یک لحظه ی گذرا

1395/10/16

لحظه های حسرت و افسوس! همه همچین لحظه هایی رو تجربه کردیم. یه وقتایی که پیش خودمون فکر میکنیم " اگه یه لحظه مکث میکردم و کمی فکر میکردم ، الان …
توی اتوبان آی 5 ، نزدیک مدفورد اورگان داشتم به سمت شمال رانندگی میکردم ، از بزرگراه خارج شدم، شکمم به غر غر افتاده بود. از وقت صبحونه خیلی گذشته بود و اونقدر برای رسیدن به پرتلند عجله داشتم که نمی خواستم برای ناهار توقف کنم. نه دیگه در بدترین حالت باید سوختگیری میکردم ، نه فقط تو ماشین بلکه باک خودمم رو هم باید پر میکردم. آب وسودا فقط تا یه حدی می تونست منو نگه داره…
ناهار مختصری بود. این طور که پیدا بود کسب و کار خوبی هم نداشت فقط تونسته بود رستوران رو سر پا نگه داره! اونقدر خلوت بود که به اندازه کافی راحت بودی تا قبل از آماده شدن ناهار یه چیزی بخونی. البته نه اینکه من برای مطالعه کردن نیاز به محیط خصوصی و خلوت داشته باشم ، اما خب معمولا تو محیطهای عمومی داستانهای سکسی نمی خوندم! موضوع این بود که بدجور تو کف خوندن داستانی از نویسنده مورد علاقه ام بودم. یه داستان فتیش! دختر خوشگل این داستان به این راحتی ها حشری نمیشد. البته من مسلما یه دختر خوشگل نبودم…
داستانش حشری کننده بود.واقعا داغ بود. می دونم وقتی گفتم داستان فتیش بوده موضوعش خیلی می تونه متنوع باشه. همه نوع فتیش رو در برمیگیره. بعضیا به پا علاقه دارند. بعضی دیگه به شورت.من؟ فتیش من ورزشهای آبی است. نه! شیرجه و شنا و حتی واتر پلو نه!
جیش کردن! دیدید گفتم دختر خوبی نیستم!
هنوز به وسطای داستان هم نرسیده بودم که شورتم خیس شد. داستان کسل کننده نبود و من حتی هنوز به جاهای خوبش هم نرسیده بودم- هنوز داشتم آماده میشدم. اوه! راستی باید شاش هم میکردم، از همون اول که شروع کردم دیدم جیش دارم. اما بعد دیدم حیفه واگه الان وسط داستان ول کنم برم ، حسش از بین میره. در ضمن فشار مثانه حشرم رو شدید تر هم میکرد. زیر چشمی دور و برم رو به دقت دید زدم. تصمیم گرفتم یه کم جرات به خرج بدم. لبه شلوار جینم رو بالاتر اوردم و یه کمی زیب رو باز کردم اونقدر که دو تا انگشتم بره تو! با انگشتام شرتم و لمس کردم و مطمئن شدم که خیس شده و زیرش کسم بود که از اون هم خیس تر شده بود.
دور و برم همه چیز طبیعی به نظر میرسید.ساکت و آروم! مسافرای خسته از رانندگی کسل کننده تو اتوبان که برای خوردن یه همبرگر ایستاده بودند.پیش خدمتای کسلی که سفارش می گرفتند. و یه دختر ظاهرا بی حوصله که داشت با لپ تاپش کار می کرد، اما … من کار نمی کردم! داشتم داستان رو می خوندم و زیر میز با خودم ور می رفتم .لبه پارچه روی میز بلند بود و جلوی دید دستم که اون پایین بود رو پوشونده بود.
تا نصفه های داستان پیش رفته بودم و تمام سعی خودم رو می کرم که عادی باشم و کسی متوجه من نشه! کسی هم حواسش به من نبود. مدتی بود که سفارشم آماده شده بود. یه کم وقت داشتم ، نه اونقدر که دلم می خواست ولی به اندازه ای بود که کار رو تموم کنم. فکر ارضا شدن خیلی لذت بخش بود، نه اینکه حتما ارضا بشم. اونقدر دیگه جرات نداشتم. یا نکنه داشتم؟ یه جورایی داشتم با خودم کلنجار می رفتم. باید خودم رو می رسوندم به چشمه یا وسط کار جا میزدم؟ برای اینکه خودم رو محک بزنم زیپم رو تا آخر کشیدم پایین و لب شرتم رو کنار زدم. هوای خنک رو روی کسم حس کردم، و به محض اینکه چوچوله از مخفی گاهش بیرون اومد انگشتام شروع کردند به مالیدنش. آیا جمله ای هست که لذت اون حس توصیف کنه؟ اگه اونقدر به اون داستان جذب نشده بودم، داستان اون، نه داستان خودم ، ممکن بود یه کی رو پیدا کنم، اما دقیقا همون موقع واقعا داشت داغ میشد که داشتم …
" یکی دیگه بریزم خانم؟"
اه لعنتی! حواسم پرت شد. سرم رو که بلند کردم احساس کردم لپام دارند از خجالت آتیش می گیرند، مطمئن بودم که صورتم عین لبو سرخ شده بود و چشمام پراز احساس گناه.
" نه خیلی ممنون. باعث میشه بیشتر جیشم بگیره". بریده بریده جواب دادم، و با این انتخاب کلمات از اونی هم که بودم سرخ تر شدم. مثانه از داخل داشت به من پوزخند می زد. سر آخر اون خط رو چند پارا گراف قبل تر از روش رد شده بودم…
خانوم پیش خدمت تشکر کرد و دور شد. همینطور که رفتنش رو تماشا میکردم پیش خودم گفتم اگه می دونست زیپ شلوارم تا ته بازه و انگشتام از آب کسم خیس شدند چی میشد؟ عجب فکری ، همین دو کلمه که از ذهنم گذشت می خواستم یه آه بلند بکشم تا جیگرم حال بیاد…
آب کس
امممممممم… به به . باید همونجا نگه می داشتم، اما زیادی لغزید و بیرون اومد. شاید تاثیر روانی سکس بوده؟
“شرت خیس”
این دو کلمه با خنده لرزونی از لبم گذشت، شونه هام شروع به جمع شدن کردند داشتم تو خودم جمع میشدم، با اینکه نمی خواستم کسی متوجه من بشه، مخصوصا الان.
جاش رو پیدا کردم ، و ادامه دادم ، و دیگه حواسم نبود که دارم لبای خودم رو مز مزه میکنم جوری که انگار همین الان یه کیر خوشمزه و سفت روی زبونم گذاشته شده، حس می کردم که چشمام خمار شده و در کمال سکوت منتظر بودم، می خواستم…
یه ناله آروم که قبل از اینکه از دهنم بیاد بیرون و توی فضای اتاق پخش بشه گرفتمش! چه کار داشتم میکردم؟ بس کن دیگه! دیگه بس میکنم. بذار همین یه پارگراف دیگه رو بخونم. اخه کوچیک بود. صبرکن ببینم به خودم چه قولی دادم؟ دیگه نخونم یا دیگه با خودم ور نرم؟ این یا اون؟ یا هردو؟
تصمیم گرفتم ور رفتن به خودم رو تمومش کنم! چون خوندن که ضرری نداشت، و می تونستم خودم رو کنترل کنم فقط کافی بود زیپ رو بالا بکشم و دکمه رو ببندم. صدای تپش قلبم رو میشنیدم، قلبم یه کمی ازکنترل خارج شده بود. هرچند هنوز خیلی دیر نشده بود. همه اراده ام رو جمع کردم و شرتم رو کشیدم سر جاش زیپ رو بالا کشیدم و دکمه شلوار رو بستم . و کس کوچولوی تشنه ام رو از انگشتای شیطونم دور کردم. وسط اون پاراگراف ها یه حس آزادی بهم دست داد و دوباره خط رو گم کردم…
الان که دیگه هیچی نبود که حواسم رو پرت کنه ، نیاز به جیش کردن دیگه خودنمایی میکرد. تا اون موقع فقط می دونستم جیش دارم ولی الان دیگه مثل یه فیل روی شونه هام سنگینی می کرد. اما دیگه آخرای داستان بودم … اونقدر که دیگه میشد تمومش کنم…های! حس تموم کردم فشاری که روی خودم می آوردم و دویدن به سمت دستشویی و خالی کردن خودم خیلی لذت بخش به نظر می رسید. شاید یه کم زیاده روی کرده بودم.شاید وقتی جیش کنم و جریان شاش رو جاری کنم، در حالی که می دونم مثانه ام داره خالی میشه، این خودش تا اینجا برام حس یه ارگاسم رو داره ، و بعد شاید به خودم اجازه دادم واقعا به ارگاسم برسم. چه فکر وسوسه انگیزی بود. با این افکار به خوندن ادامه دادم و تقریبا به آخرای داستان رسیدم تا اینکه بدنم یا ذهنم یا هر دوشون به من خیانت کردند.
“نه ! نه احساس کردم که ماهیچه هام شل شدند و بدنم آروم شد، اه نه نه نه !
دیگه کار از کار گذشته بود، برای اینکه خودم رو دیگه نگه دارم خیلی دیر شده بود. اگه از خوندن دست بر میداشتم ، شاید می تونستم روی منقبض کردن بدنم تمرکز بهتری بکنم. بله! درسته شرتم خیس خیش میشد ولی کاش فقط همون بود. اونطوری هیچکس نمی فهمید به غیر خودم.اما خیس کردن شلوارم…
" بفرمایید خانوم”
پیش خدمت با دقت زیاد ناهارم رو جلو روی میز گذاشت. امیدوار بودم از حال من و اینکه تمرکز منو به هم زده بود بویی نبرده باشه. وقتی برگشت که بره، همونطور که دیگه خودم رو کاملا خیس کرده بودم برگشتم و لبه میز رو محکم گرفتم. چند خط آخر رو نا تموم رها کردم. و بدتر این که با این کار ذهنم متوجه حس تحقیری شد که از خیس کردن کامل شلوار جینم ایجاد شده بود. حس کردم ارگاسمی که فکر نمی کردم بالاخره برگرده و شکارم کنه باعث شده بود آخرین نشانه های کنترل خودم پرواز کنه و از دستم خارج بشه. همون گوشه تنها ارضاء شدم ، حسابی هم ارضا شدم…
یه کم طول کشید تا دوباره چشمام رو باز کردم، خدا را شکر تا حالا که کسی منو ندیده بود. زیر لب غرغری کردم وقتی خیسی شلوار و صندلی رو حس کردم. می تونسم حدس بزنم که شرتم دیگه از شدت خیسی داره چکه میکنه. و بدون اینکه لازم باشه نگاه کنم می دونستم یه لکه بزرگ روی شلوار خیس شده که اگه بخوام خشک بشه باید تا وقت شام همینجا بشینم. شانس آوردم که شورت تمیز و یه دست شلوار یوگای تمیز تو چمدون تو صندوق عقب ماشین داشتم. اما ماشین بیرون توی پارکینگ بود ،با این شرایطی که الان من داشتم انگار تا ماشین هزار کیلومتر راه بود. چشمام رو بستم و سعی کردم در موردش فکر کنم. یاد خودم افتاد که گرسنه ام بود وباید یه چیزی میخوردم ، ناهار رو خوردم و بلافاصله سویت شرتم رو درآوردم و گذاشتم زیر باسنم به این امید که بتونه صندلی رو یه کمی خشک کنه. و دعا کنم که اثری باقی نمونه.
اوه راستی، یه انعام حسابی هم بذارم روی میز و یادم باشه که دیگه از این طرفها پیدام نشه ، تا شاید کسی منو نشناسه وبگه اوه این همون دختره است که تو شلوارش شاش کرد… البته بعد از اینکه داستانم رو رو یادداشت کردم.
تقدیم به «ابی تورنتون» که با جملات زیباش الهام بخش این داستان بود.

ترجمه: کول ددی


👍 1
👎 5
19845 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

572409
2017-01-05 22:50:49 +0330 +0330

شاش دیگه چه مدل ارضا شدنیه

0 ❤️

572439
2017-01-05 23:58:20 +0330 +0330

ای کثافت شاشو ? ?

0 ❤️

572474
2017-01-06 04:15:53 +0330 +0330

اون ور ابم داستانهاي كس و شعر مينويسن

0 ❤️

572513
2017-01-06 10:51:08 +0330 +0330

اين حجم كسشر بي سابقست !! ?

0 ❤️

572546
2017-01-06 13:56:50 +0330 +0330
NA

داستان بود ولى جالب هم بود
امانظرم مختص اين بالايى هست
ميخوادبشاشه به جدوابادش
اين حال به هم زن همون قبليه ميترا
بود حالا تبديل شده به ميسترس
اينو بايد همگى حال بهش بديم
من يك سگ تازى شكارى دارم
بايدببارم بشاشه توحلقش كه ديگه
نگه شاشم دهنتون بعدهم بدم همون
سگم همچين ازكون بكنتش كه هروقت
شنيدارباب برينه به خودش
كون ناشور
ديگه ازاين وراپيدات بشه
بامن طرفى.

0 ❤️

572574
2017-01-06 18:46:29 +0330 +0330
NA

نظر شما چیه؟kos desh

0 ❤️