گی با مردی در پارک

1393/08/19

من سیاوش هستم ۱۷ ساله قد۱۸۲ و وزن ۶۸ . من از پونزده سالگی فهمیدم که گی هستم و این رو از علاقه به مردای اطراف فهمیدم.طوری که سرکلاس واسه معلم ها شق میکردم. علاقه عجیبی به مردای بالای ۴۰ دارم وهمیشه دوست داشتم بایه مرد دوست باشم و منو بکنه. اما داستانم؛ یک پارک نزدیک خونم بود که همیشه به نیت پیدا کردن یه مرد گی سری به اونجا میزدم.اما همیشه دست از پا درازتر برمیگشتم سوم دبیرستان بودم و همه ی دوستام می دونستنن که گی هستم و دوسه تاشون هم پیشنهاد داده بودن اما اصن حاضر نبودم با کسی که هم سن خودم بود سکس داشته باشم.شبها باخیال اینکه تو بغل یه مرد میانسال لم دادمو اون نوازشم مکینه جق میزدم .ازهمه چیز بدم اومده بود تا یه مرد خوش تیپ میدیم میافتادم دنبالش که بشه سوژه جقم.دوست داشتم تو خیابون فریادبزنم من گی ام یکی بیاد منو بکنه.کم کم داشتم دیوونه می شدم که شده بودم تا اینکه سه شنبه ی رویایی من تو شهریور فرارسید سه شنبه مثل همیشه تو چشممام سرمه کشیدم و یه لباس سفید چسبون با شلوار کتون کرم و کفش کالج پوشیدم.نزدیک یک سال شروع کرده بودم به بدنسازی رفتن و همش رو شکم وکون و رون کار میکردم و خدایی چیز ردیفی شده بودم اما چاق و گوشتی نبودم.رو نیمکت نشسته بودم و ژستم مثل جنده ها بود و مردای سن بالا که که میگذشتن اینقدر به بدنشون نگاه میکردم تا از تیررسم خارج می شدن وزمان از دستم میرفت و وقتی کنارمو نگاه کردم دیدم یه مرد حدود ۴۵
-۵۰ ساله با موهای جو گندمی و تیشرت آستین کوتاه آبی و شلوارکتون سفید نشسته و کتاب میخونه.نیم نگاه به صفحه ی بالای کتاب کردم خر مگس میخوند خیلی باش حال کردم.متوجه نگاه من به کتاب شد سرشو بالا گرفت.همونی بود که میخواستم.لبخند زد خوندیش؟!جا خوردم انگار همه چیز برای یکبارهم که شده طبق خواسته من پیش میرفت. ؛آره برای لیلیان وینچه.از شخصیت کشیشه خیلی بدم اومد.
-آره راست میگی خیلی ریاکار بود همه ی مذهبی ها اینطورن. میخواستم بال در بیارم همونی بودکه میخواستم من خودم یه بیخدا بودم وعاشق افراد ضدمذهب
-شما ناتور دشت رو خوندید؟
-شاهکاره خلاصه شروع کردیم به لاس فرهنگی ضد.میخواستم کم کم بزنم جاده خاکی.با دروغ گفتن شروع کردم
-من با چندنفر یه انجمن مخفی دارم برای کمک به همجنسگرایان و ترانسها.اینجا هیچکی دووم نیاورده منم میخوام برم.دوست دارم برم اتریش.
-شما همجنسگرایید؟
-آره مفعولم.
-من خودم مجردم. امیدم بیشتراز قبل شد .انگار داشت یه جورایی خط میداد. خلاصه از هردری حدیثی گفتیم و من رگ خوابشو داشتم به دست می آورم که سه شنبه رویایی شروع شد
-من ماشین دارم برسونمت
-اگه زحمتی نیست. ماشینش یه آزرا بود .خیلی خال کردم .میخواستم تا عمرباهاش باشم.ذهنم به هرجا میرفت.اینکه اصن باهاش فرار میکردم خارج و باهاش ازدواج میکردم یا اینکه میشدم جنده اش و هرروز بهش میدادم. ماشین رو روشن کرد.
-دوست داری بیای خونمون یه چیزی بخوریم .من تنهام!؟
-جوابمو باید بدونی
-میدونم جلو‌خونش نگه داشت یه طبقه ویلایی بود خیلی ناز بود .داشت کم کم خونه ی رویاهام میشد ماشین رو جلو در پارک کرد و کلید انداخت
-بفرما منم بی تعارف پریدم تو.
-چرا سرمه میکشی؟
-میخوام جذاب تر شم
-فک کنم بی سرمه هم جذاب تری دیگه میخواستم باهاش بپرم تو تخت.حس میکردم دارم خوشبخت میشم.ولی استرسم داشتم و قلبم تندتند میزد چون تنها خاطرات سکسی ام جق کف دستی تو تخت بود. حشرم بالا زده بود
-تختون کجاست ؟ دست راستت اتاق خواب دراز بکش ممنون روی تخت تو رویاهام با احمد بودم(؛اسمش احمد بود). و کنمو قنبل کرده بودم سمت تخت.جاخورم.لخت مادرزاد از در آمد
-بدنش مو نداشت وفید بود کیرش درحالت نیم شق بود حدودا ۱۱
-۱۳ سانتی متری میزد ولی کلفت بود.
-من آماده ام
-من دوساله منتظر کسی مث توام.بدنم مال توست. پشتم دراز کشید با زبونش لاله گوشمو لیس میزد. بعد باولع شروع به در آوردن لباسهام کردو بعددستاش رو رو کفلم و رونهام کشید.
-چه بدنی داری.رون هات مالیدن داره. من درجواب حرفاش فقط آه میکشیدم با دستای کمی گوشتالوش سوراخ کونمو بازی میداد و یکذچدفعه دو انگشت کرد تو کونم آه آه ه ه ه ه ه دو انگشت رو به سه انگشت رسوند و بعد کیرش رو کونم گذاشت و رو کونم با کیرش ضرب گرفت بعد منو برگردون وازم یه لب طولانی گرفت ته ریشهاش به گونه هام میخورد.زبونش رو گوشم میکشید و با دستاش گردنمو ناز میکرد.
-میخوام کیرتو بخورم اونم لبه تخت نشست و من کیر کلفتسو تو دهنم کردم و هرچی که از تو فیلمهای پورن یادگرفته بودم پیاده میکردم.و سرمو عقب جلو میبردم واحمد هرچند لحظه یکبار کیرشو میمالید رو صورتم و منم خایه هاشو لیس مزدم.صدای ملچ مولوچ و آه های حاکی از رضایت احمد فضای اتاق رو شهوانی کرده بود و تن احمد هم سکسی تر از همه چیز .بعد من رو تخت دراز کشیدم و اون شروع به بوسیدن بدنم کرد بعد چندتا درکونی بهم زد و با حالت خشن کونم رو سمت کیرس کرد و با تمام وجود فرستادش تو د فریادی از رضایت کشیدم.
-آه ه ه ه ه ه ه .احمد منوبکن.آه ه ه ه
-تو پسرخودمی. و دیوان وار شروع به تلمبه زدن کرد.صدای برخورد کیر مرطوبش با کونم هردومونو به مرز جنون رسونده بود.من موقع تلمبه زدن احمد آبم اومد.
-آبم داره میاد
-میخوام بخورمش نریز تو کونم اونم سریع کیرشو درآورد و قبل از اینکه به دهنم برسه آبش پاشید رو گونه هام.من دور لباهاممو لیس زدم و یه لب طولانی از هم گرفتیم.احمد بدن لمسشو انداخت رو من و حدود ده دقیقه همدیگه رو بی صدا در آغوش گرفتیم.و من با کیرش بازی میکردم.
-دوست دارم همیشه باشی منو بکنی.
-عزیزم من همیشه برای تو هستم. تو چشماش زل زدم برق شهوت و علاقه هردو‌مونو کور کرده بود.
-هروقت که خواستی بگو بیام.
-من همیشه اینجام
-پس من هم اینجام
-دوست دارم پیش تو زندگی کنم.
-این خونه تا ابد واسه توست. دم در و سه بار دیگه هم تو ماشین لب گرفتیم و من دوباره آبم اومد. سرمو بالا گرفتم یه زن مسن روی نیمکت با تعجبم نگام میکرد متوجه همه چیز شدم .به کیر شق شده خودم که داشت شلوار رو پاره میکرد نگاه کردم. رویاهام می آمد هرجاکه بودم هرزمان.و به همراهش آب منی ام که مسکنی کم مدت بودت .من نیاز داشتم ودارم.از همه ی دوستانم فاصله گرفتم از همه ی دخترهای لش دور و برمکه شاید یکی یا دونفرشان از من خوششان آمده بود.از مردهای کم سنی که میخواستند مرا بکنند.از خانواده ام. جق زدن تنها آبی است روی تن سوزان احمد رویایهایم شایدهم بابک یا علی.تنهایی من زیاد بود و درگوشم فریاد می کشید.تنهایی من پر هیاهو است. این داستان تقدیم به همه ی گی ها.مخصوصا مفعولها که حال منو درک میکنن.نظر بدید.غلطهای تایپی و نگارشی هم ببخشید اصن حوصله ویرایش نداشتم

نوشته: سیاوش


👍 0
👎 0
28352 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

443612
2014-11-10 16:38:08 +0330 +0330

کس شعر به تمام معنا

0 ❤️

443613
2014-11-10 18:02:01 +0330 +0330
NA

Man darket mikonam ali bud ali

2 ❤️

443614
2014-11-11 01:08:18 +0330 +0330
NA

خاک تو سرت ک اخر رویاهات کیر 40یا45ساله

0 ❤️

443615
2014-11-11 02:55:27 +0330 +0330
NA

جالب بود.منم دنبال پسر رویاهام هستم.کاش میشد تورو دید.خیلی با احساسی

0 ❤️

443616
2014-11-11 03:03:44 +0330 +0330
NA

جوونای اروپایی میرن مریخ جوونای اروپایی روز ب روز پیشرفته تر میشن…حالل جوونای ما رویاهاشون کیره پلاسیده ی مردای سن بالاست خخخخخخ

1 ❤️

443619
2014-11-11 14:13:46 +0330 +0330
NA

آقا منم میخااااااااااااااااااااااااااااام.یه دوست…اینجوری منو بخاااااااااااد…کونمو هم بکنه…همه کار میکنم واسش.

0 ❤️

443620
2014-11-11 15:50:28 +0330 +0330
NA

واقعا نمیتونم بگم میتونم درکت کنم چون هرگز جای تو نبودم به دروغ و راست داستانت کاری ندارم فقط اینو میتونم احساس کنم که چقدر و تا چه اندازه ای غصه خوردی و غمگین هستی … برات آرزوی موفقیت میکنم و برات میخوام که در کنار اونی که باهاش در آرامشی در کشوری که قبولت میکنن و بهت احترام میگذارند مثل بقیه انسانها در صفا و خوشی زندگی کنی…
امضا آدم

0 ❤️

443621
2014-11-11 16:37:47 +0330 +0330
NA

علم همیشه برای گروه کمی از جامعه بوده.نکنه فکرکردی همه تو اروپا‌داخل علم ان.اونا براشو رفاه مهمه و درک متقابل هم دیگه و همزیستی و به عقاید و گرایشات احترام گذاشتن.

0 ❤️

443622
2014-12-03 07:40:28 +0330 +0330
NA

خیلی قشنگ بود. زندگی با رویاها بهتر از هرزگیه

0 ❤️

443623
2014-12-10 17:23:58 +0330 +0330
NA

خوش به حالت چقدر خوش گذشته بهت.
منم آرزومه که همچین اتفاقی برام بیفته. تا حالا نکردم این کارو ولی تو ذهنم همش همینه که با یکی بخوابم و باهاش دوستی پایداری داشته باشم. در این صورت خودمو جسمی و روحی همه جوره تقدیمش می کنم.

0 ❤️