گی من و بچه خوشگل کلاس

1395/05/02

سلام اسم من…است این داستان تقریبا مال یک سالو نیم پیشه توی امتحانات نوبت اتفاق افتاد من 17 ساله هستم یکمی هم خوشگل ولی این دوست ما که همکلاسی ما هم بود ایدین ازمن خوشگل تر یعنی تو مدرسه تک بود قدش زیاد بلند نبود اندازه خودم بود طرفا 165 ن چاق لاغر استیلی داشت ک اگر الکسیس هم میومد من اینو میکردم با لبایی قشنگ. من 2سال بود تو کفیش بودم یعنی از سال اول دبیرستان و به هیج وجه از یادم نمیرفت و حاضر بودم باهاش 50 50 بزنم ولی قبول نمیکرد خلاصه تو سال سوم دبیرستان یه کمی رابطم باهاش بهتر شد و تو کلاس بضی موقع ها میرفتیم پیشش با کیرعزیزش ور میرفتم که کم کم داشت ازم خوشش میومد که تو امتحانات نویت اول بود که با یکی از دوستام به اسم رضا صمیمی بود که یه کاری براش انجام داده بودم و بش گفتم که باید برای جبرانش ایدین رو راضی کنی که وقتی اومد خونتون برا درس خوندن منم بیام یه حالی حداقل در حد لبو بوس ازش ببرم گفت حالا صب کن ببینم چی میگه خوب گذشت تا یکی از امتحانا ک فردا بود طرفا غروب زنگ زد گفت بیا راضی شد چون خیلی ناجور با کیرش ور میرفتم که چن بار سرکلاس بی حس میشد خلاسه ما رفتیم و با یه لبخند وارد شدم و هیچکی به روی خودش نمی اورد که من و اون برای چی کاری اومدیم خلاصه کمی با کتابا ور رفتیم من کیرم شق بود که هی به هم تیکه مینداختیم که یه دفعه گفت بیا بریم تو اتاق ببینم چی داری رفتیم و خودمو اون درو قفل کردیم اولش باهم کلنجار رفتیم من پام رد کرد افتادم رو تخت اونم خوابید سرم کمی به نگاه کردیم لباشو اورد تو لبام شروع به خوردن کردیم من نوک سینه هاشو میخوردم (ولی سینه نداشت کلاچاق نبود) یه چن دقیقه ای تو همین حالت به هم ور میرفتیم اون ب کون من بازی میکرد منم با کون اون اصن حالو هوایی داشت کونش که گفت در بیار گفتم اول تو گفت میرتسی گفتم ن دربیار گف باشه شلوارو کامل کند منم کندم و به باسنو رونش خیره بودم درسته که موداشت(و نمیزدشون) ولی خوردنی بود من حاضر بودم اولی بدم که اول با لاپایی شروع کرد و نمیخواستم بهش بدم فقط در حد بوس که کم کم سرشو گذاشت و من نمیزاشتم گفت اگر میخوای بدم باید برام بخوریش ماهم که مغرور نخوردیم(بعدش پشیمون) ولی حاضر بودم کونشو براش بخورم خلاصه یه ساعتو نیم گذشت دیگه لبامون سرخ میخواستیم ابمون رو بریزیم که دوستم رضا الکی گف بابام اومد که ما بیایم بیرون چون خیلی طول گشید و پوشیدیم بیرون دیگه این اولین و اخرین بود و از اون ببعد دیگه با من نیومد گفت همون اون بارم بسه ولیمن هنوز ازش دست برنمیدارم باورکنید واقعی بود.
GOOD LUCK
نوشته: MR


👍 1
👎 4
25874 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

550052
2016-07-23 21:11:32 +0430 +0430

یکی از دردسرهای بچه خوشگلی همینه همه میخوان بگانت در هر جا مکانو موقعیتی فرق نداره مدرسه دانشگاه محل کار… بخصوص خطر اصلی دوران سربازی تو پادگان که کونت پارس.

2 ❤️

550057
2016-07-23 21:29:46 +0430 +0430

اسم تو؟ موقع وقوع جرم در امتحانات نوبت؟
خدا مرگت بده که نه اسم ادمیزاد روت هست و نه داستانت به داستان ادمیزاد میبره

1 ❤️

550136
2016-07-24 18:43:15 +0430 +0430

من موندم تو ک جرات نمیکنی اسمتو بنویسی چجور جرات ب کون دادن یا کردن کردی دادا

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها