا سكس كنيم اونم گفت من تو دهاتمانم 5 دقيقه ديگه خونه خواهرتم تا اول باهاش لز كنم
شاشيدم به داستانت نه؟
كوني كس مغز برو يه دوره ي هنر داستان نويسي تا كس شر ننويسي

0 ❤️

355794
2013-01-27 00:50:16 +0330 +0330
NA

داستان رو هنوز نخوندم
آدمین اسپم نکنی جون هرکی دوست داری تا یه تشکری از بیژن عزیز بخاطر شعر بسیار زیباش داشته باشم.
بیژن جان مثل همیشه عالی و بی نظیر بود
دست مریزاد دوست من.

Pentagon U.S.Army

0 ❤️

355795
2013-01-27 02:10:09 +0330 +0330
NA

خواجه اتفاقا داستان دوست دختر چشم عسلی ام خوراک شماست . :D

0 ❤️

355796
2013-01-27 04:37:39 +0330 +0330
NA

اینم که نظری براش نذاشتن یعنی پُخ
ولی آمیرزا جان مارو از قلمت بی نصیب نکن من به عشق خط تو میام داستان ها رو نیگاه میکنم
امازاده توهم که بازم مریدتو مشعوف و مسرور کردی راضیم ازت به حضرت خدا

0 ❤️

355799
2013-01-27 04:55:00 +0330 +0330
NA

داستان مزخرفی بود. من خودم پنج ساله دارم کون میدم هنوز که هنوزه کیر به زور ميره تو کونم. اونوقت کیرتو با ی تف کردی توکونش؟ ی جیغ زد کیرت رفت تو؟ احمق وقتی کون دختر تازه باشه کیرت با صد من کرم هم نمیره توش. بعدشم دختر ی ذره دردش بیاد کیرتو پس میده بیرون. برو عزیزم کم جق بزن. پوست کیرت ميره

0 ❤️

355800
2013-01-27 05:36:13 +0330 +0330
NA

من ک داستانو نخوندم ولی خاک برسرت ک دخترم فهمیده بلف زدی بهت میگه جقی خخخخخخ

0 ❤️

355801
2013-01-27 06:52:16 +0330 +0330
NA

بیژن جان خیلی حال کردم…
دمت جیز داداش.واماداستان اصلا ازداستانت خوشم نیومد وفکر میکنم که اگه خودتم روش بخونی ازخودت ناراضی بشی

0 ❤️

355802
2013-01-27 06:59:06 +0330 +0330

خر پدرته بی چشم و رو. حیف اون احمقی که این همه راهو اومده با تو گه سگ باشه که بعد بگی مثل خر می کردیش ایشک اوغلی.

0 ❤️

355803
2013-01-27 10:50:39 +0330 +0330
NA

دمت گرم ای امامزاده

0 ❤️

355804
2013-01-27 10:57:32 +0330 +0330
NA

خاک برسرت
خاک عالم برسرت
خاک آدم برسرت
خاک عالم و آدم بر سرت
خاک منظومه شمسی برسرت
خاک کهکشان راه شیری بر سرت
خاک کهکشان راه کیری بر سرت
خاک کون و مکان بر سرت
راستی مکان …خاک هرچی مکانه تو تهران و تو ایران و خاک هرچی جنده خونه بر سرت
خاک کیهان بر سرت
مردک متوهم جلقوی ملقوی مثنوی یه من دوقاز معنوی رمانتیکیری مزخرف بی مورد

0 ❤️

355805
2013-01-27 16:19:39 +0330 +0330
NA

Bijan Aali Bood

0 ❤️

355806
2013-01-28 18:30:46 +0330 +0330
NA

واي خوش به حالت منم عاشق كون كردن هستم دلم لك زده برا يه كون كردن حسابي

0 ❤️

355807
2013-01-30 05:58:06 +0330 +0330
NA

امروز چقدر هوا خوب شده تو تهران . نه ؟

0 ❤️