گرمای تن تو

1390/11/05

من و محمد یکی دو سال می شد که با هم دوست بودیم.
محمد پسر جذاب و اهل شیطنت و بسیارهات.
اولین و تنها شریک جنسی من بود. اولین باری منو با خودش برد خوونه خواهرش به بهوونه جمع کردن وسایلش و خلاصه چیزی که نباید میشد،شد.
حتی تصور این چیزا واسه من وحشتناک بود.و اولین بار که منو با خودش برد فقط گریه می کردم ازش بدم اومد.باهاش حسابی دعوا کردم.اصلا باورم نمی شد که این اتفاق واسه من بیوفته.بهش گفتم من به عنوان یه انسان حق داشتم بدونم چی قراره برام پیش بیاد.
اونم بی نهایت پشیمون بود و پا به پای من گریه می کرد چون بینمون یه علاقه واقعی بود که فکر می کردم با داشتن یه رابطه جسمی خراب می شه( اما نشد ) مدام سرکوفت زدم بهش که تو کارت اینه و علاقت در همین حد.
اما اعتراف می کنم رابطه جسمی علاقه رو خیلی بیشتر از قبل می کنه چون واقعا حس می کنی جسم و روحت متعلق شده به کسی و تو هم صا حب جسم و روح اون شدی. و این بود که پای من باز شد به دنیای سکس و شروع تجربه…
من روحیه شاد و پرجنب و جوشی دارم.و واقعا حتی تصور بودن با یک مرد هم منو تحریک می کرد اما این عقاید سنتی خشک که از بچگی تو خوونه و مدرسه تو گوشمون خوندن من رو همیشه می ترسوند.(این صرفا نظر شخصیه!)
ماجرا مربوطه به یکی از سکس های من و محمد تو یکی از روزهای داغ مرداد.
{(یکم از خودمون تعریف کنیم!!!برای کسایی که دوست دارن تجسم کنن:من اندام ظریفی دارم پوست گندمی،موهایی خرمایی،چشم های درشت مشکی و لب های برجسته .چهره جنوبی دیگه)
محمد بیست سانتی از من بلندتره و اندام درشت و پوست سفید و چشای عسلی.}
اون روز قرار بود با هم یکم گردش کنیم و بعد به قول محمد بریم یه جایی با هم صحبت کنیم!!!(منظورش سکس بود)
محمد چشمامو خیلی دوست داره واسه همین اون روز براش سنگ تمام گذاشتمو چشمامو بیشتر آرایش کردم.شیطنتم گل کرده بود می خواستم تحریکش کنم و بعد یه جایی مجبورش کنم پیاده شه یکم با هم قدم بزنیم!
واسه همین وقتی سوار شدم با ناز تو چشاش خیره شدم و آروم گفتم: سلام عزیزم…
و همینطور که با چشمای خمار بهش نگاه می کردم باهاش دست دادم.
از نگاه خیره ش و لبخندش فهمیدم که بله… تو راه داشت حرف میزد و ازین مخ زنی های معروف آقایوووون.منم همینطور که دا شت صحبت می کرد و دستش رو دنده بود دستمو گذاشتم رو دستشو شروع کردم به نوازش کردن… دستمو آروم میاوردم بالا تا رو بازوهاش و با سر انگشت ام نوازشش می کردم یه دفعه ساکت شد و هر چند لحظه یک بار بر می گشت نگاهم می کرد.خودم هم تحریک شده بودم.اما من خود دار تر بودم و قصدمم اذیت کردن اون بود.برگشتم سمتش و با عشوه گری همون طور که بازوهاشو نوازش می کردم گفتم: عزیزم میشه بریم
…قدم بزنیم.

محمد گفت : چشششششششششششششششم … و همونطور که می رفت یهو مسیر رو عوض کرد به سمت خونشون. از شیطنتش خندم گرفته بود گفتم کجا داری میری؟(حسابی تحریک شده بود حتی از روی شلوارش هم پیدا بود)
گفت:خوووووونه!
من: چی؟(خودمو زدم به اون راه) اونجا واسه چی؟
محمد فقط خیره نگاهم کرد
من: محمممممممممممممممممممممممممممممد؟؟؟
محمد: آخ اینطور نگو محمد که می کشمت…
منم که از حرفا و حرکاتش تحریک شده بودم آروم نشستم تا خوونه
وقتی رسیدیم درو باز کرد و من مثله یه دختر خوووب !پیاده شدم.هوا گرم بودو منم داشتم کم کم داغ میشدم.وقتی رفتیم تو از محمد یه لیوان آب خواستم.برام آورد و همونطور که ایستاده بودم و داشتم آب میخوردم ایستاد کنارمو بهم خیره شد نگاهاش دیوونم می کرد واسه همین دستم می لرزید و از گوشه لیوان می ریخت رو لباس و مقنعه ام.خودش فهمیده بود و داشت میخندید.تحریک شده بودمو عصبی.حسابی تنم داغ شده بود.از پشت سر بهم نزدیک شد و دستشو پیچید دور کمرم.
من:چکار می کنی؟
محمد بی توجه به حرفام: وای ی ی ی ی چقدر تنت داغ شده (هنوز لباس تنم بود) هنوز که من بهت دست نزدم عشقم
منو برگردوند سمت خودش و محکم گرفتم تو بغلش وااااای میمردم واسه بازوهاش.
منو نشوند روی مبل و نشست جلوی پام دستامو گرفتو فشار داد و آروووم باهام حرف میزد و با نگاهای خیره اش دیوونم می کرد.بعد بلند شد نشست روی پاهام جوری که سنگینی وزنش رو من نیوفته.دست کشید رو صورتمو مقنعه ام رو درآورد.نفسام نا منظم شده بود.دست کرد تو موهامو بازشون کرد و ریخت توی صورتم.از تو موهام دستاشو آورد پایین تا روی گردنم.و با انگشتا ش نوازش میکرد.خوب می دونست چطور تحریک میشم.(میدونید که خانم ها 10 برابر بیش تر از آقایون به نوازش حساس هستند.)
انگشتاشو کشید رو لبامو و موهامو از روی صورتم کنار زد.لباشو آروم گذاشت رو لبامو شروع کرد به بوسیدن منم بی طاقت شده بودم دستمو کردم تو موهاشو شروع کردم به نوازش سرش و گوشاش و همزمان لباشو می خوردم.محکم بغلم کرد بعد آروم همونطور با دستاش سینه هامو فشار می دا د چند دقیقه تو همین حالت بودیم که من از هیجان داشت نفسم بند میومد بی اختیار آه می کشیدم…
بلند شد مانتو رو درآورد و بغلم کرد بردم تو اتاق رو تخت. باز اومد کنارم و لب گرفت یه تاپ زرد رنگ یقه باز پوشیده بودم از تو یقه دسشو برد تو و انگشتشو کرد بین چاک سینه ام.
آروم صداش می کردم… فقط می گفت جانم…
با یه دستش بلندم کرد و با دست دیگش تاپمو درآورد. اومد روی پاهام کمربندمو باز کرد و شلوارمو هم درآورد.گفتم چکار می کنی محمد؟
_هیچی عزیزم می خوام بخورمت…
دستشو کرد پشت کمرمو بند سوتینمو باز کرد منم دستم رفت سمت دکمه های بلوزش و نوازش موهای سینش.
لباشو آروووم آورد پایین…روی گردنم…منم لاله های گوششو نوازش می کردم.
اومد پایین تر… رسید به سینه هام شروع کرد با دستاش ماساژ دادن… حسابی تحریک شده بودم و سینه هام دردشون شروع شده بود(دردی که وقتی خانوما تحریک می شن تو سینه هاشون بوجود میاد و درصورتی که ارضا شن از بین میره)
محمد میدونست و سینه هامو با انگشتاش فشار میداد و وقتی ناله های منو میشنید بیشتر لذت میبرد و می گفت جااااااااااااانم…
با انگشتاش نوک سینه هامو گرفته بود و فشار میداد و با هر آه من فشار دستاشو بیشتر می کرد.
_ آخ محممممممممممممممممممممممممممممممممممد آرووووووم
_جان فدای سینه های داغت
_درد دارم اینطوری فشارشون نده
زبونشو گذاشت رو سینه هامو شروع کرد به خیس کردنش… اون یکی سینه ام رو هم تو اون دستش گرفته بود
وفشار میداد…لباشو گذاشت نوک سینه ام و شروع کرد به مکیدنش حسابی خیس بودم… داشتم دیووونه می شدم…
از سر لذت ناله می کردمو محمد بیشتر تحریک می شد…زانوشو هم گذاشته بود بین پاهامو آروم فشار میداد.
حالا همه ی سینمو کرده بود تو دهنشو وبه طرز وحشتناکی می مکید.بی انصاف جوری می مکیدش که وقتی دهنشو می برد پایین و لباشو میاورد بالای سینه جوری هوا جمع می شد تو دهنشو مثل این بود که با هر مکیدن یه ضربه محکم به سینم وارد می کنه.
از هیجان و شهوت و درد داد میزدم سرشو گرفتم تو دستامو آوردم بالا با التماس نگاهش کردم و گفتم ترو خدا آروووووم تر…
واااااای باز می خواست شیطنت کنه با اون خنده ی شیطانیش گفت : درد داره عزیزم ؟ وای ی ی ببخش
و سرشو گذاشت رو سینه ام و اینبار با فشار بیشتر شروع کرد به مکیدن و گاز گرفتن.نوک قهوه ایی سینه هام قرمز شده بودن … اون دستشو هم برد پایین و شروع کرد به مالیدن کسم از روی شورت.
بی حال شده بودم.با زانوم زدم به پاهاش بلند شد .دستمو بردم سمت کیرشو و گرفتمش تو دستام.یه آه کشید دراز کشید اونطرف تخت.شرتشو کشیدم پایین و کیرشو گرفتم تو دستم.وای که وقتی راست میشد چه ترسناک میشد.خیلی کلفت بود اما متاسفانه خط کش همراهم نبود که ببینم چند سانته!!! با انگشتام شروع کردم به نوازشش.دستمو بالا و پایین می کردم و حس می کردم که داره تو دستم سفت تر میشه.نفس های محمد بیشتر تحریکم می کرد.
_پاتو بیشتر باز کن محمد
_آروووم برام بخورش،همشو بکن تو دهنت
_این خیلی بزرگه همش تو دهنم جا نمی شه(کلی ذوق مرگ میشد وقتی اینو می گفتم)
لبامو گذاشتم رو نوکشو آروووم بوسیدمش.بعد با زبونم همه جای کیرشو خیس کردم.دیگه صدای نفساش به آه تبدیل شده بود و منو بیشتر تحریک می کرد که به اوج برسونمش…
آروم با لبام همه جای کیرشو می بوسیدمو خیس می کردم.لبامو گذاشتم سرشو شروع کردم به مکیدن
_آه ه ه ه ه ه نیلوی من…
_جان… عزیزم… دوست داری؟
بیشتر از نصف تو دهنم نمی رفت ،می رفت ته حلقم بدم میومد واسه همین مجبور بودم همه جاشو جدا جدا بمکم خودم حسابی خیس بودم… همینطور که لذت می برد خواستم یکم اذیتش کنم… برای همین علاوه بر مکیدن با دستام لای پاهاشو رونشو نوازش می کردم تا پاهاش کاملا بی حس شه… از ناله هاش که بیشتر میشد، حس کردم داره به ارضا نزدیک میشه…
تندتر می مکیدم و بیشتر نوازشش می کردم تا اینکه سرشو آورد بالا و گفت دراز بکش.دیدم وقتشه و همون طور که با خنده نگاهش می کردم لبمو گذاشتم رو سر کیرشو سریع یه گاز کوچولو گرفتم که صدای فریادش تو خووونه پخش شد. داد میزد و برام خط و نشون می کشید منم بلند بلند بهش می خندیدم میدونستم تا چند لحظه نمی تونه بلند شه اما وقتی بلند شه دهنمو سرویس می کنه…خودش خندش گرفته بود اما با اخم نگام می کرد…
اومدم از زیر دستش فرار کنم که بلند شد و از پشت محکم گرفتم و پرتم کرد رو تخت
_ من حسابی از تو برسم…
_نه ببخشید محمد جان حواسم نبود اشتباهی…
اومد رو سینم و همینطور باهام دعوام می کرد دست و پا میزدم که بلند شم. با یه دستش کمرمو محکم گرفتو با دست دیگش پاهامو از هم باز می کرد. شرتمو درآورد و با انگشتاش شروع کرد به بازی کردن با کسم. نفسم داشت بند میومد.انگشتشو می کرد لاش و در میاورد.با نوک انگشتاش چوچولمو می مالید…وااااااااااااااااااای با این کارش دیووونه می شدم…چشمامو بسته بودمو تند تند نفس می کشیدم…یهو خیسیه زبونشو حس کردم…
سرشو نوازش می کردمو اونم با زبونش دیوووونم می کرد…با لباش با چوچولم بازی می کرد… داشتم ارضا می شدم.فکر کنم از فشاری که به دستش آوردم فهمید.
بلند شد دوباره اومد رو سینه ام.با پاهاش پاهامو گرفت یه دستش زیر سرم بود و دست دیگشو محکم پیچیده بود دور کمرم جوری که نتونم تکون بخورم.
سرشو آورد نزدیک گوشمو گفت: برسم حسابتو؟
_آخ نه نه محممممممممممد… نه نه (می دونست وقتی اینطور با عشوه می گم نه یعنی آره )
_چرا نه عزیزم؟
(و همینطور آروووم کیرشو میمالید بهم تا دیووونه ترم کنه)
مگه مال تو نیست؟
(داشت سرشو می کرد تو)
_چرا.محمدم (بازوهاشو محکم گرفته بودم و چنگ میزدم)
آروووووم…
آخ…
محمممممممممممممممممممممممممممممد
_جووونم عزیز دلم
(داشت آروم فرو می کرد تو)
فدای تن داغت
من خیلی تنگ بودم و واقعا درد می کشیدم
کنار گوشش نفس نفس میزدم
دیوونم کردی دختر
دیگه داشتم جیغ می کشیدم
_آروووووم باش خانمم الان تموم میشه
ششششششششششششششششششششششششششششششش
واااااااااااااای تا ته رفته بود تو…داشت آروم عقب جلو می کرد…
داشتم ارضا می شدم…از ناله های من اون بیشتر لذت می برد و …به ارگاسم رسیدم…تو دستای محمد می لرزیدم…محکم گرفتم…اونم داشت ارضا می شد… یه آه بلند…
لباشو گذاشت رو لبامو… با هم رفتیم تو ابرا…

نوشته:‌ f_Hot


👍 3
👎 0
66345 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

309472
2012-01-25 01:32:49 +0330 +0330

قشنگ کوس دادی

0 ❤️

309473
2012-01-25 02:14:18 +0330 +0330
NA

داستان خوبی بود خوشم اومد ولی نمیدونستم گرما تو داغ (حشری ) شدن تاثیر داره

0 ❤️

309474
2012-01-25 02:31:31 +0330 +0330
NA

خیلی خیلی شبیه یکی از خاطرات من بود!!!

0 ❤️

309475
2012-01-25 04:22:23 +0330 +0330

Jaleb bud.khub neveshti,faghat avalesh yekhorde bi saro tah bud ama dar edame khub jamesh kardi. jalebie dastanet in bud k dar eyne tarif kardan az shukhiae beyne sex be khubi gofti v baes mishod khanande dar eyne khundan labkhande kutahiam bezane.hala esmet chi bud? asan nagofti.faghat ye ja mohamad goft niluye man.ama dar kol khosham umad.messri ;-)

0 ❤️

309476
2012-01-25 05:41:46 +0330 +0330

داستان یه جورایی برام آشنا بود !!!

0 ❤️

309477
2012-01-25 06:22:12 +0330 +0330
NA

بگو کی بود معرفی کن ؛دختره چیت بوده و؛؛؛بد نبود از 20میدم 15

0 ❤️

309478
2012-01-25 07:45:35 +0330 +0330
NA

روزی مست شدم بیرون ز خانه…بدنبال کوسی هر سو روانه
برفتم من به هر کوی و نشانه…بگشتم با اتول از این کران تا ان کرانه
ولی چیزی نبود در ان زمانه…روان گشتم بسوی جنده خانه
به امید کوس نسرین وسارا و ترانه…کنم کیرم به سوراخ فسانه
بگایم دلبران را عاشقانه…گهی جفت جفت کنم گه دانه دانه
چنان گایم که کس نگایه…بکونش جا کنم تا بند خایه
بمالم من دو پستان زنانه…بگیرم من دو لنگ را بر دو شانه
کنم کیرم به سوراخش حواله…که از شهوت کند اه وناله
بمالم کیر خود را من به چربی…بجررانم من ان کون را به ضربی
گذشتم من ز چارراه و رسیدم بر دو راهی…بدیدم یکی مرد با ریش و کلاهی
بدو گفتم که اهل این محلی یا غریبی…بگفتا تو چه خواهی از کسی یا اطلاعی
بگفتم من بدنبال جنده خانه ام یا ظریفی…بر آشفت آن مرد وکرد غرش چو دیوی
گفت تو مجنونی یا مریضی…به لبخند گفتمش یک همچو چیزی
گرفت او خفتم به سختی…کشید بیرون مرا از حال مستی
بغرید من مامور بسیجم…گفتم ولی من کوس مست وگیجم
کرد مرا دستگیر وزندونی…نه کوس کردم نه کونی
فقط شلاق خوردم ودر کونی…ممی گفت شعر هجو خودمونی
ممی 28/10/90


0 ❤️

309479
2012-01-25 09:28:38 +0330 +0330
NA

داستانت قشنگ بود
بدون هيچگونه حاشيه پردازي وزائد
موفق باشي.

0 ❤️

309481
2012-01-25 11:05:45 +0330 +0330
NA

روال داستانت خیلی عادی و روتین بود.

0 ❤️

309482
2012-01-25 11:16:16 +0330 +0330
NA

=)) امیدوارم به آرزوت برسی وتنت گندمی وموهات خرمایی بشه.
محمد پوست سفید و چشای عسلی داشت؟
چه قیافه کیری داشته. =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
هرچند خالی بندی بود ولی خوب بود.
=)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))

0 ❤️

309483
2012-01-25 11:22:00 +0330 +0330

قشنگ بود
فقط یه چیزی رو من نفهمیدم معمولا خانوما وقتی میخوان پریود بشن سینشون درد میگیره نه وقتی تحریک میشن و با ارضا شدن خوب بشن من که نه دیدم و نه شنیدم

0 ❤️

309485
2012-01-25 13:36:14 +0330 +0330
NA

نظرم اینه که شخص “اف _ هات” اول داستانو تا وسطاش خوب جمع کرد ولی از اون به بعد که واژن سکسش شروع شد تا اخر داستانش یه ریدمان اساسی کرد (منظورم اینه که اخرشو خیلی ابکی نوشته بود)
امیدوارم نظرم سازنده بوده و داستانایه ایندشو جذابتر و سکسی تر تموم کنن و از نظرم ناراحت نشن

0 ❤️

309486
2012-01-25 21:22:22 +0330 +0330

بعده 4 ماه مجبورم کردی چیزی بنویسم

مجبوری این داستانای تخمی تخیلیتو اینجا بنویسی ماروهم الاف کنی ؟

0 ❤️

309487
2012-01-25 21:31:04 +0330 +0330
NA

akhe jendeh lashi to ke gofti bare avalete.vali neshon dadi ye jendeh sabeghe dari.kos mashang.kiram to mokhet ba in dastanet.
In ahmagha ke coment gozashtan goftan khob bod ina ham mese to hastan.
Agar az aval migofti jendeh hasti moshkeli bod magar?
Hatman bayad adaye bache masomo dar biari
Kiram to on ghiyafe jonobit.az hame jonobiha ozr mikham.in ashghal bad jori asabim kardeh

0 ❤️

309488
2012-01-26 03:53:59 +0330 +0330
NA

تجربه قشنگی داشتی باعث شد منم بللللللللللللللللللللللللله.

0 ❤️

309490
2012-01-26 13:05:03 +0330 +0330
NA

داستان خوبی بود … قشنگ نوشتی!

0 ❤️

309491
2012-01-26 18:11:56 +0330 +0330
NA

دقیقا مثل دوست دختر منی. اونم جنوبیه. دانشجوی اینجاست. قیافت که مثه اونه. اما من از محمد سرترم (هه هه هه)

0 ❤️

309492
2012-01-27 17:02:34 +0330 +0330
NA

من که یا تاحال حشری نشدم و نمیدونم چه جوریه! یا از این سینه دردی که میگی بی اطلاعم!!!
.
.
.
.
19+1 چندمیشه؟؟؟؟؟

0 ❤️

309493
2012-01-27 17:07:46 +0330 +0330
NA

از سبک نگارشت خیلی خوشم اومد . خیلی واقعی بود . اگر هم دروغ نوشته باشی اعتراف میکنم دروغگوی خوبی هستی . منتظر نوشته های بعدیتم . منتظرم نزار .

0 ❤️

309494
2012-01-28 17:04:19 +0330 +0330
NA

kheili ghashang bod vaghean in dastan ast sex va eshgh bravo

0 ❤️

309495
2012-01-30 07:41:49 +0330 +0330
NA

نسبت به داستانای قبلی حداقل حقیقت داشت

0 ❤️

309496
2012-01-31 20:15:03 +0330 +0330
NA

in sepide rast mige ia to ajibi ia ma gheyre adi ke sine dard nadarim

0 ❤️

309498
2012-02-02 12:53:10 +0330 +0330
NA

لحظات سکست رو قشنگ تعریف کردی …همه آقایون سایت حسابی تحریک شدن …باور کن با خوندن داستانت با خودشون جلق هم زدن …
داستان خیلی کلیشه ای بود مثل اکثر داستانای سایت …موضوعش تکراری بود …
کاش دوستان عزیز نویسنده یه مقدار در زمینه موضوع کمی خلاقیت به خرج می دادن و موضوعات متنوع با محتوای سکس می نوشتن

0 ❤️

309499
2012-02-06 08:12:41 +0330 +0330
NA

عالی بود اگر درغ هم باشه دروغ قشنگی بود خیلی دلم می خواست اونجا بودم کسی نیست مارو دعوت کنه؟

0 ❤️

309500
2012-02-12 20:57:58 +0330 +0330
NA

man khosham oomad ;)

0 ❤️

309501
2012-02-13 09:22:54 +0330 +0330
NA

migam akhe rat yadrooghesh behale ma che farghi mikone aziiz _asan harki dg khast dastan bege bege ye dastane takhayoliye ke dg mooshkeli nabashe ;)

0 ❤️

309502
2012-02-13 09:27:26 +0330 +0330
NA

migam akhe rat ya dorooghesh behale che farghi mikone aziiz _asan harki dg khast dastan bege _ bege ye dastane takhayoliye ke dg mooshkeli nabashe mohem on jalebiyo ebtekariiye ke baziiya be kharj miidan valli chiiziiam nemiigan ke sakhtegiye :D ;)

0 ❤️

561827
2016-10-23 10:33:59 +0330 +0330
NA

جالب بود اما یادت نبود به پرده ها؟؟؟جای سواله ونشون دهنده تخیلات نویسنده

0 ❤️