گی به یادماندنی با پارسا

1395/11/01

سلام به همه بچه های شهوانی
همین اول داستان بگم که این خاطره ای که میخوام براتون بگم مریوط به گی هست.از دوستانی که علاقه ای به گی ندارند خواهش میکنم نخونند و نظر هم ندن. یه سری ها هم که فقط داستان هارو با دقت تمام میخونن که اخرش از یه جاش یه سوتی در بیارن به اون دوستان هم میگم که خودتونو خسته نکنید چون حتی یه کلمه این داستان دروغ نیست .
من اسمم رضا ست و۲۰ سالمه .قدم۱۷۵ و وزنم ۶۵،رنگ پوستم هم سفیده منتها نه خیلی سفید. معمولی . تو یکی از شهرستان های استان تهران زندگی میکنم. پدرم بازنشسته شده و تو یه آژانس نزدیک خونمون کار میکنه و یه برادر ۱۷ ساله هم دارم به اسم مرتضی.
از خدمت به خاطر سابقه جبهه پدرم معاف شدم.
بابام یه دوست قدیمی داره که تو مجتمع ما زندگی میکنن.(عمو منصور) منم با پسرش که اسمش پارسا هست به واسطه رفت و امد هایی که از بچگی داریم رفیق شدم . پارسا یه سال از من کوچیکتره . با مرتضی داداشم هم رفیقه منتها با من خیلی صمیمی تره.
هر جا میریم با هم میریم و همه اهل محل و بچه ها مارو باهم دیگه میشناسن. پارسا از یه چهار پنج سانت قدش از من کوتاه تره و تقریبا هم وزنیم. شاید وزنش ۶۰ باشه. ولی خیلی خوش استیله. استیلش قلمیه و همیشه هم خوش تیپ میگرده و به خودش میرسه .
تقریبا هر شب جمعه پارسا اینا میان خونه ما و تا دیر وقت میمونن.
بعضی شبا که میان خونه ما یا ما میریم خونشون و با همدیگه تو اتاق پارسا یا اتاق من تنها میشیم یه شوخی هایی باهم میکنیم . مثلا یه شب همینطور که داشتیم میگفتیم و میخندیدیم به پارسا گفتم جون بده بکنیم،اونم گفت بیا بخورش بیا اماده اس دیروز پشمامو زدم یا اینکه تا دولا میشه انگشتش میکنم و هر موقع باهم فیلم سوپر نگاه میکردیم خیلی شوخی میکردیم با هم … اما همه اینها به شوخی بوده و هیچ وقت جدی نبوده . گهگداری که تنها میشیم با هم جق هم میزنیم اما هیچ وقت از خط قرمز رد نشدیم.
پارسا خوش قیافه اس (اونجوری که فکر کنید خوشگل نیست و نمکیه) و بدن زیبایی داره صورت کشیده ،ابروهای هفتی و کشیده ی مشکی با موهای لخت مشکی. من چشماشد خیلی دوست دارم و تقریبا ۲۰/۳۰ تا عکس لز چشماش دارم. حتی یکی از عکسای چشمشو ادیت کردم و گزاشتم رو پروفایل تلگرامم. یادمه یه بار وقتی ۱۶ یا ۱۷ ساله بودیم رفته بودیم استخر یه دفه دیدم وسط استخر پارسا داره به یه جوان ۲۵ ساله فحش میده،نگو چشم پسره پارسارو گرفته و اومده سمتش و به هوای شوخی دست مالیش کرده،تا چند ماه این موضوع رو سوژه کرده بودم و اذیتش میکردم . چند تا موضوع دیگه هم اینطوری پیش اومده.
شهریو امسال بود که دایی پارسا تو دریا غرق میشه و فوت میکنه. مامان بابا و خواهر کوچیک پارسا یه هفته میرن شمال.
پارسا هم چون زیاد داییش رو ندیده و بود رفت وامدی نداشتن زیاد نارحت نبود. بیشتر از این خوشحال بود که یه هفتهقراره خونشون مکان باشه.
شب اولی که پارسا تنها بود بابام گفت به پارسا بگو بیاد شب اینجا که تنها نباشه . پارسا ساعت هشت اومد خونمون شام خوردیم بابام یکم با پارسا حرف زد که غم اخرت باشه و از این حرفا .
بعد با داداشم(مرتضی) سه نفری رفتیم تو اتاق مرتضی که قلیون بکشیم . یه ساعت قلیون کشیدیم و منو پارسا رفتیم تو اتاقم که بخوابیم . من تو اتاقم یه تخت دارم که نه یه نفره اس نه دو نفره خیلی بزرگه نصف اتاق و گرفته ،تقریبا همه کارامو رو اون انجام میدم و دست سازه و بابام خودش درست کرده. گزاشتیمش کنار پنجره دو تا پشتی هم گزاشتم کنارش .
تا وارد اتاق من شدیم یه شلوارک واس پارسا اوردم،نشست رو تخت و منم شلوارک رو گزاشتم رو پاش. داشت با گوشیش ور میرفت
شلوارشو در اورد که شلوارک بپوشه یه هو خیره شد به گوشی(مثل اینکه چیزی تو گوشی نظرشو جلب کرده باشه) که بدون شلوار با شرت نشست رو تخت(یه شرت هفتی ابی)
من دیدم رونش که خیلی کم مو داره پهن شده رو تخت و حواسش کامل به گوشیه . تا رونشو اونجوری و تو اون حالت دیدم رفتم رو تخت و اومدم پشتش و با دستام رونشو شروع کردم مالیدن(به شوخی)گفتم غصه نخور بابا غم اخرت باشه مرگ حقه دیگه و از این حرفا ،با کتفش منو حل داد به سمت عقب گفت رضا یه دقه نکن کار دارم وایسا حواسمو پرت نکن،منم هی رونشو میمالیدم و میخندیدم لاپاشو قلقلک میدادمو هی به شوخی میگفتم جووووون . خودم نفهمیدم چطوری یهو کیرم راست شده بود و چیکار میکنم واقعا برام لذت داشت و حشری شده بودم،(قبلا هم چند بار با پارسا بودم راست کرده بودم یه بار داشتم مثلا یه بار تو سونا بخار ماساژش میدادم بعد بلند شد گفت بریم بیرون و من گفتم راست کردم یه چند دقه بشین کیرم بخوابه بعد میریم اخه بس که جیگری و… )اما طوری وانمود میکردم که انگار شوخیه. پارسا گفت چاقال نکن الان منم راست میکنم ،میکنمتا!منم گفتم جون بیا بکن (به شوخی) کامل حواسش تو گوشی بود(داشت رمز شارژ ایرانسلی که زیدش براش فرستاده بود رو وارد گوشیش میکرد)
کارش تموم شد و گفت لاشی نکن دیگه وقتی میگم کار دارم دیگه شوخی نکن. خلاصه شلوارکو پوشید و مثل همیشه که پارسا شب پیشم میموند باهم دیگه رو تخت خوابیدیم.
همینطور که دراز کشیده بودیم چند دقیقه ای با گوشییامون ور رفتیم و یکم حرف زدیم و خوابیدیم.
اما پارسا و اون رون نرم و پر حرارتش و اون لذتی که داشتم هنوز توی مخم بود . کیرم راست بود و پیش ابم شرتمو خیس کرده بود. هر کاری میکردم یادم بره نمیشد. بد جوری رفته بود رو مخم.
گوشیمو در اوردم یکم تو اینستا چرخ زدم که از یادم بره . دیدم نه بد جوری رفته تو مخم.
نگاه کردم دیدم پارسا دمر خوابیده ،صداش کردم گفت ها بگو گفتم دهنت سرویس، گفت چرا؟ گفتم راست کردم میخوام جق بزنم فیلم سوپر داری(خودم داشتم ولی میخواستم سر حرف رو باز کنم) گفت الان؟نصفه شب چه جقی؟؟ گفتم راست کردم الان بزنم .داری فیلم یا نه؟ گوشیشو در اورد و یه فیلم پلی کرد و داد دستم. منم کیرم خیس شده بود همونجوری شروع کردم زیر پتو جق زدن . گفت حداقل یه دستمال کاغذی بردار بریز توش،منم به شوخی گفتم داشت ابم میمود میریزم تو دهنت . با مشت زد رو دستم گفت گوه نخور.
چند دقه گذشت داشتم جق میزدم که دیدم پارسا گفت گاییدمت منم راست کردم ،اونم شروع کرد به زدن،بعد از چند دقه خودمو هی تکون میدادم و نزدیک پارسا میکردم تا اینکه کامل کنار پارسا بودم منتها هرکدوممون یه پتو داشتیم . بعد یواش یواش پتوی خودم رو از روم زدم کنار و اروم اروم سعی میکردم برم زیر پتوی پارسا ،یهو دیدم پارسا گفت چیکار میکنی؟ از تخت افتادم، یکم برو اونورتر .
رفتم به سمت دیوار و گفتم بیا،بیا اینور تر نیوفتی . نصف بدنم زیر پتوی پارسا بود و رون پامو چسبوندم به رونش . ابم هم داشت میومد اما هر موقع که نزدیک میشد دست نگه میداشتم که نیاد. با یه دستم گوشی رو نگه داشته بودم بینمون(با هم در مورد فیلم سوپره حرف هم میزدیم مثلا میگفتم جون چه سینه هایی داره یا اینکه کسش خوراک تلمبه زدنه و…سعی میکردم بیشتر حشریش کنم) با یه دستم جق میزدم تا اینکه گفتم پارسا بیا تو بگیر گوشی رو من دستم خسته شد. گوشی رو دادم بهش و یه دستم ازاد شد. از فرصت استفاده کردم و دستم رو گزاشتم رو رونش،حرارت و نرمی رونش باعث شد نتونم تحمل کنم ،دیدم ابم داره میاد و سریع شرتمو کشیدم بالا و ریختم تو شرتم. بلند شدم رفتم دستشویی خودمو تمیز کردم و اومدم دیدم پارسا هم ابش اومده . رفتم کنارش و بهش دستمال کاغدی دادم و خودشو پاک کرد و بعد نیم ساعت خوابیدیم. دیگه از حس و حال افتاده بودم و مث گاو خوابم برد.
صبحشم بیدار شدیم صبحونه خوردیم و پارسا رفت خونشون . غروب زنگ زد که امشب بیا خونه ما پسر عموم هم اینجاست قلیونتم بیار .
گفتم باشه . یه کم با مادرم حرف زدم و یه سری کارا داشتم انجام دادم. ساعت هفت و نیم بابام اومد خونه و بهش گفتم میخوام شب برم خونه پارسا ،پسر عموش هم هست. ولی اجازه نداد گفت تو میخوای بری اونجا که تنها نباشه اما وقتی پسر عموش هست دیگه تنها نیست کجا میخوای بری!بعدشم من امشب سرویس دارم واس شهرستان و مامانت اینا تنها هستن .هرکاری کردم اجازه نداد .منم به پارسا خبر دادم که نمیام و اگه میتونی پسر عموتو دست یه سر کن بره و تو بیا خونه ما. گفت نمیشه زشته و به خاطر من اومده و شام اورده و از این حرفا. گفتم پس باشه فردا میبینمت. تا وقتی که شب خوابم ببره همش به پارسا فکر میکردم،به اینکه من هیچ وقت دنبال سکس کردن با پارسا نبودم و الان چی شده که انقدر دوست دارم باهاش بخوابم و … گذشت تا روز سوم .۱ظهر بود و من خواب بودم،بیدار شدم فهمیدم مادرم غذا داده به مرتضی داداشم که ببره برای پارسا . بعد گوشیمو نگاه کردم دیدم چند باز ز زده من خواب بودم. بهش ز زدم گفت پاشو بیا اینجا مرتضی هم هست. گفتم باشه میام . داشتم میرفتم خونشون که مادرم گفت برو دم خونه فلانی این پول قرعه کشی رو بده بهش. هرکاری کردم نرم نشد. خلاصه توراه همش داشتم به پارسا فکر میکردم . به اینکه یجوری بتونم باهاش حال کنم. انقدر به این قضیه فکر کرده بودم که حتی تو خیالاتم به پارسا کون هم میدادم .
این اولین بار بود که نگاه شهوتی به این شدت به پارسا داشتم. بد جوری تو مخم بود. اصلا یه حس عجیب باهام بود. احساس تعلق شدید میکردم دلم تند تند براش تنگ میشد. به هر بهونه ای بهش اس میدادم و ز میزدم باهاش حرف میزدم،همش تو گوشیم عکساشو نگاه میکردم و…
این برام عجیب بود که من اصلا دنبال کردن پسر نبودم پیگیر اینکه گی کنم نبودم اما الان این حس رو داشتم.
نا گفته نماند که چند باری هم قبلا چند سال پیش با پسر های فامیل شیطنت کرده بودیم. حتی یه بار پسر عموم که سه سال از من بزرگتره برام ساک زده بود و لاپایی کرده بودم . منتها موضوع واس ۱۴ سالگیم بوده.
خلاصه اینکه خیلی به پارسا فکر میکردم . احساس میکردم علاقه ام به پارسا صد برار شده. نمیدونم کسی میفهمه چی میگم یا نه .
وقتی کار مادرمو انجام دادم و برگشتم پارسا ز زد گفت منو مرتضی اومدیم بیرون،توام بیا فلان جا که بریم بچرخیم،گفتم باشه و قطع کردم یه اس ام اس بهش دادم گفتم واسچی مرتضی رو راه انداختی دنبال خودت؟بپیچونش بابا(بعد از اون شب تو خونمون فقط دلم میخواست که با پارسا تنها باشم) پارسا جواب داد که نمیشه بابا چطوری بپیچونمش و از این حرفا . منم ناچار رفتم و یه چرخی زدیم و اومدیم خونه. تو خونه رفتم تو اتاقمو فقط به پارسا فکر میکردم . سر شب رفتم حموم. من بدنم زیاد مو نداره،فقط از مچ پام تا زانوهام یکم مو داره. شکم و سینه و رون و کونم مو نداره. نه که نباشه هست خیلی کم اونم رنگش بوره . کلا خانوادگی کم مو هستیم .فقط از زیر نافم تا دم کیرم یه خط مو دارم که اونم خیلی کمه. تو حموم با ژیلت کل موهایی که پایین تنه ام بود رو تا زانو زدم و پشمایی که زیر نافم بود و زیر بغل و پشمای کیرمو همه رو زدم. از حموم اومدم دیدم چند تا تماس بی پاسخ از پارسا دارم یه پیام داده که شب هاردت هم با خودت بیار،بهش جواب دادم باشه .
شب شد و بابام اومد خونه و بهش گفتم شب میخوام برم خونه عمو منصور (بابای پارسا)که پارسا تنها نباشه . اونم گفت نه به پارسا بگو بیاد. منم قاطی کردم گفتم یعنی چی ؟مگه چیه؟ پارسا اینجا راحت نیست و این حرفا مادرم گفت بزار بره خب چیکارش داری . خلاصه ساعت هشت و نیم با غذا رفتم خونشون . مرتضی هم گیر داده بود که باهام بیا د که من قبول نکردم و با صد تا دوز و کلک پیچوندمش .قبل اینکه برم کلی به سرم کرم مو و تافت و کلی کسشعر زدم و رفتم (حالا میگم چرا اینکارو کردم ) رسیدم خونشون داشت با مادرش تلفنی حرف میزد بعد از اینکه قطع کرد سلام و احوال پرسی کردیم و نشستیم پای ماهواره و بعد یه ساعت شام خوردیم. تو کل اون مدت همش نگاهش میکردم واقعا حسم عجیب بود و خودم تعجب کرده بودم . ساعت شد یازده و نیم وایسادم لب پنجره شون داشتم سیگار میکشیدم به پارسا گفتم یه حوله بده من برم یه دوش بگیرم سرم خیلی کثیفه.گفت حالا فردا میری دیگه میخوام فیلم بزارم.گفتم نه خیلی کثیفم ،گفت باشه تو برو تا خودتو بشوری من میارم برات. رفتم حموم ،تو حمومشون یه اینه بزرگ دارن،لخت شدن بدن خودمو تو اینه دیدم خودم حال کردم من زیاد لاغر نیستم اما چاقم نیستم. کونم هم یکم گوشتیه و گودی کمر دارم همین گودی کمرم باعث شده کونم قشنگ خودشو نشون بده. اصلا شکم ندارم ،یعنی استعداد چاقی ندارم .خلاصه خیلی سریع سرمو شستمو شرتمو پوشیدمو خیسش کردم که قشنگ بشینه رو کونم . پارسا رو صدا کردم . اومد جلو در گفت بیا حوله رو بگیر،گفتم حوله نمیخوام بیا پشتمو لیف بکش خیلی وقته پشتمو نکشیدم،گفت ای بابا باشه .
شلوارشو در اورد که خیس نشه و با شرت اومد تو حموم
من پشتم بهش بود کیرم بد جوری راست بود ،لیف و دادم بهش و و اونم طبق معمول به شوخی با کف دست یه دونه زد به لپ کونم گفت جووووون بده بکنیم،رضا چه کونی شدی!جووووون چه تر تمیزم کردی!اصل جنس شدی. گفتم زر نزن بابا تو مال کردنی اخه؟بعد همینجور که پشتمو لیف میزد گفت تو بده هر کی نکنه(با خودم گفتم الان بهترین زمانه) سریع چند قدم به پشت برداشتم و به شوخی کونمو چسبوندم به کیرش گفتم بیا بیا بیا بکن دیگه بکن .کیرش خورد به کونم و فهمیدم که اونم راست کرده. یکم جلوی تی شرتش کفی شد ازپشت هم چسبید به دیوار و پشت تیشرتش خورد به دیوار حموم و بلند بلند خندیدیم و من برگشتم سمتش. کیرم و دید که راست کردم گفت اوووووووو پسر توجدی گرفتی قضیه رو ها!گفتم نه بابا قبل اینکه بیای تو حموم راست کرده بودم . ولی تو چرا راست کردی ؟ جوابمو نداد و گفت پارسا دهنت سرویس لباسم کفی شد و خوردم به دیوار حموم کل لباسم کثیف شد. بعد بدون اینکه من حرفی بزنم تی شرتشو در اورد و سرد و گرمی اب و تنظیم کرد و لیف و داد به من و با شرت رفت زیر دوش خودشو خیس کرد. نگاهم به بدن پارسا فرق کرده بود ،تاحالا اینجوری ندیده بودم بدنشو،دوست داشتم بغلش کنم و زیر دوش فقط بوسش کنم. همینجوری که زیر دوش بود دستم راستمو حلقه کردم دور کمرش و دست چپمو گزاشتم رو شکمش(اینکارم ناخوداگاه بود)یه دفعه از من فاصله گرفت و چشماشو خشک کرد و یه نگاه به کیر راست من که از زیر شرت باد کرده بود کرد و گفت رضا چت شده؟چیکار میکنی؟ این حرفو که زد کیرش که راست بود رو از روی شرتش با دستش گرفت یه فشار داد.من یه لحظه موندم چی بگم (دل و زدم به دریا و) گفتم پارسا بیا واس همدیگه جق بزنیم،منتظر جوابش نشدم و شرتمو از پام در اوردم.
پارسا مات و مبهوت بدن منو کیر راستمو یه برانداز کرد و گفت چرا؟
گفتم اینطوری حالش بیشتره،الانم که جفتمون لختیم و راست کردیم منم یکم شهوتم بالاس.
یکم مکث کرد و گفت باشه پس بیا خودمونو بشوریم و بریم تو اتاق اینجا که نمیشه،گفتم نه همینجا(میدونستم اگه بریم تو اتاق میخواد لباسشو بپوشه و فقط یکم شلوارشو بده پایین) همونجوری مبهوت گفت باشه.
رفتم جلوش وایسادم دست کردم تو شرتش کیرشو گرفتم تو دستم و شروع کردم مالیدن.آب داغ هم باز گزاشتم که هوای حموم سرد نشه .
کیر من زیاد بزرگ نیست متوسطه. ۱۲،۱۳سانته پارسا هم یکم کیرش از کیر من فقط قطرش نازک تره و طولش اندازه کیر منه.
دستم تو شرتش بود و واسش جق میزدم و اونم همینجوری وایساده بود و خیلی ریز عقب جلو میکرد کیرشو. یه دو دقه همینجوری گذشت و گفتم توام بزن دیگه!ابروهای کشیده شو کرد تو هم و سرش انداخت پایین و کیرمو گرفت تو دستش و شروع کرد جق زدن . حالا روبروی هم وایساده بودیم تو حموم و واس هم جق میزدیم . چند لحظه بعد شرتشو تا زانو کشیدم پایین و گفتم درش بیار دیگه ،شرتشو در اورد و یکم خودمو چسبوندم بهش. با دست راستم براش جق میزدم دست چپم و گزاشته بود رو پهلوش بعد چند ثانیه پارسا هم دستشو گزاشت رو پهلومو خیلی ارووم پهلومو میمالید . تو همین حالت بودیم که یه بوسش کردم و گفتم بیا بشین
یم . شیر اب و بستیمو تکیه دادیم به دیوار و نشستیم کنار هم.
پارسا نشست سمت راستمو من با دست راس براش جق میزدم . اونم دستشو از زیر دست من رد کرده بود و برای من میزد. با خودم گفتم اگه تند تند بزنم زود ابش میاد و برنامه بهم میریزه،شروع کردم کیرشو و تخماشو شکمشو مالیدن،با کیرش بازی بازی میکردم و گهگداری دستمو میکشیدم به زیر تخماش،ازش پرسیدم خوبه؟دوست داری؟سرش و انداخت پایین گفت هی بدک نیست ،گفتم زر نزن داری عشق میکنی میگی بدک نیست؟
دیگه براش جق نمیزدم فقط داشتم کیرشو میمالیدم و ارووم ارووم دستمو میبردم سمت لاپا و رونش.
وقتی بدن سفیدو صافو صوفشو تو حموم اونجوری خیس میدیدم دوست داشتم داد بزنم. از طرفی هم ابم دیگه داشت میومد اخه خیلی بهم حال میداد. مخصوصا وقتی میدیدم دستش چطوری رو کیرم میچرخه و بالا و پایین میره. نمیخواستم ابم بیاد ،مد نظرم بودکه تا یه جایی پیش برم که روم تو روش کامل باز بشه.
از یه طرف استرس داشتم و نگاران بودم نکنه یه کاری کنم نارحت بشه،از طرفی دیگه میخواستم زود به هرفم برسم.
دستمو گرفتم رو تخماشو گفتم رضا بیا دراز بکشیم . گفت دراز کش نمیشه که سختمون میشه و کف حموم سرده و …
گفتم خودمون رو خشک کنیم بریم تو اتاق بزنیم؟ گفت بریم.دیگه واقعا نمیشد تو حموم موند.
داشتم خودمو اب میکشیدم و رضا هم داشت با کیر راست نگاهم میکرد . کارم تموم شد و اومدم کنار وایسادم که پارسا هم خودشو اب بکشه . رفت زیر دوش و داشت خودشو اب میکشید،رفتم پشتش وایسادم و دو طرف پهلوش رو گرفتم و یکم خودمو بهش نزدیک کردم .طوری که یه وجب بینمون فاصله بود. سرمو بردم جلو و کتفشو بوس کردمو و صورتمو گزاشتم رو کتفتش و اب میریخت رو جفتمون. اینطوری بگم که انگار تو این دنیا نبودم. دیگه اختیار کارهایی که میکردم رو نداشتم . همون زیر دوش از پشت کیرشو گرفتم و شروع کردم مالیدن که یه دفه گفت مگه نگفتی بریم تو اتاق؟گفتم چرا یه لحظه صبر کن میریم. دوش اب و بستمو سرمو گزاشتم رو کتفشو با دست راستم براش جق میزدم . اروم اروم نیم سانت نیم سانت کیرمو نزدیکش میکردم تا اینکه سر کیرم خورد به لپ کونش،اولش نفهمید یکم دیگه کیرمو بردم جلو تر و اوردمش وسط بدنش،من یه چهار پنج سانت قدم بلند تر از پارسا عه کیرم خورد به بالای خط کونش. قشنگ سه سانت از کیرم رو کونش بود،یه ذره دیگه بردم جلو بدنمو شکممو چسبوندم به گودی کمرشو کیرم کامل چسبید به کونش. سرشو داده بود عقب،کلی داشت بهش حال میداد،خودشم کم کم کیرشو تو دستم عقب جلو میکرد. عقب جلو که میکرد کیر منم میخورد به کونش و منم حال میکردم. دیگه فهمیده بود یه جورایی دارم باهاش حال میکنم، اینکه عکس العملی نشون نمیداد بهم جرات میداد . داشتم از استرس و اضطراب میمردم،قلبم مثل گنجشک میزد. پیش ابم اومد بود ریخته بود روی کون پارسا و اون ناحیه رو یکم لیز کرده بود. منم کیرمو خیلی ارووم طوری که تابلو نباشه چسبونده بودم به کونشو عقب جلو میکردم . دیگه اختیارم دست خودم نبود. خیلی لذت بخش بود. توی اون بخار حموم و گرمای بدن پارسا و نرمی کونش داشتم دیوونه میشدم،حرکت عقب جلومو زیاد کردم و حس کردم دیگه تو اوج لذتمو الانه که ابم بیاد و گفتم پارسا داره ابم میاد. پارسا هم تو حال خودش نبود.
یکم زانوهامو خم کردم و کیرم گاشتم تو لاپاش و تند تند عقب جلو کردم با دست راست براش جق میزدم و دست چپم رو تخماش بود، بالا تنم هم کامل با بدنش چفت شده بود. هفت هشت بار عقب جلو کردمو آبم اومد و کیرم و در اوردم و ریختم رو زمین . از وقتی که گفتم ابم داره میاد و کیرمو گزاشتم لاپاشو ابم اومد کلا پنج شش ثانیه بیشتر طول نکشید.ابم ریخت رو زمین. انگار شیره ی جونم ازم اومده بود بیرون . همونجوری تکیه دادم به دیوار و تند تند نفس میزدم . پارسا از جاش تکون نخورد و فقط سرشو برگردوند سمتمو گفت دمت گرم دیگه همین مونده بود منو بکنی. دمت گرم
خودتو اب بکش بیا بیرون
بعد دیگه جق نزد و یه اب گرفت رو بدنشو رفت بیرون
من موندم و شرمندگی،دیگه روم نمیشد تو چشماش نگاه کنم. از طرفی هم انگار تموم دنیا برام شده بود پارسا . یه لحظه از تو فکرم بیرون نمیرفت
خودمو شستم ولی روم نمیشد بیام بیرون. دیگه نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم. با خودم گفتم اخه این چه کاری بود؟چرا یه دفعه انقدر رفتی جلو؟نمیدونستم باید چیکار کنم . مخصوصا اون حرفی هم که بهم زد(دمت گرم دیگه …) خیلی شرمندم کرده بود.
نگاه کردم دیدم حوله ای که برام اورده بود رو خودش پوشیده . منم بدون حوله و با بدن خیس لباسامو پوشیدم اخه دیگه روم نمیشد صداش کنم بگم حوله بده.
اومدم از حموم بیرون و رفتم تو حال دیدم نشسته جلوی تلویزیون و داره با گوشیش ور میره. هزار تا فکر اومد تو سرم . که الان چی میخواد بگه چیکار میکنه و …
رفتم تو اتاقش موهامو سشوار کشیدم و دست و صورتمو کرم زدم و اومدم تو حال پشت مبلی که پارسا روش نشسته بود رو زمین نشستمو تکیه دادم به دیوار. اصلا حرف نمیزد .
ده دقیقه ای گذشت و سرشو برگردوند سمتمو گفت اقا رضا بهتون حال داد؟ هیچی نگفتم
گفت چرا جواب نمیدی میگم حال داد؟ گفتم پارسا هیچی ندارم بگم فقط شرمندم.
بعد دوباره پشتشو کرد به من.
چند دقه بعد رفتم بالا سرش وایسادم دستمو گزاشتم رو شونه هاش . چند ثانیه گذشت گفت بازم میخوای بکنی؟ بیا راحت باش . هرکار دوست داری بکن . تو که راحتی . منم داشتم دیوونه میشدم. بغض کرده بودم . اخه پارسا رفیق یکی دو ساله ام نبود. از بچگی باهم بزرگ شده بودیم همیشه باهم بودیم؛دوسش داشتم. تو این سه چهار روز هم که اینهمه بهش فکر کرده بودم علاقه ام بهش چند برابر شده بود. یه دفعه بغضم ترکید و زدم زیر گریه . برگشت با تعجب نگاهم کرد منم زود رفتم جورابمو پوشیدم و رفتم سمت جا کفشی که کفشمو بپوشم برم اخه این اولین باری بود که جلوش گریه میکردم به خاطر همین خجالتم بیشتر شد‌ از طرفی گفتم با خودمگفتم دیگه بیشتر از این گندی که زدم و به هم نزنم برم بهتره یه دفعه با صدای بلند گفت کجا میری؟ جواب ندادم و داشتم کفشمو میپوشدمو اشک میریختم(بی اختیار)گفت با توام کجا؟دید جواب نمیدم سریع پاشد اومد سمتم منم کفشمو پوشیده بودم و دستم رو دستگیره در بود که باز کنم برم اومد جلو بازومو گرفت کشید سمت دیوار گفت کجا میری میگم؟مثل اینکه یه چیزم بدهکار شدیم!کون دادیم منتم باید بکشیم.
گفتم میخوام برم خونه .
گفت بابات نمیگه چرا اومدی و نموندی؟ نمیگه چرا رفتی حموم؟ نمیخواد بری.
برو بخواب صبح میری .
جوابشو ندادم،با صدای بلند تر گفت میگم نمیخواد بری. کیلید پشت در بود در رو قفل کرد و کیلید و برداشت .
منم دوباره کفشامو در اوردم و رفتم رو اون مبل سه نفره نشستم. با خودم فکر میکردم و کلی خیال پردازی میکردم. گفتم دیگه بهم اصلا محل نمیده و رفاقتمون تموم شد و یه وقت به کسی نگه و …
پارسا هم رفته بود اشپزخونه نمیدونم داشت چیکار میکرد .
چند دقه گذشت و اومد دوباره نشست همونجا . روم نمیشد نگاهش کنم .
همه توانمو جمع کردم و با شرمندگی گفتم پارسا ببخشید دست خودم نبود اصلا .
جواب نداد
جراتم بیشتر شد ‌ سرم و بالا اوردم گفتم پارسا ببخشید.
داشت با گوشیش ور میرفت
گفتم بخدا نفهمیدم اصلا چیشد به خودم اومدم دیدم ابم اومده .
یه دفعه نگام کرد و گفت تو غلط کردی نفهمیدی،همه کارات با برنامه ریزی بود.
گفتم نه بخدا،گفت قسم نخور سر شب که ز زدم بهت بگم هاردتم بیاری و جواب ندادی زنگ زدم مرتضی گفت که رفتی حموم. بعدشم کسخول نیستم که یه بار خونه خودتون میری حموم یه بار اینجا بعد کل بدنتو زدی و به منم میگی بیا پشتمو بکش،همه اینارو بزار کنار هم،بازم میگی نفهمیدم چی شد؟
اینارو که گفت دوست داشتم زمین دهن باز کنه برم توش،هیچی دیگه نگفتم ،یعنی چیزی نداشتم بگم. چند لحظه بعد پرسید چند وقته فکر کردن منو تو کله ات داری؟ جواب ندادم و گفتم پارسا بیا فراموشش کن بخدا دیگه من غلط بکنم از این فکرا کنم،گفت جواب بده چند وقته رو من نظر داری؟ گفتم از پریشب که خونه ما جق زدیم .
گفت راست بگو دیگه،دفعه اول نبود که باهم جق میزدیم . راستشو بگو
گفتم بخاطر جق نبود که؛بدون شلوار رو تخت من نشسته بودی و من دیدمت یه لحظه اومد تو ذهنمو دیگه بیرون نرفت .
لحن صحبت کردنش عوض شد ،گفت حالا بهت حال داد؟ گفتم پارسا حرفشو نزن دیگه .
گفت میخوام بدونم
گفتم اره
گفت چقدر؟
نگاش کردم گفتم خیلییییی
خندید
گفت راسته میگن از هر دستی بدی از همون دستم میگیری.
گفتم یعنی چی؟ خندید و گفت هیچی.
بلند شد هارد منو و زد به کامپیوترشو سریال arow رو ریخت تو فلش و زد به تلویزیون. تو این فاصله هم من داشتم به این فکر میکردم که منظورش چی بود؟
فیلمو پلی کرد و گفت بیا باهم ببینیم.
گفتم منظورت چی بود از هر دستی بدی با همون دست میگیری؟ خندید و گفت هیچی
اصرار کردم و و هرکاری کردم نگفت
گفت بعدا میگم بهت بیا فعلا اینو ببینیم .
منم قبول کردم بعدا بگه ولی همش داشتم به اون حرفش فکر میکردم .
بلند شد اومد رو مبل کنار من نشست گفت فعلا اینو نگاه کنیم. (اون سریالو باهم نگاه میکنیم و پنج شش قسمتشو دیده بودیم) همینجوری چند دقیقه گذشت و هیچ حرفی رد و بدل نشد منم تو فکر بودم که یهو با دستش هولم داد گفت با توام جواب بده دوساعته دارم صدات میکنم،کجایی؟حواست کجاست؟
گفتم پارسا تروخدا بگو منظورت چی بود؟
گفت ای بابا گاییدی منو میگم بهت. امشب قبل اینکه بخوابیم میگم.
بعد دو سه دقه گفت حالا من با این کیر راست شده چیکار کنم؟
زیر چشمی نگاه کردم دیدم راست کرده.
منم دیگه خایه نداشتم حرفی بزنم .
جواب ندادم .
گفت چیکار کنم حالا؟
گفتم نمیدونم.
گفت نمیدونی؟ گرفتی مارو کردی حالا میگی نمیدونم؟
حسابی گیج شده بودم،نه به اون عکس العملش نه به این حرفاش .
جواب ندادم .
دوسه دقیقه گذشت دیدم همینجور که کنارم نشسته دستشو گزاشت روی رونم .
چند لحظه بعد رونم یه فشار کوچیک داد.
دقیقا دستشو گزاشته بود بین دوتا پاهم و فشار میداد.
منم جرات نداشتم عکس العملی نشون بدم،از طرفی هم دوباره داشتم راست میکردم.
کیرم راست شد و دستشو اوورد بالا کیرمو گرفت.
هیچی نگفتم .
یهوو تلویزیونو خاموش کرد و گفت بسه دیگه ساعت یک شده بخوابیم.
گفتم باشه،فهمیدم که یه کاری قراره بکنه . ولی اصلا نمیتونستم پیش بینیش کنم .
رفتم دستشویی و اومدم دیدم چراغا خاموشه و چراغ اتاق پارسا فقط روشنه.
رفتم تو اتاقشو جا انداخته بود رو زمین .
دیدم یه پتو و یه تشک و دوتا متکا انداخته رو زمین‌.
گفت من برم دستشویی و بیام
منم نشستم رو صندلی میز کامپیوترشو داشتم با گوشی ور می رفتم.
از دستشویی اومد گفت عه چرا نشستی هنوز؟ اینو گفت و شلوارشو در اورد و با شرت رفت زیر پتو و دراز کشید.
با خودم گفتم این کارش یعنی اینکه من برم رو تخت بخوابم.
بهش گفتم یه شلوار راحتی به من بده بپوشم.
گفت نمیخواد بابا گرمه شلوارتو در بیار با همون شرت بخواب دیگه.
منم شلوارمو در اوردم و رفتم رو تختش دراز کشیدم
گفت وا چرا رفتی اونجا؟
گفتم پس کجا برم؟ گفت بیا اینجا پیش من
اینو که گفت انگار دنیا رو بهم دادن،واقعا از ته دل خوشحال شدم،نه بخاطر اینکه برم کنارش بخوابم که باهم حال کنیم،به خاطر اینکه با این حرفش فهمیدم که دلخوری ای ازم نداره .
گفتم پس چرا یه تشک انداختی؟ گفت بسه دیگه باهم میخوابیم حال نداشتم دو تا بندازم بیا .
منم رفتم زیر پتو.
حالا جفتمون با شرتیم .
هر دو داشتیم با گوشی ور میرفتیم . منم دیگه با اون عکس العمل پارسا از تو فاز سکس و حال و کردن و اینا اومده بودم بیرون دیگه. تو اینستا داشتم میچرخیدم که دیدم پارسا روشو کرد سمت منو یه ور شد.
بعد از چند ثانیه یکم دیگه اومد جلو تر و دستشو گزاشت زیر تخمام و بین پاهام. با این حرکتش بلافاصله راست کردم.گوشیشو گزاشت بالا سرش و دستشو کرد تو شورتم.
اصلا مونده بودم چیکار کنم،واقعا گیج و منگ بودم،نمیدونستم از این کارش استقبال کنم یا نه. میترسیدم کاری کنم که نارحت بشه .
بعد سرشو اورد نزدیک صورتم و با صدای اروم گفت رضا! برگرد.
گفتم چی؟
دوباره گفت برگرد
گفتم چرا؟ گفت تو برگرد
گفتم بگو واسچی برگردم؟
گفت مگه تو تو حموم کیرتو کردی تو لاپای من ،من گفتم چرا؟یا کیرتو گزاشته بودی رو کونم من گفتم چرا؟
فهمیدم که میخواد بکنه .
برگشتم و پشتمو کردم بهش.
دیدم دستشو کرد زیر زیرپیرهنم و گزاشت رو شکمم و کیرشو از روی شرت چسبوند به کونم .
منم قلبم تند تند میزد .
گفتم میخوای بکنی؟
گفت نکنم؟
گفتم نمیدونم
گفت تو راضی هستی؟ اگه بگی نه نمیکنم .
برگشتم رو بهش و گفتم(صدام میلرزید) من که از خدامه دیوونه.
تو که میخواستی بکنی چرا اونکارو کردی تو حموم؟ دیگه چرا اشکمو در اوردی با اون کارت؟
گفتم نمیدونم .
دوست داشتم عکس العملتو ببینم .
یه بوسش کردم و برگشتم پشتمو کردم بهش. دستشو کرد تو شرتمو کیرمو گرفت و از پشت چسبوند بهم.
دو سه بار کیرشو فشار داد سمت کونم ،قشنگ کیرشو رو کونم حس میکردم .در گوشم گفت در بیار شرتتو.
خودشم شرتشو در اورد و کامل بدنشو از پشت چسبوند به بدنم. کیرشم گزاشته بود لای کونم(بین دو تا لپ کون) با دست راستشم با کیر و تخمم بازی میکرد.
شاید باورتون نشه اون لحظات قشنگ ترین و زیبا ترین لحظات زندگیم بود.
تو همون حالت دیدم داره بلند میشه . گفتم کجا میری؟ گفت برم وازلین بیارم .
رفت از یخچال وازلین اورد و کامل کون و لاپامو کیرمو کیر خودشو وازلین مالید و دوباره خوابید پشتم. کیرشو گزاشت لای پامو صورتشو اورد گزاشت رو گردنم،طوری که دهنش زیر گوشم بود .
شروع کرد عقب جلو کردن،وقتی کیرش تو لاپام عقب جلو میشد حس میکردمش،انگار دارم اون صحنه رو میبینم. گرمای شکمش که چشبیده بود به گودی کمرم داشت دیوونم میکرد . کیرمو شل گرفته بود و باهاش بازی میکرد .
هیچ مکالمه ای بینمون نبود،من که کاملا تو فضا بودم . واقعا لذت میبردم.
لذتم فقط به خاطر اینکه یه نفر داشت لاپایی منو میکرد نبود،بخش عمده ایش به خاطر این بود که اونی که داره اینکارو میکنه پارسا ست. اگه کسی تجربه گی با کسی که واقعا دوسش داره رو داشته باشه درک میکنه چی میگم .
دستشو از رو کیرم برداشت و برد سمت کونم . انگشتشو گذاشت رو سوراخ کونم و بازی بازی میداد. با این کارش خیلی حال کردم. یکی دو دقیقه اینکارو کرد و نوک انگشتشو کرد تو،یکم خودمو جمع کردم،فهمید دردم گرفته در گوشم گفت چیزی نیست چیزی نیست.
یه بند انگشتش تو کونم بود و عقب جلو میبرد. یه دو سه دقیقه هم اینکارو کرد و انگشتشو دراورد و کیرشو گزاشت رو سوراخم ،یکم فشار داد داخل،از درد داشتم میمردم ولی تحمل میکردم اروم اروم میخواست کیرشو بکنه داخل . فکر کنم سر کیرش دیگه داخل بود که نتونستم تحمل کنم خودمو کشیدم جلو ،گفتم پارسا نکن خیلی درد دارم . بکن لاپام . گفت دردش کم میشه یکم تحمل کنی تموم میشه دردش . اینو گفت و دوباره خودشو بهش چسبوند و سر کیرشو کرد تو . عقب جلو میکرد و با هر بار عقب جلو کردنش یه مقدار،خیلی کم از کیرش و میکرد تو کونم.
منم انقدر درد داشتم که دیگه کیرم خوابیده بود.
دیدم نمیتونم تحمل کنم گفتم پارسا در بیار داره اتیش میگیره کونم.
گفت ای بابا الان دردش میخوابه صبر کن یکم.
گفتم بخدا نمیتونم. حالا ایندفعه رو لاپایی بکن .
گفت باشه پس دمر بخواب
دمر شدم کامل خوابید روم.
کیرشو گزاشت لاپامو شروع کرد عقب جلو کردن،دو سه دقیقه کرد و یه دفعه دیدم تکون نمیخوره،فکر کردم ابش اومد . دیدم از روم بلند شد و کنارم خوابید.
گفتم چی شد گفت هیچی رو به من بخواب از جلو بکنم.
منم قبول کردم. هرکاری میخواست میکردم،مثل یه خمیر تو دستش بودم.
کیرشو از جلو کرد تو لاپامو با دست راستش کونمو میمالید. دستش خیلی قشنگ رو کونم راه میرفت به خاطر اینکه کونم چرب بود .
منم کیرم میخورد به شکمش.
و عقب جلو میکردم.
یه لحظه نگاش کردم دیدم موهای مشکیش اومده رو پیشونیش و از عرقی که کرده خیس شده،چشماشو بسته و ابروهاشم کرده توهم.
صورتمو بردم جلو و یه بوس از لبش کردم.
چشمامو باز کرد و اونم لبمو بوس کرد.
منم دیدم استقبال کرد از فرصت استفاده کردم و لبمو گزاشتم رو لبشو شروع کردم لباشو خوردن،اونم لبمو میخورد و تند تند عقب جلو میکرد و کونمو محکم میمالید.
یه لحظه محکم بغلم کرد و تکون نخورد و فقط لب میگرفت.
چشماشو باز کرد و بهم نگاه کرد گفت بیا،بیا توام یکم بکن.
من که همونجوری داشتم لذت میبردم،اصلا انتظار نداشتم که بگه بیا بکن،وقتی گفت بیا بکن خوشحال شدم.
پشتشو کرد بهم و گفت کونشو با وازلین چرب کنم ،بیشتر حال میده اینجوری.
منم وازلین و از بالاسرم برداشتم و کامل کونشو لاپاشو سوراخشو همه جاشو چرب کردم.
چسبیدم بهش و کیرمو گزاشتم لای کونش . یکم فشار دادم و بالا و پایین کردم که دیدم ازم فاصله گرفت و دمر خوابید و بهم گفت که بخواب روم .
منم خوابیدم روش و کیرمو گزاشتم لاپاش،میخواستم عقب جلو کنم که دیدم دستشو اورد کیرمو گرفت و گزاشت رو سوراخش،گفت بکن تو
تعجب کردم گفتم چرا؟
گفت چرا نداره دیگه،بکن تو دیگه
ارنجمو گزاشتم رو زمینو با اون یکی دست کیرمو تنظیم کردم با سوراخ کونشو خیلی ارووم یه ذره فشار دادم تو.
چون میدونستم چقدر درد داره،اروم اروم میکردم.
یه دقیقه نشد که کل کیرمو کردم تو کونش . دیدم اصلا درد نداره.انگار اون دردی که من دارم رو نداشت؟کیرم لیز خورد و کامل رفت داخل. تو سوراخش خیلی گرم بود. اون گرما لدامو صد برابر کرد تا جایی که هفت هشت بار عقب جلو کردم دیدم ابم میخواد بیاد،گفتم پارسا الانه که ابم بیاد .
خودشو جمع کرد گفت نریزی تو کونما!بریز رو خودت.
گفتم باشه .
تند تند گردنشو بوس میکردم و بالا پایین میکردم
از خود بی خود بودم خیلی محکم میکردم،طوری که صدای شالاپ شولوپ بلند شده بود.
دیگه داشتم گردنشو لیس میزدم که ابم اومد و سریع در اوردم و ابم و ریختم رو خودم.
نفس نفس میزدم. قلبم داشت از جا در میومد،داشتم کیرمو نگاه میکردم که یه لحظه دیدم پارسا داره نگام میکنه،تا دیدمش خندید ؛گفت حال داد؟یه لحظه خجالت کشیدم،نگاهمو برگردوندم گفتم اره،خیلی
بلند شد رفت دستمال کاغذی اورد گفت ابتو پاک کن.
پاکشون کردم و گفت حالا دمر بخواب منم ابمو بیارم.
برگشتم و خوابیدش روم،کیرشو گزاشت لاپامو گفت رضا کونت عالیه ،عالی. شروع کرد بالا پایین کردن،یه سه چهار دقیقه گذشت ، کل وزنش روم بود کمرم درد گرفته بود.گفتم پارسا له شدم . گفت تمومه دیگه . بعد سی ثانیه کیرشو گزاشت رو کمرمو تکون نداد،ابش ریخت رو گودیه کمرم و افتاد روم.
گفت وااااااای،اخیییییش
بعد پاشد و با دستمال ابشو از رو شکم خودشو کمر من پاک کرد و دراز کشید بغلم. یه دست و یه پاشو انداخت روم.
گفت امشب خیلی خوش گذشت .
گفتم اره،واقعا خیلی
گفت حالشو داری الان بریم حموم یا صبح بریم؟ گفتم من اصلا نمیتونم تکون بخورم بزار باشه صبح.
گفت پس باشه بخوابیم ؟
گفتم نمیگی منظورت چی بود گفتی از هر دستی بدی با همون دست میکیری؟
گفت ای بابا چه گیری دادیا!
گفتم جون من بگو دیگه .
گفت باشه بعدا .
خیلی اصرار کردم بلاخره راضی شد بگه .
گفت اول قسم بخور بین خودمون بمونه.
گفتم باشه به جون مادرم به کسی نمیگم .
گفت قول بده دیگه حرفشو نزنی و هی سوال نپرسی بهت که گفتم بعدش بخوابیم بعد باهم در موردش حرف میزنیم.
گفتم باشه بابا قول میدم بگو دیگه.
گفت منو مرتضی الان سه چهار ماهه باهم داریم حال میکنیم
گفتم یعنی چی؟منظورت چیه؟
گفت یعنی همدیگه رو میکنیم
کدوم مرتضی کیه؟
گفت داداشت دیگه،مرتضا تون.
باورم نمیشد،مرتضی!داداشم!
پارسا! من عاشق پارسا شده بودم .
مات و مبهوت مونده بودم .
پارسا گفت چی شد چرا قفل کردی ؟
گفتم . . . .
دوستان ببخشید اگه طولانی شد .
اگه استقبال شد بقیه ماجرا هم مینویسم و اینکه تا مامان بابای پارسا از شمال برگردن چه اتفاقایی افتاد و اینا .
خواهش میکنم نظرات درست و حسابی بدید .
خیلی ممنون که وقت گزاشتید و خوندید خاطره منو .
بدون حتی یه کلمه دروغ. فقط اسامی مستعار بودن.
الان چند ماهه واقعا زندگی برام لذت بخش شده. امید و انگیزه پیدا کردم. همدیگه رو خیلی دوست داریم.نظراتتون برام خیلی مهمه لطفن نظر بدید.

نوشته: مرتضی و پارسا


👍 21
👎 3
17247 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

575229
2017-01-21 04:07:58 +0330 +0330

خوشم اومد بقیشم بنویس

1 ❤️

575239
2017-01-21 05:31:54 +0330 +0330

خوب بود عالی فقط جزییات سکس بیشتر بگو و زیاد طولش دادی

1 ❤️

575259
2017-01-21 08:40:59 +0330 +0330

به راست و‌دروغ بودنش کاری ندارم ولی خیلی جذاب بود تا آخرش حال کردم

1 ❤️

575266
2017-01-21 09:53:13 +0330 +0330

تنها داستان تو شهوانی که عالی بود.دستمریزاد حس بودن تو داستان رو تجربه کردم.ایول

1 ❤️

575278
2017-01-21 11:20:37 +0330 +0330

C

0 ❤️

575281
2017-01-21 11:29:41 +0330 +0330

دوستان عزیز سلام. این خاطره متعلق به منه و من نوشتمش. من تازه وارد این سایت شدم و نمیدونم چطور میشه تو کامنت ها جواب شهص خاصی رو بدم .
از سامی عزیزم بابت نکاتش ممنونم و این نکات نشون میده که با دقت خاطره منو خوندی . در مورد ابروی هفتی منظورم ابرویی که رو به بالاست و اگر به هم وصل بشن عدد هفت رو نشون میده . در مورد اسامی هم چون مستعار هستند جا به جا نوشتم . خیلی ازت ممنونم .

1 ❤️

575282
2017-01-21 11:32:50 +0330 +0330

کامران جان ممنونم از لطفت

0 ❤️

575283
2017-01-21 11:36:26 +0330 +0330

دوستان اگر تمایل داشته باشند و استقبال کنن خاطره های دیگه ام رو هم مینویسم

2 ❤️

575309
2017-01-21 15:02:28 +0330 +0330

اولا که چون بی ادب بودی همون اول کار، نخوندم طومار مزخرفت را این یک. دوم اینکه ما نظر میدیم تا جونت دراد. سوم شما باید تحمل نظر مخالف را داشته باشی پسرم تا اینکه فردا تو اجتماع داد زدن سرت ننه من غريبم بازی در نیاری. چهار اینکه مگه چه فتح الفتوحی(گهي خوردی)که ما باورمون نشه پسر جماعت همجنس باز ريخته ديگه.

0 ❤️

575326
2017-01-21 16:01:53 +0330 +0330

لایک… بازم بنویس

0 ❤️

575328
2017-01-21 16:02:54 +0330 +0330

همیشه هستند ادمای بی تربیت مثل این اقا .
من گفتم اگه از گی بدتون میاد نخونید که بخوای اخرش نظر بدی . به هر حال کامنت ها نشانه ی شخصیت و فرهنگه . درود بر شما با این فرهنگ و شخصیتت

0 ❤️

575346
2017-01-21 17:46:13 +0330 +0330

يه مثلی هست که ميگه :آب که سر بالا بره قورباغه ابو عطا ميخونه، حالا تو کسی که بیماری روانی داری و بیماری ات هم احساسات خلاف طبیعت و خلقت انسان هست و بر خلاف طبیعت انسانی یکی کونت میذاره برای من ادعای فرهنگ و ادب میکنی؟من هیچ بی ادبی نکردم فقط گفتم تحمل دیدگاههای مخالف را داشته باش و اینکه کسی بخواد نظر بده اصلا به شما مربوط نیست که من من می کنی دنیای آزاد هست و هر کی بخواد هرجاي نظرش را ميده حالا شما خوشت نمياد برو دنبال علاج خودت باش نه توپ بستن دیگران. اینکه تشخیص دادی منم آقام معلومه درک و شعورت تعریفی نداره ?

0 ❤️

575404
2017-01-21 22:26:29 +0330 +0330

تا عمو منصور خوندم یه نگاه کردم دیدم شاهنامه نوشتی عزیزم مغزت حشری شده کم بنویس 🙄

0 ❤️

575412
2017-01-21 23:28:30 +0330 +0330

اصلا خوب نیست
چون عالی نوشتی ادامه بده لطفا
فقط یکم کمتر به حاشیه بپرداز
ممنون من خیلی حال کردم حتی تمام احساستو میشه تصور کرد

0 ❤️

575420
2017-01-22 00:27:25 +0330 +0330

کی ما میخوایم بفهمیم
کسی که از دخترا خوشش بیاد ، گی نیست
شما گی نیستی داداش ،
اینکه علاقه به اون دوستت پیدا کردی و حتی سکس کردی ، معنیش گی بودن نیست…
شما یا بایسکشوال که بایسکشوالیته از نظر روانشناسی یک حس ماندگار نیست و مقطعیست…

0 ❤️

575448
2017-01-22 09:43:11 +0330 +0330

Gaaaaaay نظر لفطته عزیز

0 ❤️

575450
2017-01-22 09:55:49 +0330 +0330

ژالوالژان گی دوست عزیز اخه کی با داداشش این کارو میکنه که من نفر دوم باشم؟

0 ❤️

575484
2017-01-22 15:22:51 +0330 +0330

داستان عالی بود.به قول استاد سامی بزرگ یه سری اشتباهای کوچیک داشتی ولی من دیگه نگم چون ارزش داستان میاد پایین در کل عالی بود
فقط یه قضاوت زود هنگام دارم درباره پارسا و مرتضی
کارشون خیلی نامردیه به عنوان رفیقت باید بت میگفت

0 ❤️

575528
2017-01-22 21:16:35 +0330 +0330

وااااااااای عالی بود عالی قر بون جفتتون

0 ❤️

575580
2017-01-23 06:17:54 +0330 +0330

یعنی دمت هااااات
خیلی خوشگل بود
همه خاطرات خودم یادم اومد
داستانتو کسی میفهمه که دیوونه وار یکیو دوس داشته باشه

0 ❤️

575583
2017-01-23 06:33:10 +0330 +0330

دمت هااااات
خیلی خوشگل بود
یاد خاطرات خودم افتادم
داستانتو کسی میفهمه که دیوونه وار یکیو دوس داشته باشه!

0 ❤️

636958
2017-06-30 01:11:16 +0430 +0430

دمت گرم خیلی باحال بود خاطره من و یکی از دوستام رو زنده کردی ادامه بده تشکر

0 ❤️

700440
2018-07-08 07:42:06 +0430 +0430

بنظر منکه عالی بود

0 ❤️

744810
2019-01-30 22:17:23 +0330 +0330
NA

خوب بود بقیشم بنویس

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها