یلدای من

1395/01/24

در حالیکه دستام پر بود از خریدای یلدا رفتیم تو هتل. همه خریداش یه طرف لباس خریدنش با اون حرص و طمع برای من یه طرف. رفتار و حرفای دختره فروشنده هم که واویلا عصبی ترش کرده بود
بخاطر دیشب بهش گفتم بیاد تو اتاق من
هیچی نگفت و باهام اومد. رفتیم تو و خریدارو انداختم رو مبل. نگاش کردم داشت با کلیدا ور میرفت. خودمو انداختم رو تخت و نفسمو با صدا دادم بیرون.
هنوز تو خودش بود. صداش کردم ولی جواب نداد. رفتم جلوش واستادم همونجوری که به دیوار تکیه کرده بود شالش افتاده بود رو شو نه اش
متوجه شد دارم نزدیکش میشم کلیدارو پرت کرد رو میز و رفت سراغ خریدا
پیله کرد که لباسایی که خریده رو بپوشم. بهش گفتم یلدا دست بردار ده بار تو مغازه اینارو تنم کردم با اخم گفت بپوش
پیرهنمو در اوردم و اول از همه پیرهن سورمه ای که به سمتم گرفته بود رو پوشیدم هنوز کامل تنم نکرده بودم که اومد نزدیکم. دکمه هارو از دستم گرفت و شروع کرد به بستنشون منم نظاره گرش شدم
دو تا دکمه رو سینم هنوز باز بود و دستای یلدا رو تنم خشک شده بود
اروم دستاشو گرفتم . داشت میلرزید. صداش زدم جواب نداد. چونه اشو گرفتم بالا دیدم چشاش پره اشکه. دستمو دور کمرش حلقه کردم و نشستم رو مبل و گذاشتمش رو پام

نگام نمیکرد. اروم با پشت دستم اشکاشو پاک کردم و اروم تو گوشش گفتم چت شد یهو؟ خوبی؟
هنوز حرفم تموم نشده بود که دستمو برد نزدیک لباش و اروم سر انگشتامو بوسید. با شستم لباشو نوازش کردم. لباش میلرزید. سرشو چسبوند به سینه ام. چونه اش رو دادم بالا و زل زدم تو چشاش
پلکاشو رو هم گذاشت و چند قطره اشک از گوشه چشمش افتاد پایین. لبمو گذاشتم رو لبش چند لحظه طول کشید . دستشو گذاشت رو سینه ام . نمیخاستم اذیتش کنم لبمو برداشتم چشاش خمار بود. زل زد به لبام و خودشو رسوند به لبام. اروم و محکم لبامو میخورد.
چونه اشو گرفتم و صداش زدم. نگام نکرد. داشت اشک میریخت صورتش رو به من بود و نگاهش جای دیگه. دوباره صداش کردم: یلدا عزیزم به من نگاه کن. دستمو پس میزد و صورتشو برمیگردوند. از من اصرار واسه نگاه کردن به چشام و از اون انکار. لحظه اخر تسلیم شد. تو چشاش یه برقی بود. یه خواهشی بود که نمیشد ازش گذشت.
تو فکر بودم که سردیه ساعتشو رو سینه ام حس کردم. دکمه هامو باز کرده بود و داشت نگام میکرد
خواستن تو چشاش موج میزد.
دکمه های مانتوشو باز کردم. شالشو از دور گردنش برداشتم. زیرش یه تاپ سفید نازک داشت. تمام تنش دیده میشد.
دکمه های تاپش رو داشتم باز میکردم که دستامو گرفت. انگار منصرف شده بود. با صدای لرزونی گفت نه. ادامه نده. خواست بلند شه ولی کمرشو ول نکردم.
اروم تو گوشش گفتم اذیتت نمیکنم.
تاپشو در اوردم و حالا نوبت سوتین سفیدش بود. دستامو بردم پشتش و بازش کردم. وقتی سوتینشو ازش جدا کردم دستشو جلو سینه هاش گرفت. بلندش کردم و بردمش رو تخت. متکا رو زیر سرش گذاشتم . خم شدم رو صورتش اروم لباشو بوسیدم و سرمو اوردم پایین تر . نفسمو تو گردنش خالی کردم. عطرش داشت دیوونم میکرد. اروم دستاشو از رو سینه هاش برداشتم و کنارش گذاشتم. دستاشو با دستام نگه داشتم و بوسه هامو اوردم پایین تر. چند تا جای کبودی رو سبنه هاش بود. کار دیشبم بود. اروم جای کبودی ها رو بوسیدم
با یه دستم سینه اش رو گرفتم . به محضی که دستش ازاد شد چنگ انداخت به بازوم. سرمو بردم نزدیک سینه اش تو چشاش نگاه کردم. خمار بود. داشتم دور سینه اش رو اروم میبوسیدم. تنش میلرزید. چند تا بوسه زدم و اروم زبونمو رو نوکش کشبدم. بازومو فشار داد و ناله کرد. خواستم سرمو بلند کنم که مانعم شد . چشاش میگفت چقدر میخاد. لبخندی زدم و گفتم هنوز اولشه. تا اوج بردنت خیلی راهه
دستمو بردم سمت زیپ شلوارش. یهو دستمو چنگ انداخت. خندیدم و گفتم اروم باش دختر. نگران بود یا شاید بهتره بگم میترسید.
مکث کردم. نگام کرد اروم گفتم درد که نداری. سرشو به علامت نه تکون داد. شلوار و شورتشو باهم دراوردم. دستشو خواست بزاره لای پاش که مانعش شدم. اخم کردم بهش . رفتم پایین پاش و خم شدم روش. اروم بوسه ای روش زدم. با صدای گرفته و لرزونی گفت نه سامان
بهش گفتم نترس اذیتت نمیکنم. بزار به پای جبران دیشب. اروم پاهاشو باز کردم. واضح داشت میلرزید. سرمو بردم لای پاش و لبمو گذاشتم رو کسش.چندبار محکم چوچولشو میک زدم. زبونمو روش کشیدم. می لرزید تنش. دستاشو اورد که مانعم بشه. دستاشو گرفتم .چوچولشو لای لبام فشار دادم و اروم گاز گرفتم. یلدا سرشو تو بالش فرو کرده بود و صدای ناله خفیفی میومد.
سرمو بردم بالا. نگاهشو ازم دزدید و لبشو گزید. گونه اش رو بوسیدم. بهش گفتم لازم نیس اینجوری نفستو حبس کنی.صبر کردم تا نگاهم کنه و لبخند زدم.
سرمو بردم رو گردنش چند تا بوسه بهش زدم که صدای اه و ناله اش دراومد. لبامو رو گردنش حرکت میدادم و دستمو لای کسش.
با صدای خفه و لرزون حرفی زد که متوجه نشدم. اروم تو گوشش گفتم جووونم؟ نگام کرد. خواستن تو چشاش بود ولی میخاستم از زبون خودش بشنوم. بهش گفتم یلدا چشات میگه چقدر میخای ولی خودت انگار نمیخای. د بگو لامصب
لبشو گزید. اخم کردم بهش گفتم اون لبا مال منه که تو اونجوری گازشون میگیریا
با ناله گفت میخام.شیطنتم گل کرد .گفتم نشنیدم چی عزیزم؟ مشت زد رو سینه ام و با حالت قهر روشو برگردوند. داشتم سربه سرش میزاشتم.شلوارمو اروم در اوردم و اروم سرکیرمو گذاشتم لای پاش. از گرماش یهو جاخورد.نیم خیز شدو پاهاش منقبض شد. ترسیده بود بوسیدمش و کمرشو گرفتمو اروم گفتم هیشش اروم باش.
نفسش به شماره افتاده بود. پاهاشو انداختم دور کمرم. اروم دستمو بردم لای پاش و شستمو رو چوچولش گذاشتم.چندبار چوچولشو مالیدم.
سرکیرمو گذاشتم جلو سوراخ کسش و اروم فشار دادم تو. خودشو محکم گرفته بود. تنگ بود کسش. با اتفاقای اخیری که افتاده بود شک نداشتم اذیت میشه و دردش میاد. رونای پاشو نوازش کردم و گفتم یلدا اروم باش. شل کن پاهاتو خودتو اذیت میکنی. نفس نفس میزد. بدنش داشت شل میشد و منم میلیمتری فرو میکردم. نفسم بند اومده بود. فشار ناخناش رو بازوم از درد و لذتش حکایت داشت. سرشو به بالش فشار میداد. اخرش بود که یهو فرو کردم تو. جیغ زد خم شدم رو صورتش با ناله گفت خواهش میکنم اروووم . تنش میلرزید اروم داشتم تلمبه میزدم. تنش سست شده بود و مثل ماهی از لای دستام سر میخورد. با شستم چوچولشو
میمالیدم و کیرمو فشار میدادم تو کس تنگ و داغش. داشت میلرزید. از لذت و شهوت بود. خم شدم روش . نمیخاستم با جیغش دودمانم رو به باد بده لبمو گذاشتم رو لبش چند دقیقه بیشتر نگدشته بود که تنش لرزید. کسش فوق العاده سریع منقبض میشد خاستم بکشم بیرون که دیدم کمرمو گرفته. خودمو نگه داشتم اما فایده نداشت. تو یه لحظه کنترلم از دستم خارج شد و ابمو تو کسش خالی کردم. هنوز داشت دل دل میزد کسش.کشیدم بیرون. یلدا پشتشو بهم کرد. اروم از پشت بغلش کردم. دستمو حلقه کردم دورش. موهاشو بوسیدم و با سر انگشتام پوستشو نوازش میکردم. حس کردم میلرزه
-خوبی یلدا؟ سردته؟
-اوهووم
پتو رو کشیدم رو تنمون و بیشتر بهش چسبیدم. دستمو روی رونای پاش میکشیدم و نوازشش میکردم. با صدای گرفته ای گفت بسه سامی. ادامه نده
-جوونم باشه
دستمو بوسید و بغل گرفت و حس کردم خوابید. گرمای تنش باعث شد منم پلکام سنگین بشه و خوابم برد.

نوشته: دخترکویر


👍 7
👎 1
18042 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

537084
2016-04-12 21:36:56 +0430 +0430

سلام
داستانت بد نبود،مرسی

1 ❤️

537141
2016-04-13 12:24:03 +0430 +0430

خوب بود مرسی، کاملا مشخص بود یه زن این متنو نوشتم ، سرشار از احساس لا به لاشم سکس ;)

0 ❤️