یاسمن را نمی شناختم

1391/02/13

یاسمن را نمی شناختم.سه سالی بود دانشگاه میرفتم و تنها با حیا وشرمی که نمیدانم ارث کی بود زندگی میکردم.سعی میکردم از سکس دور بمانم که البته نمی شد.با چند دختر هم آشنایی داشتم و گاها متوجه احساس تمایل بعضی هم میشدم ولی احساس ترسم را با حیایی که میشناختم مخفی میکردم تا اینکه فرهاد، پسرعموم یاسمن را به من معرفی کرد.دانشجوی شهر دیگری بود وپدرومادرش فوت کرده بودند؛زندگی اش از من فرازو نشیب بیشتری داشت.
قرار به آشنایی وصیغه شد.کاری به نظر کسی در این مورد ندارم ولی دیگر برای من بهانه ای باقی نماند.به فرهاد گفتم :فقط میام و میبینمش…هنوز نمیدونم می خوام یا نه؟؟؟
اولین قرار کنار یک گلفروشی سر یک کوچه بود که انتهایش به پارک محله ای میرسید که چند کافه هم حوالی اش بود.یاسمن قلیان می خواست،خاله دوست دختر فرهاد…قدش حدود 160بود و اندام ظریف و پیچیده ای داشت.از ماشین که پیاده شد فرهاد کنار گوشم گفت با همین مردت میکنم ( :… گفتم:خفه شو بابا.
قلبم میکوبید و کف دستها و پیشونیم عرق کرده بود.با اولین سلام سعی کردم خودم را بی تفاوت نشان بدهم که فایده ای نداشت.گفتم:یک قلیان،هلو و سرویس…خواهشا…بفرمایید؛و روی تخت نشت.
حالا می توانستم راحت براندازش کنم.جوراب نداشت.موهایش فر بود و خرمایی .همرنگ چشمهای کشیده اش…و کوچک بود.دختر کوچک و زیبایی که در نگاهش با بی تفاوتیه بسیار، حس غنی ای از زندگی موج میزد.حرف میزد و حرف میزد؛و من زیر نور دود آلود کافه به او دل بستم.
چند روز به آشنایی گذشت و سر انجام در همان پارک قرار اول خطبه را برایمان از پشت تلفن خواندند.بچه ها بازی میکردند و خانواده ای ما را از دور میدیدند که برای اولین بار او را در آغوش گرفتم.بعد روی صندلی رو به زمین بازی نشستیم و دستش را در دستم فشردم و دست دیگرم را دور کمرش حلقه کردم.سرش را روی شانه ام گذاشت و در آرامشی غرق شدیم که هر لحظه نیرومندترمان میکرد. برای زندگی،سکس…برای مواجه شدن با آنچیز که هستیم.
اولین هم آغوشی در خانه ای کوچک و مرطوب بود.من ویاسمن لخت روی ملافه ای سفید درهم میپیچیدیم.تنش بوی شکوفه ی آلو میداد…دقت کرده اید یا نه؟تن هر دختری یک بویی میدهد،مثلااز بوی تن اولین دختری که بعداز یاسمن با او خوابیدم نفسم گرفت…هرچند که امروز دیگر کمتر متوجه این مطلب میشوم.
لبانش را میمکیدم.طعم عسل میداد.زبانش را مکیدم و پر زلفی که به پیشانیش چسبیده بود را پس زدم.چشمانش ملتمسانه به من نگاه می کرد؛ بی طاقتم میکرد.تن هر دومان از عرق خیس شده بود و به هم میچسبیدیم…ناگفته نماند که خیلی هم هول کرده بودم و مدام برای تحت تاثیر قرار دادنش عجولانه پوزیشنهایم را عوض میکردم که البته این موجب کلافگی او هم شده بود،سینه های عریان وافتاده اش را در دستانم گرفتم و مکیدم؛شکمش را بوییدم و میبوسیدم تا به تکه ی بیقرار و خیس بین رانهایش برسم . مرا گرفت و به روی سینه اش کشید،لبانم را بوسید و مرا به زیر کشید و آمد روی من.دستانش را دو سمت سرم گذاشت وبا فاصله ای روی من پل زد. آبشار مواج وخوش عطرموهایش را ریخت دور سرم وبا سینه هایش روی سینه ام به آرامی طرحی از محبت زد. چند بار آرام در گوشم گفت:آروم باش عزیزم؛من اینجام…یاسمنت…و من با چند تار مویش ور میرفتم و قوس کمرش راتا روی برجستگیه باسنش به آرامی لمس میکردم.بی طاقت شدم و به سینه فشردمش.
سرش را دورکرد و در حالی که با کیرم ور میرفت چند مرتبه سرکیرم را لیس زد و بعد کرد توی دهانش.خوب ساک نمیزد. دهان کوچکی داشت و مدام کیرم به دندانهایش می خورد. ولی او تمام سعیش این بود که سکسی باشد و مرا ارضا کند.من هم کمی کسش را لیسیدم و خوردم و در نهایت در آغوش گرفتمش و کیرم را لای پاهایش گذاشتم.پرده داشت،دلم هم نیامد تا از عقب بکنمش(یعنی همین که گفت نکن؛ درد داره نکردم).خیلی تلاش کردم تا بالاخره روی سینه های بلوریش ارضا شدم و با یک آه از عقده ی چندین ساله ام خالی شدم.بعد هم آنقدر با چوچوله و کسش ور رفتم که او هم در حالی که چشمانش را بسته بود و خودش را بر اثر انقباض اندامش به زمین میکشید و زیر لب اسمم را با ضعف ناله میکرد ارضا شد.
چند دقیقه بی حرکت در آغوش هم بودیم.بعد هم در همان حال سیگاری کشیدیم و یک بار دیگر با هم وررفتیم.آن روز گذشت.دوستی من با یاسمن هم تمام شد… و ما مانده ایم با خاطراتی که همیشه می ماند.

نوشته: احتشام


👍 3
👎 4
75092 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

318682
2012-05-02 01:31:54 +0430 +0430

الان دومین روزی بود که میخواستم کامنت کوبنده ندم :(
آخه کس کش عوضی خودت بشین داستانت رو بخون
داشتم حس میکردم شعر نیمایی میخونم نه داستان سکس
آخه کس مغز مگه شعر منثوره که باید ریتم و آرایه ادبی و سجع داشته باشه؟
ای خدا
مگه سوپر مارکت باز کرده بودی؟
بوی شکوفه ی آلو و نمیدونم عسل و چی و چی و چی
آخه عزیز من مقاله ی مجله که نیست میای با این ادبیات تخمی مینویسی
آخه قربون اون دل نازک و مهربونت نرم
این داستان سکسیه نه متن سخنرانی رسمی

5 ❤️

318683
2012-05-02 01:33:01 +0430 +0430
NA

امروز چرا همه داستان ها ادبی شده، فکر کنم ادمین همه رو جمع کرده امروز گذاشته. اما ممنون خوب بود. فقط از سیگار کشیدن و کلا دود خوشم نمیاد که اون هم سلیقه ی منه.

0 ❤️

318684
2012-05-02 01:35:35 +0430 +0430

کیری رمانتیک بود دیگه ننویس . . . . . . . . .
الکی نوشتی که پدر و مادرش فوت کرده بودن که جریان صیغه کردن رو توجیح کنی؟ ظاهرا نمیفهمی صیغه یعنی چی. اگه صیغه کردی میتونستی از کوس بکنیش. در غیر اینصورت نیازی به صیغه کردن نبود. در کل خیلی سعی کردی رمانتیک باشه ولی تخماتیک در اومد. به نظرم دیگه ننویسی بهتره. پس لطفا دیگه ننویس.

0 ❤️

318685
2012-05-02 01:38:38 +0430 +0430
NA

از داستان هاي سكس حماسي!
بد نبود

0 ❤️

318686
2012-05-02 02:03:52 +0430 +0430
NA

گمشو بابا. دیوانه

1 ❤️

318687
2012-05-02 02:30:43 +0430 +0430
NA

تا ما بخواهیم به اینا حالی کنیم داستان سکسی چیه خودمونم کس خول شدیم بنویس بابا جون هر چی دوست داری بنویس کیر تو اون حس شاعرانه عارفانه ات

0 ❤️

318688
2012-05-02 03:47:20 +0430 +0430
NA

خدايي اين ديگه چي بود آدمين جان_فقط5 خط خوندم انم گرفت ديگه ادامه ندادم_كير بكس شهواني وخودم با آب كيرمون تو داستانت

0 ❤️

318689
2012-05-02 04:57:53 +0430 +0430
NA

نــــه خـــــوب بـــود
نــــه بـــــد

0 ❤️

318690
2012-05-02 05:07:27 +0430 +0430

این چی بود اونوقت؟دختره رو صیغه کردی که فقط لاپایی باهاش سکس کنی؟نمیدونم چرا اما از توضیحات اولت همش حس میکردم این دختره قراره ازت پول بگیره صیغه بشه مثل این جنده های اسلامی!!!
بهر حال کاری با راست و دروغش ندارم اما یه توصیه بهت دارم که اگر دوباره بخوای توی این سبک داستان بنویسی یکم داستانت رو جذاب کنه
ببین پسر خوب وقتی داستان رو با این سبک و صیاق شروع میکنی و اینقدر احساسی مینویسی دیگه نباید یهو اخرش شیوه نگارشتو عوض کنی حتی توی این مدل نوشتن خیلی جذاب میشه اگر توی تعریف از سکست اسم الت رو بکار ببری یا یه چیزی که استعاره ای باشه از این اندامها مثل این:لبانم را به بهشتی که مدتها بود بیصبرانه منتظر دیدنش بودم رساندم و از شهد شیرینش سیراب شدم
یا برای دختره بهتر بود بجای اینکه بگی کیرمو خورد بگی آلت
اینجوری اون یه حس خوب به خوانندت دست میده یه جور لذت و کنجکاوی در جستجوی واژه های سکسی که داستانت رو دلنشین تر میکنه

0 ❤️

318691
2012-05-02 06:24:46 +0430 +0430
NA

چی بگم والا…
ارزش فحش دادنم نداره داستانت .
کسی که اجبارت نکرده داستان بنویسی خوشحال… ببین عزیز اینجا یه سایت پورنو هست نه چیز دیگه پس کلاس پورنو رو داشته باش نه حس عاشقانه و عارفانه… فکر کن مثلا این هفته عکس روی جلد مجله پلی بوی یا ماکسیم عکس مادر ترسا باشه ! ! ! میشه به نظرت ؟؟؟ خب نمیشه دیگه قربون شکلت برم هر چیزی جای خودش

0 ❤️

318692
2012-05-02 06:28:41 +0430 +0430
NA

Ahhh,ahhhhhh,ahhhh ke ashk az cheshmanam sarazir shod…
ALBATE AZ BOOYE RIDEMANAT KE TA SORIYE RAFTE AN PEPEYE ZAGHARTE JAGHOOOOOO.KIRE SHEYTANE TASMANI TO NEGHARESHETTTT

0 ❤️

318693
2012-05-02 06:50:58 +0430 +0430

انقدر ریتمش کند بود وسطش خوابم برد .
بچه ها کسی تا آخرش خوند؟
چوب پرده شکست یا نه ؟

0 ❤️

318694
2012-05-02 07:51:54 +0430 +0430
NA

آه ناتاییل،آیا دوست داری که برجستگی کیر یک گاو هندی را در درونت حس کنی؟آه ایا دوست داری که داغی کیر یک گورخر آفریقایی تا عمق وجودت شعله بکشد؟آه آیا دوست داری که درد دخول کیر یک گوریل را تجربه کنی؟من تو را به کیر توانمند گودزیلا میسپارم.

0 ❤️

318695
2012-05-02 10:34:12 +0430 +0430
NA

و سرانجام من سر تا پای تو را قهوه ای کردم…
کس خل این چه طرز داستان سکسی نوشتنه مگه شب شعر شرکت کردی؟!
پسرم ریده بودی بهتر از این داستان بود

0 ❤️

318696
2012-05-02 12:02:26 +0430 +0430

معمولا تو نوشته های اینچنینی که فضای رمانتیکی رو دنبال میکنن اسمی از اندام های جنسی نیاد خیلی بهتره.
ضمن اینکه نویسنده هرچند سعی داشت که عاشقانه بنویسه ولی معلوم نشد اخرش با این عشق اتیش چرا ازش جدا شد و دیگه ندیدنش…

0 ❤️

318698
2012-05-02 17:43:32 +0430 +0430
NA

آخه کس کش
آخه مادر جنده مگه رمان مینویسی
دختره بابا ننه نداشت باید بیاد و صیغه تو جغی بشه

0 ❤️

318699
2012-05-02 21:06:35 +0430 +0430
NA

هاهاهااااا این دیگه چی بود؟؟؟ با خودم عهد کرده بودم دیگه پای داستانای کس و شررررررر کامنت نذارم! الان بنظر خواهر ادبیاتو گاییدی با این نوشتنت؟!!! بیشتر به یه کار طنز میخورد. سینه های عریان و افتاده اش را بوسیدی؟! دقت کردی تو این سبک ادبیات صفت منفی واسه معشوق عنوان نمیشه اونم بلافاصله و همراه با یه صفت مثبت!
درمورد صیغه نظر نمیدم، درمورد حسی که القاء کردی میگم… اول فک کردم طرف جنده ست که میخواد صیغه شه ، هرچند که بعدش گفتی پرده داشته!!! فکر همزمان دیگه ام این بود که صیغه واسه این بود که مدرکی چیزی مبنی بر محرمیت داشته باشی که برات شر درست نشه، بعدشم دیدم که گفتی واست تلفنی صیغه قرائت کردن!!!
کلاً انگار هربار با هرکی خوابیدی قبلش یه بسم الله ایی گفتیو دست بکار شدی؟!
موقع ارضاء با ضعف و ناله دقیقاً چی میگفت؟ “احتشام”؟؟؟ احتـ … شاااااااااام… اِح… تـِ… شااااااااا… ممممممممم

0 ❤️

318700
2012-05-02 22:06:18 +0430 +0430
NA

من کاری به کس دیگه ندارم سبک نگارشت رو دوست داشتم ولی لازم بود که چند بار دیگه داستان رو میخواندی و بیشتر به جامعه ای که توش هستیم فکر میکردی…

0 ❤️

318701
2012-05-03 02:52:02 +0430 +0430
NA

دخترو نمیشه صیغه کرد و اگر صیغه کنی نمیتونی پرده شو بزنی، محض اطلاع فقط

0 ❤️

318702
2012-05-03 05:16:09 +0430 +0430
NA

این کس شعر رباعی بود یا شعر نو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

1 ❤️

318703
2012-05-03 06:24:44 +0430 +0430
NA

برادر داستانت صحنه های سکسی کمی داشت راستی تو ادبیات خوندی که اینقدر شاعرانه عنوان میکنی بابا مثل بقیه بیا داستانتو درست بنویس و برو مگه مجبوری ؟؟

1 ❤️