یک شب مهتابی

1392/10/25

سلام من اسمم لیلیه، تو یه شهری دانشجو بودم و همونجا لیسانس گرفتم و یه کار شرکتی پیدا کردم و موندگار شدم. دوران لیسانس یه دوست پسر فاب داشتم که سکسای طولانی با هم داشتیم طوری که پردمو زده بودو با هم حال میکردیم. تا اینکه بعد لیسانسمون مرتضی رفت سربازی و ساراجونو(اسم کُسم سارا جونه) تنها گذاشت. سرم به کار گرم شده بود و روزو شبامو میگذروندم.گاهی مرتضی میومد مرخصی و یه سکس الکی و سرد در حدی ک اون ارضا بشه باهم می کردیمو میرفت که مثل قدیما بهم حال نمیداد. گرچه سکسای قبلی هم دست کمی از اینا نداشت ولی حداقل یه عشقی بود که حالا حس می کردم دیگه نیست.
یه شب جمعه که هم خونه ایمم نبود بعد شام تصمیم گرفتم قدم بزنم تا شامم هضم شه، همینجور تو افکارم غرق بودم که یه شورلت جلو پام نگه داشت و یه دسته پول 2000تومنی گرفت جلومو گفت تا صبح بیا در خدمت باشیم. خیلی از این کارش بدم اومد. شاید دلم سکس میخواست ولی دیگه اهل جندگی نبودم که پول بگیرم و کس بدم. یه کم پشت سرم اومد بعد وقتی دید پا نمیدم فحش های لایق مادر خواهرشو داد و گازشو گرفت رفت.
خسته شده بودم دور زدم که برگردم خونه، یه پراید جلوی پام ترمز کرد و شروع کرد به مخ زدن . گفت دیدم به اون یارو پا ندادی و ازت خوشم اومده. بیا برسونمت شبه و تاریکه و …خلاصه سوار شدم یه کم که چرت و پرت گفتیم از خودم و کارم گفتم اونم گفت که تو این شهر غریبه و دنبال یه همدمه، اسمشم سعید بود.
داشتیم کس چرخ میزدیم منم تو فکر بودم حواسم به بیرون بود که یه دفعه دستشو رو رون پام حس کردم واقعا نمی خواستم فک کنه جندم ولی دلم سکس میخواست. دستمو گذاشتم رو دستشو نگاش کردم لبخندی زد و دستشو کشید. دوباره دستشو گذاشت رو رونم. دلم داشت قیلی ویلی میرفت برای یه سکس. اگه مکان نداشت چی؟ من یه سکس توپ میخواستم. دید چیزی نمیگم . کم کم دستشو برد سمت ساراجون، منم که شلوار جین پام بود فاقش یه متر اون ور تر ساراجون بود اونم داشت فاق شلوارمو میمالید. گفتم میخوای چیکار کنی؟ برگشت مظلومانه گفت؛ لیلییییییی جون من بذار یه امشبو خوش باشیم، گفتم تو ماشین؟برگشت گفت میترسیدم قبول نکنی بریم خونه من؟ گفتم آره بریم من حوصله پلیس و پلیس کشی ندارم. برق چشاش دوبرابر شد و گفت الهی من فدای اون عقل و شعورت بشم . دور زد سمت خونش. قبل اینکه برسیم سر خیابونشون ازم خواست برم زیر صندلی البته با کلی معذرت و مودبانه.رفتم زیرو پیچید تو کوچه. پیاده شد در پارکینگو باز کرد و رفتیم تو پارکینگ. آروم اومد در ماشینو باز کرد و خیلی یواش گفت بیا پایین. دستمو گرفت منم صدام در نمیومد. باهاش رفتم از دری که به پارکینگ باز می شد رفتیم تو ساختمون. کلیدو انداخت و درو باز کرد. رفتیم تو و نشستم رو راحتی توی هال. اومد پیشمو گفت قول میدم بهترین شب زندگیت امشب باشه، ممنون که قبول کردی بیای پیشم. لبخندی زدمو رفت برام آب پرتغال آورد. اول ریخت خودش خورد تا مطمئن شم بعد تو همون لیوان برای منم ریخت و خوردم. پرسید شام خوردی ؟ گفتم آره پیاده روی بعد شامم بود که منو دیدی.دستشو گذاشت زیر چونمو ازم لب گرفت و گفت قسمت امشبم بودی تو.پاشد بلوزشو در آورد و گفت راحت باش. منم مانتومو درآوردم و شالمم باز کردم. دستشو دور گردنم حلقه زدو گفت بریم تو اتاق؟ تا من بخوام حرفی بزنم بغلم کردو بردتم تو اتاق. منو آروم گذاشت روی تخت و یه لب دیگه ازم گرفت. بهم گفت انقد نازی که آدم دلش نمیاد بهت دست بزنه. مرتضی هم قبلا این حرفو بارها بهم گفته بود.بعد آباژور روشن کرد نور ملایمی اتاق رو زیبا کرد.
بعد زیرپوشش رو از تنش کند و شلوارشم در آورد. تاپ منم کشید ازتنم درآورد و گفت ما که بالاخره میخوایم لخت شیم. خندم گرفته بود. اومد کنارم دراز کشید و دستشو برد لای موهام.سرمو کشید سمت خودش ازم لب گرفت. دست دیگه شو گذاشت زیر گردنم و یه لب عاشقانه دیگه ازم گرفت. تو مدت دو سالی که با مرتضی بودم یه لب اینجوری ازم نگرفته بود. مرتضی فقط بغلم میکردو بوم میکرد بعد یه کم خودشو میمالید بهم تا حس پیدا کنه و کیرشو میکرد تو. تو این مدت نه لبی از من خورده بود نه ممه ای. مرتضی ازین بچه های سوسول مامانی بود که وقتی خوراکیش میفتاد زمین دیگه برش نمی داشت چون اَخ شده بود.منم از بی کیری باهاش مونده بودم.
سعید دستشو برد سمت ممه هام وسط سوتینمو گرفت و کشید بالا سینه هام افتادن بیرون. یهو چشاشو گرد کرد و با شوخی گفت اِ بادکنکاشو ببین. بعد خندیدو رفت سمت سینه هام. یکیشو گرفت تو دستشو نوک اون یکی رو گذاشت تو دهنش مث یه بچه شیرخواره مک میزد. من وقتی تازه میمی در آورده بودم به بچه همسایمون میمی میدادم. میدونم بچه چیجوری مک میزنه آروم نه مث وحشیا که گاز میگیرن. وقتی ممه میخورد، از وسط اون یکی میمی میگرفت و تا نوکش می کشید انگار داره شیر می دوشه.به نوکش که میرسید با نوک انگشتاش باهاش بازی میکرد. دیگه حشرم زده بود بالا اونم نفساش تندتر شده بود. دستشو برد سمت کسم و مالوندش. منم کیرشو از تو شرتش کشیدم بیرون و باهاش بازی می کردم.
این دفعه اومد روم خوابید. یه لب عاشقانه دیگه ازم گرفت و گفت اجازه هست؟
منم با لبخند سرمو به نشانه تایید تکون دادم. دستشو دور گردنم حلقه زد و بغلم کرد. یه بوس گنده ازلپم گرفت. و شرتمو کشید پایین. تا کسمو دید گفت واااایییییی وااااااااایییییی جوووووووووون
کسمم نزده بودم اصلا هم تمیز نبود. تازه یه کوچولو هم شکم دارم. مهم سوراخه که هممون داریم
شرتمو کامل از پام درآورد و کیرشو گذاشت سر مهبلم.انگشت شستش رو کیرش بود و داشت به سمت داخل هدایتش میکرد. لحظه ایکه کلاهک کیرش وارد کسم شد تنم داغ شد و چشامو بستم و آه کشیدم. اونم داشت حال میکرد تا جایی که تا ته رفت.دستاشو زیر کمرم گرفت و آروم آروم کیرشو بالا پایین کرد. خایه هاش میخوردن به بالای سوراخ کونم و حسو حال دیگه ای بهم میدادن.صدایی که شنیده میشد فقط صدای آه و آخ گفتنای من و سعید بود.با انگشتش کلیتوریسمو میمالید.
سعید داشت ارضا میشد ازم پرسید کجا بریزمش من که نمیخواستم حس و حالمون به هم بخوره گفتم بریز توش پیش خودم فکر کردم فوقش دو تا قرص اورژانسی میخورم.محکمتر از قبل بغلم کرد و تپش نبض کیرشو داخل کسم حس میکردم چشاشو بسته بود منم داشتم ارضا میشدم. تا اومدم بگم دارم ارضا میشم خودشو روم رها کرد.سرشو گذاشت کنار گردنم. چه لحظه زیبایی بود ما باهم ارضا شده بودیم و این بهترین قسمت داستان بود.
این داستان فقط خیالات من بود، برم حموم یه جلقی بزنم

نوشته شده توسط: لیلی


👍 0
👎 0
43768 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

410407
2014-01-15 15:24:12 +0330 +0330
NA

برو…برو…
برو عزیزم یه جلقی هم تو بزن
چون صادق بودی فحش نمیدم بهت
ولی نوع نگارشت افتضا بود
حالا برو جلقتو بزن

0 ❤️

410411
2014-01-15 18:21:48 +0330 +0330
NA

افرين كه راست گفتي؛تمرين کني بهتر مينويسي

0 ❤️

410412
2014-01-15 20:40:09 +0330 +0330
NA

"دستشو برد سمت ساراجون منم شلوار جین پام بود و فاقش 1 متر اونور تر ساراجون بود و اونم داشت فاق شلوارمو می مالید !
درسته که کلا اوهام بود اما این شلوارت با این فاق کهکشانیش به شلوار شیرازی بیشتر شبیه بود !!
فکر کن یه دختر 11،12 شب با شلوار شیرازی داره ول میگرده… منکه شخصا تو خوابم خایه نمیکنم واسش بوق بزنم چه برسه بخوام سوارش کنم :دی

0 ❤️

410413
2014-01-16 01:03:35 +0330 +0330
NA

چرا جلق حالا برو فانتزیتو به واقعیت تبدیل کن یه ثوابیم میبری

0 ❤️

410414
2014-01-16 02:41:49 +0330 +0330
NA

به سلامتی
بد نبود قلمت. سعی کنی بهتر هم می شه . مرسی

0 ❤️

410415
2014-01-16 03:54:20 +0330 +0330
NA

گفتى كه تخيلى بود، ولى من فكر ميكنم واقعى بود!!!:?
حالا چرا دروغ گفتى؟ شايد چون ميدونستى كه يه عده فحشت ميدن، ميگن “دروغ بود” و
يه تعدادى هم ميگن كه “جنده اى” و…
خودمونيم خيلى زرنگى جنده خانم… :D

0 ❤️

410416
2014-01-16 04:01:43 +0330 +0330
NA

تو که میخواستی جقی بنویسی حداقل بجای آب پرتقال میگفتی شربت :-D

0 ❤️

410418
2014-01-16 06:31:11 +0330 +0330

اولا که شصت رو اینجوری مینویسن :D
دوما شما که تو کل داستانت بدون هیچ مشکلی اسم کیر و خایه و کون رو آورده بودی پس دیگه چرا آخر داستانت رو به صورت علمی نوشته بودی :D
مهبل ؟ :D کلیتوریسم :D
مثلا خواستی بگی ما هم بلدیم :))
ولی در کل بدک نبود بهتر از خیلی کوس شعرایی بود که به اسم داستان به زور خورد کاربرا میدن :D
سعی کن در اینده اگه خواستی بازم بنویسی بیشتر تمرین کنی و از تجربه های نویسنده های سایت استفاده کنی تا موفق تر عمل کنی

0 ❤️

410419
2014-01-16 07:00:42 +0330 +0330
NA

ديدم جفنگياتی بيش نيست نخوندم

0 ❤️

410422
2014-01-16 07:09:33 +0330 +0330
NA

کیرم تو نگارشت

0 ❤️

410421
2014-01-17 20:27:04 +0330 +0330
NA

ای بدک نبود واقعی هم می تونه باشه چون خودم یه بار یه همچین موردی به تورم خورده چند سال قبل یادش به خیر

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها