گریه های بی تاوان

1397/02/20

من اسمم رویاست الان نوزده سالمه و این داستان که البته واقعی هستش مربوط میشه به وقتی چهارده سالم بود قد من صدو هفتاد و چهار و پنجاه کیلو وزن دارم و سینه هام سایز هشتاد وپنجه تقریبا توجه هر مردی و به خودم جلب میکردم … خیلی کم رو بودم ولی همه فکر میکردن مغرورم بخاطر همین خیلیا برای شاخ شکستن میخواستن تورم کنن ولی رو نمیدادم همه چیز خوب بود تا وقتی مجبور شدیم خونمون رو عوض کنیم رفتیم یه محله جدید ظاهرا از جاهای کثیف شهر بود و ما خبر نداشتیم هنوز مدت زیادی نگذشته بود که پسر همسایه رو به رویی شروع کرد به پیشنهاد دوستی دادن یه هفته که گذشت کم کم تهدیداش شروع
شد نمیترسیدم شایدم مهم نبود یه مدن با تهدید ادامه داد تا اینکه یه روز خواستم برم مدرسه از خونه که امدم بیرون دوستش بهم گفت سریع برگرد خونه به حرفش گوش ندادم راه افتادم رفتم هنوز به سر کوچه نرسیده بودم که سعید راهمو بست گفت باید سوار ماشینش بشم بدون توجه به حرفش خواستم از کنارش رد بشم که هولم داد و سرم خورد به ماشینش یه کم سرم گیج رفت و چشام سیاهی ميرفت
درست و حسابی که به خودم اومدم دیدم تو یه خونه تیمی هستم با هشت تا پسر اولش لجاجت کردم که باید برم مدرسم دیر میشه و اینا حرفا نمیذاشت شروع کردم به گریه فایده نداشت هولم داد سمت اتاق اول چادرمو در اورد میخواستم از دستش در برم با یه سیلی منو انداخت رو زمین اومد رو سینم نشست و گفت امروز تا ندی نمیذارم از اینجا بری مقنعه رو دراورد موهامو باز کرد گریه میکردم و بهش چنگ مینداختم ولی انگار تاثیری نداشت روش رفت پایین تر و میخواست دکمه های مانتومو باز کنه جیغ زدم ولی فورا زد تو دهنم نذاشت حرف بزنم بقیه لباسمو تو تنم پاره کرد افتاده بود رومو با ولع سینه هامو میک میزد بعد پاهامو داد بالا و گذاشت دم کسم گفتم دخترم و قسمش دادم کاریم نداشته باشه خندید گفت خوب زن شو اشکالش چیه یهویی کیرشو تا ته داد تو همه بدنم درد گرفته بود میخواستم داد بزنم ولی توانشو نداشتم بعد از یه ربع تلمبه زدن ابش اومد ریخت رو زمین اونکه رفت بیرون نفر بعدی اومد بی جون افتاده بودم اومد یه کم نوازشم کرد چند تا لب ازم گرفت و گفت بخور از خوردن امتنا کردم که رفت بین پاهامو گذاشت تو کسم چند دقیقه تلمبه زد و کشید بیرون به بغل خوابوندم و دوباره گذاشت تو کسم و تلمبه زد همشون که ارضا شدن سعید دوباره اومد گفت لباس زهرا رو بهم بدن هم مدرسه ایم بود باورم نمی شد با اونم همین کارو کردن بعدش فیلمی که گرفته بودن رو بهم نشون داد حتی نتونستم بخاطر اوم فیلم شکایت کنم چند بار با اون فیلم تهدیدم کرد اما دیگه پیشش نرفتم الانم بخاطر اینکه بکارت ندارم نمیتونم ازدواج کنم و نمیخوام با پرده دوخته شده و دروغ ازدواج کنم
بار اولم بود نوشتم اگه خوب ننوشتم به بزرگی خودتون ببخشید
نوشته: رویا


👍 0
👎 2
12962 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

686777
2018-05-10 21:52:30 +0430 +0430

واقعا اگر داستانت راسته چرا شکایت نکردی این کسکشا رو بگیرن اعدام کنن تا درس عبرتی شه واسه چهار تا دیگه.آخرش که چی؟ مرگ یه دفعه شیون یه دفعه.هنوز میتونی شکایت کنی.به خانوادت بگو .

1 ❤️

686791
2018-05-10 22:45:37 +0430 +0430

دیگه فکر نمیکنم مملکت انقدر هرکی باشه

0 ❤️

686793
2018-05-10 22:49:12 +0430 +0430

توله سگ پشمالوی کیر فیس
حتا دایناسورا هم در چهارده سالگی 174 سانت نبودن ریدم تو تخیلاتت تو مگه با اورانیوم غنی شده جق میزنی ؟!

1 ❤️

686829
2018-05-11 06:03:26 +0430 +0430
NA

کجا سیر میکنی هم وطن

0 ❤️

686854
2018-05-11 08:38:14 +0430 +0430

خيلي مسخره و دروغ بود

0 ❤️

686886
2018-05-11 09:59:54 +0430 +0430

خفت گیری و زور گیری هست ولی نه اینجوری که به این راحتی ی دختر ۱۴ ساله رو ببرن ۸ نفر بگان
همش تخیلی بود

0 ❤️

686895
2018-05-11 10:18:24 +0430 +0430

اپفاقا اگه راست باشه اون فیلم خودش مدرک بوده به نفع تو اگه شکایت میکردی هم پل بارتتو میگرفتی و هم اون ٨نفر همشون اعدام میشدن نصیحت من به دخترا اینه که هیچوقت از فیلم نترسن و شکازت کنن و موضوع را به پدر مادرشان بگن

1 ❤️

686923
2018-05-11 13:51:58 +0430 +0430

تو 14 سالگی 174 سانت بودی و سینه 85 داشتی؟؟
قشنگ معلومه نویسنده پسره
مگه تو ده کوره های زامبیا زندگی میکنی که تو روز روشن اونم اول صبح دزدیدنت و 8 نفری بهت تجاوز کردن؟؟؟؟
هلت داد سرت خورد به ماشین چشت سیاهی رفت؟؟مگه دست نداشتی که …!!!
برو خودتو ک ی ر کن حاجی

1 ❤️

686949
2018-05-11 17:28:19 +0430 +0430
NA

خیلی ناراحت شدم ولی خب برای خیلی لز پسرا بکارت اصلا مهم نیس همچنین برای من…دوس داشتی اشنا میشیم واسه ازدواج

0 ❤️

686958
2018-05-11 19:35:19 +0430 +0430

کل داستان ی طرف منصور ۶۶ ی طرف حاجی فازت چیه اسم ساقیتو بگو مردونه

1 ❤️

687007
2018-05-11 22:50:02 +0430 +0430

آخه مارو چی فکر کردی ؟؟؟؟ فقط ۵ خط اول داستانت رو خوندم . آخه فنج دختر ۱۴ ساله و ممه ۸۵ ؟ خدایا اگه شفا نمیدی بکش

0 ❤️

687106
2018-05-12 13:29:34 +0430 +0430

سن ۱۴ سال

قد ۱۷۴ سانت

وزن ۵۰ کیلو

سایز سینه ۸۵

لطفا دیگه ننویس

0 ❤️

687272
2018-05-13 01:55:55 +0430 +0430

میشه ادرستون رو بدی

0 ❤️

687685
2018-05-15 00:07:13 +0430 +0430
NA

عالی بود ولی نگفتی این همه کردنت ،خوش ت اومد یا نه؟ معلومه که حسابی لزت بردی، ولی عجیبه وقتی دختر بودی کرددنت الان که اپن شدی و فیلم هم ازت دارن ، کاری بهت ندارن

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها