یک کیر و دو کون زیبا

1391/01/18

باسلام خدمت دوستان اسم من سیاوشه والأن ۲۱ سال دارم داستانی که مینویسم مربوط میشه به ۵سال پیش که ۱۶ سال داشتم امیدوارم خشتون بیاد
سال اولی بود که وارد دبیرستان شدم وهنوز با فضای آن آشنا نشده بودم وهنوز چیزی از سکس و گی سردر نمی آوردم
در کل بچه سر به زیری بودم و زیاد باکسی نمیگشتم واکثرا تنها بودم تااینکه یکی دو هفته که از سال تحصیلی گذشته بود بایک بچه لوطی کله خراب رفیق شدم که رفیق شدنم باپدرام هم داستان مفصلی داره که اینجا جاش نیست خلاصه طی یکی دو هفته پدرام من رو با سکس و گی آشنا کرد و خلاصه من رو از سر بزیری در آورد
کلاسی که مادر آن درس میخواندیم حدودا ۲۵ نفر بودیم که از لحاظ ظاهری هیچ کدوم مالی نبودند بجز یک نفر که اسمش مرتضی بود وخیلی خشکل که هر چه از زیبایی اش بگو یم کم گفتم یک خشکل به تمام معنا که کل بچه های کلاس رو به خودش جلب کرده بود .اما محل هیچ کس نمیداد وبا هیچ کس رابطه ای نداشت یه دوچرخه داشت که همیشه با اون رفت وآمد میکرد .پدرام هم که حسابی تو کف مرتضی بود هر وقت که از مدرسه تعطیل میشدیم با موتور یواش از دنبال دوچرخه مرتضی که وقتی رکاب میزد باسنش بالا وپایین میشدوخیلی حشری کننده بود دید بزنه ولذت ببره .
خلاصه گذشت تااینکه یه روز مرتضی پیاده اومده بود بدون دوچرخه که من وپدرام تصمیم گرفتیم که بعد از مدرسه مرتضی رو برسونیم که زنگ آخر خورد و من وپدرام باموتور جلوش ایستادیم وبا کلی اصرار سوار موتورش کردیم من پشت سر مرتضی نشستم تا در خونشون حال کردم وقتی رسیدیم مرتضی تشکر کرد وخواست که بره پدرام گفت بالاخره یه روز کونت رو میزارم مرتضی هم ناراحت شدو گفت برید گمشید بی شعورها پدرام عصبانی شد خواست که پیاده شه مرتضی رو بزنه که من نزاشتم واز مرتضی معذرت خواهی کردم و مرتضی رفت وقتی رفت من وپدرام بحثمون شد که پدرام گفت چرا اینقدر به بچه سوسول رو میدی؟ گفتم پدرامتو خیلی داری تند میری میترسم کار دستمون بدی که بعد پدرام باعصبانیت یه فحش زشت بهم داد منم یه کشیده زدم توگوشش اونم یه لگدزد توپامو منم یه نگاه چپ بهش کردم وراهم گرفتم وبقیه راه رو پیاده رفتم خونه که حوصله هیچ چیز رو نداشتم وبه خاطر این قضیه که دیگه دوستی ندارم تاصبح خوابم نبرد خلاصه صبح که شد رفتم مدرسه ویه گوشه ای مرتضی رو گیر اوردم وبابت اون روز ازش معذرت خواهی کردم اونم گفت: به یه شرط باهات رفیق میشم اونم اینه که با اون یارو رابطه ات رو قطع کنی منم گفتم دیروز به خاطر تو باهاش قهر کردم یه لبخندی زدو گفت میدونستم گفتم از کجا فهمیدی؟ گفت دیروز دم در خونه داشتم دعواتون رو تماشا میکردم ودیدم چکار کردی خیلی ازت خوشم آمد.
خلاصه طی یک چند هفته ای با مرتضی رفیق شفیق شدم وهمیشه بادوچرخه اش باهم می رفتیم مدرسه وبر میگشتیم . من توی کلاس درس ریاضیم از همه بهتر بود وهمیشه داوطلب میرفتم پای تخته، تا اینکه مرتضی یه روز بهم گفت سیاوش جان امروزبعد از ظهر میای خونمون باهام ریاضی کار کنی؟ منم که از خدام بود بهش گفتم تو جون بخواه عزیزم خلاصه بعد از ظهر شدرفتم خونشون که یه دوطبقه بود باباش خیلی پولدار بود برای همین هم دوتازن گرفته بود وهردورو توی این دوطبقه جاکرده بود ویه شب درمیون ترتیب یکیشون رو میداد دم در خونشون مونده بودم که کدوم زنگ رو بزنم که باکلی کلنجار رفتن باخودم زنگ پایین رو زدم که یه پسر ده دوازده ساله که بسیار خشکلتر از مرتضی بود بابدنی فربه وصورتی سفید عین ماه جلوی در ظاهر شد که ازشدت شهوت مات ومبهوت مانده بودم که یه دفعه گفت چیه چیکار داری ؟ گفتم :مص .مرتضی بامرتضی کاردارم گفت توسیاوشی اومدی ریاضی یادش بدی؟ گفتم آره تو از کجا میدونی؟ گفت خودش بهم گفت حالا بفرمایید بریم داخل یالاه کردم ورفتم داخل .میثم(برادر مرتضی از یه مادر دیگه)من روبه طبقه دوم هدایت کرد واتاق مرتضی روبهم نشون داد در زدم ورفتم داخل که یه دفعه دیدم مرتضی بارکابی وشلوارک چسب نشسته روی تخت تادیدمش آمپرم زد بالاو نتونستم خودم رو کنترل کنم آخه بدن بسیار زیبا وسفیدی داشت بدون اینکه یه دونه مو روی بدنش باشه مثل بچه تازه به دنیا اومده صاف وسفید وفربه داشتم از شدت شهوت میترکیدم اما چاره ای جز تحمل نداشتم خلاصه بامرتضی حال واحوال کردیم و یه چند تایی مسأله ریاضی حل کردیم که مرتضی گفت سیاوش برای رفع خستگی بیا مچ بگیریم وهر کی باخت اون یکی روسواری بده گفتم باشه مچ گرفتیم و من برنده شدم مرتضی خم شدو من روی کولش که نه انگار روی کونش سوار شدم وکیرم موازی دو قمبلش بود وقتی راه میرفت هی کیرم میرفت لای کونش ودر میشد جاتون خالی چه حالی داشت، داشتم از شدت شهوت میمردم داشت کم کم آبم میومد که یه دفعه میثم بایه سینی شربت اومد تو و صحنه رو دید وگفت الان میرم به مامانت میگم باهزار از والتماس اون رو از این کار منع کردیم تا بالاخره گفت به یه شرط نمیگم که هر دوتون بهم سواری بدین من هم از این که کون میثم رو لمس کنم وحال کنم بدم نمی آمد گفتم باشه ولی مرتضی گفت نه که من گفتم بجات سواری میدم میثم رو انداختم روی کولم وزیر کونش رو بادو دستام گرفتم عجب کون نرمی داشت از پنبه هم نرم تر خلاصه یه خورده هم بامیثم حال کردم واون رو پیاده کردم ورفت که دیدم مرتضی روی تخت دمر خوابیده و کونش رو هوا کرده کنارش نشستم وگفتم خوابیدی تنبل بلند شو هنوز مونده گفت سیاوش یه کم بدنم رو ماساژ میدی گفتم آره عزیزم چراکه نه روی پاهاش نشستم واز گردنش شروع کردم به ماساژ دادن تا کنار باسنش که وقتی به اون جا رسیدم خجالت کشیدم ورهاش کردم واز پاهاش شروع کردم که یه دفعه مرتضی گفت چرا باسنم رو ماساژ نمیدی اصل اونه باتعجب گفتم باشه شروع کردم به ماساژ باسنش جوووووون عجب باسنی داشت عین پنبه نرم قنبل وخوش فابریک وزیبا جون میداد برای کردن حیف که مرتضی نمی داد همینطور که داشتم ماساژ میدادم وباخودم فکر میکردم دیدم که یه صدای نفس نفس داره میاد نگو که مرتضی داشت کیف میکرد صورتم رو بردم جلو ویه بوسه از گونه نرم وسفیدش گرفتم و گفتم حیف این کون نیست که نمیزاری ما بکنیمش! که یه دفعه انگار برق گرفتش از جا بلند شد فکر کردم که ناراحت شد برخلاف انتظارم نشت وگفت راست میگی ؟ حاضری منو بکنی؟ با تعجب وحیرت گفتم آره از خدامه گفت پس یه چند لحظه صبر کن یه سوپرایز برات دارم یه چند دقیقه ای رفت بیرون اتاق منم تا موقعی که برگشت توی فکرای عجیب و قریب بودم که یه دفعه یه صحنه عجیب وپر ازشهوت اما باور کردنی که ای کاش آنجا بودید و حرفم رو باور میکردید دیدم میثم ومرتضی باهم وارد اتاق شدند که میثم لخت مادرزاد ومرتضی هم با یه شرت هفتی آمدند تو از شدت شهوت تمام بدنم شل شده بود عجب بدن های سفید وبی مو وفربه و زیبایی تمام هیکل میثم مثل صورتش سفید بود به غیر از کیر کوچکش که مثل یک نقطه قرمز دریک کاغذ سفید نمایان بود .مرتضی راکه نمی توانم شرح دهم از بس که زیبا بود سینه هایش مثل سینه زن قشنگ وخشکل بود ، همینطور که داشتم نگاهشان میکردم داشت آبم میامد که گفتم لعنت به تو کیر که اینقدر عجولی مرتضی گفت ناراحت نباش تو حالا حالاها مهمان مایی گفتم پس مامانت چی گفت مامانم امروز با بابام رفتند بگردند و اون هم فقط یه نقشه بود برای امتحان تو خلاصه یه اسپری تأخیری از زیر تختش در آورد وداد به من ،منم زدم به کیرم بعد مرتضی گفت خوب سیاوش جان من و میثم هر دو حشری هستیم زود یکی رو انتخاب کن منم گفتم مرتضی جان اینطور که نمیشه باید شرتت رو از اون کون بزرگ وخشکلت در بیارم ویه دید هر دوتون رو بزنم بعد انتخاب کنم شرت رو از پای مرتضی بیرون اوردم بر خلاف هکلی که داشت کیرش زیاد بزرگ نبود اما کونش دوبرابر کون میثم بود ولی به سفیدی میثم نمیرسید . بهشون گفتم خم شید تا سوراختون رو دید بزنم هر دو خم شدند وای عجب صحنه ی عجیبی یه خال کنار سوراخ هردوشون بود که از میثم قرمزتر از مرتضی هر دو حشری کننده بودن انتخاب سخت بود باخودم گفتم مرتضی رو باز میتونم بگام اما میثم از کفم میره که یه دفعه گفتم میثم جون قربون اون کون ناز وسفیدت برم توبیا میثم با یه لبخند اومد تو بغلم واز هم یه لب جانانه گرفتیم بعد مرتضی هم اومد جلو ویه بوس جانانه هم از مرتضی گرفتم که دیدم مرتضی درحال در اوردن پیراهنمه ومیثمم داره شلوارم در میار کیرم داشت از شدت شهوت میترکید دیگه نمیتونستم تحمل کنم گفتم ای که کیرم تو کون هر دوتون بشه زودباشین دارم از شهوت میمیرم که دیدم میثم کیرم رو کرده تو دهنش وداره ساک میزنه کیرمن نسبت به کیر اونها خیلی بزرگتر بود وتقریبا ۱۷سانت بود میثم کیرم روتاته میکردتو حلقش ودر می آورد ومیداد دست مرتضی ،مرتضی هم یه مقدار ساک میزد میداد میثم خلاصه این دو برادر باهم مسابقه گذاشته بودند که یه دفعه هر دو قمبل کردند وگفتند باید هر دوی ما رو باهم بکنی وبه هر دو حال بدی منم که اسپری زده بودم وحالا حالاها آبم نمیومد گفتم به چشم کیرم رو اول کردم تو کون سفیدو براق میثم که بایک فشار تا آخر رفت تو بدون اینکه میثم یه ذره دردش بگیره ففط از شدت شهوت یه آهی کشید منم گفتم جوووون تا حالا چند بار کون دادی کون خشکل گفت یه چند باری به مرتضی دادم مرتضی هم یه چند باری به من ، منم گفتم پس به همین خاطر کیرم یه دفعه رفت داخل بدون درد پس قبلا هم حال کردی گفت نه بابا کیر مرتضی که به درد نمی خوره خلاصه یه چند تا تلمبه زدیم و رفتیم سراق رفیق شفیقمون یه تف انداختم در سوراخ مرتضی وبایه فشار کیرم رو فرو کردم تو کونش ده بیستا تلمبه زدم رفتم سراق اون یکی ،تا نیم ساعت کارم همین بود که وقتی کیرم توی کون مرتضی بود داشت آبم میومد که باچند بار تند تند تلنبه زدن تمام آبم رو خالی کردم تو کون مرتضی ودراز به دراز افتادم بعد اون دوتاهم شروع کردند به گاییدن هم که مرتضی بعد چند دقیقه آبش رو خالی کرد توکون میثم میثمم که هنوز آب نداشت داراز به دراز افتاد رو زمین مرتضی هم روش…

نوشته: سیاوش


👍 7
👎 3
112166 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

315880
2012-04-06 23:26:54 +0430 +0430
NA

اول شدم…!!!

0 ❤️

315881
2012-04-06 23:38:42 +0430 +0430

کیر خرتا ته تو کونت

0 ❤️

315882
2012-04-06 23:46:19 +0430 +0430
NA

ای بابا!کس خار مادر جندت اینجام که هستی؟؟مکسی هم کونت گذاشته؟؟؟؟ای بابا!دلم میسوزه برات…برو کونتو بده…برو تا کیرم رو نکردم تو حلقومت برو…راجع به رفیقمم باید بگم کیر اضافی نخور رودل میکنی…

0 ❤️

315883
2012-04-07 00:42:18 +0430 +0430
NA

کل داستانت به کنار
این جمله به کنار "گفتند باید هر دوی ما رو باهم بکنی "

وای خدا …خیلی داستانت تخمی بود …حداقل یه فیلم سوپری میدیدین …بعد همدیگه رو میکردین

ظاهرا هم که همه کون دادن جز تووووووو

0 ❤️

315884
2012-04-07 01:05:36 +0430 +0430
NA

داستانت بد نبود. ولی من زیاد دوست نداشتم. به هر حال مرسی.

0 ❤️

315885
2012-04-07 02:06:41 +0430 +0430
NA

كيرتوداستان كيريت خاله جنده

0 ❤️

315886
2012-04-07 04:18:29 +0430 +0430
NA

تا وسطاش كه خوندم داشت باورم ميشد كه واقعي هست ولي آخرش فهميدم همش كس و شعر هست فكر كنم تو مدرسه كل كلاستون كونت كذاشتن حالا عقده اي شدي كس مغز
كيرم تو مغزت كوني

0 ❤️

315887
2012-04-07 04:33:39 +0430 +0430

حالم از گی بهم میخوره. ریدم تو پدر و مادرت که تو بچه کونی رو آفریدن.

0 ❤️

315888
2012-04-07 05:56:26 +0430 +0430
NA

اين احمقايی كه ميان داستانيو تا آخرش ميخونن بعد مينوسن حالم از فلان موضوع به هم ميخوره …
خيلی باحاليد .چون يا از اسم داستان يا از چند خط اول موضوش مشخصه.
پس…
خريتتون در معرض نمايش ميزاريد.
به شعور خودتون توهين ميكنيد.
به همه اعلام ميكنيد خر كونتون گذاشته كه اين داستانو ميخونيد.
يا ميخوايد بگيد منم آدمم؟
و احتمال زياد همه ی موارد.!!!

0 ❤️

315891
2012-04-07 09:21:21 +0430 +0430
NA

سلامون علیکم
کیر ماموت تو داستانت و کیر گودزیلا تو حلقت با این داستان نوشتنت
السلام علیکم و رحمته االه و بر کاته

0 ❤️

315892
2012-04-07 10:17:51 +0430 +0430
NA

نسبت به داستانهای گی دیگه این بهتر بود و یخورده محتوا داشت
ولی دیگه ننویس.

0 ❤️

315893
2012-04-07 10:33:48 +0430 +0430

ريك تو سك ننت.راخ سك.نجده ريكي.رامد نجده.سك رامدت

0 ❤️

315894
2012-04-07 11:22:38 +0430 +0430
NA

بابا حشری محترم لطفاً گی ننویس.
من گی دوست ندارم.
ضمناً سعید و مهدی و احسان هم دوست ندارن .

0 ❤️

315895
2012-04-07 11:37:43 +0430 +0430
NA

ﻣﻦ ﺍﺻﻼ ﺍﺯ ﮔﻲ ﺑﺎﺯﻱ ﺧﻮﺷﻢ ﻧﻤﻴﺎﺩ . ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻛﻮﻧﻲ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﭘﺪﺭﺍﻡ ﻧﺪﺍﺩ ؟ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﻛﻮﻧﻲ ﺑﻮﺩﻩ ﻣﮕﻪ ﻣﺎﻝ ﭘﺪﺭﺍﻡ ﺧﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ؟

0 ❤️

315896
2012-04-07 13:50:41 +0430 +0430
NA

من داستانتو نخوندم !!! مثل بقیه هم بهت چیزی نمیگم چون من یه زنم و خوشم نمیاد به کسی بی احترامی کنم .
به من هیچ ارتباطی نداره … ولی دیگه ننویس … خیلی بدم میاد از هم جنس بازی
واقعا متنفرم …!
موفق باشی

0 ❤️

315897
2012-04-07 17:57:21 +0430 +0430
NA

كل دنيا همجنس بازی تعطيل. تا اطلاع ثانوی… عده ای خوششان نمياد.
در صورت اثباط و يا مشاهده(همانند جرائمی چون بی حجابی يا بدحجابی / شرب خمر / رقص / خوانندگی بانوان / موسيقی نشاط آور /ديدن يا داشتن ماهواره / داشتن دوست جنس مخالف و… )با متخلفين برخورد و به اشد مجازات محكوم ميشوند.
حال خود دانيد.
ضمننأ خواشمند است در صورت عدم اثباط و يا مشاهده ی جرم به وژدان خود رجوع و از انجام هرآنچه كه اين عده(ذكر شده در بالا) خوششان نمی آيد جدأ خوداری نماييد.

باتشكر: ستاد حمايت از عده ای خخاصص (كه در بالا ذكر شد).

0 ❤️

315898
2012-04-07 21:44:25 +0430 +0430
NA

میگم حالا مال این جناب مکسی چند سانت بوده که این طور اذیت شدین و به دل گرفتین

0 ❤️

315899
2012-04-08 02:55:47 +0430 +0430
NA

سلام دوست عزیز
داستانت بد نبود وزیاد هم خوب نبود
من از طرف کسانی که فحاشی میکنند از شما عذر خواهی میکنم
چون از انسان های فحاش و بد زبان متنفرم
همه ی فحشهایی که می گویند به خودشان باز گردد
باز هم ادامه بده ولی جزئیات را بهتر وارد کن موفق باشی

0 ❤️

315900
2012-04-08 11:12:19 +0430 +0430
NA

ببخشين از لز بازي يا سكسي ضربتي چه طور خوشتون مياد من اهل سكسم

0 ❤️

315901
2012-04-08 16:39:10 +0430 +0430
NA

گمشو مرتیکه مادرجنده.

0 ❤️

315902
2014-01-16 20:34:07 +0330 +0330

از نظر سکسی داستانت مشحر بود. به واقعی بودنش کاری ندارم ولی ماجرات حرف نداشت. مرسی…

0 ❤️

529132
2016-01-21 22:52:32 +0330 +0330

Bah Bah…

0 ❤️

866635
2022-04-02 00:51:24 +0430 +0430

ببین خواهش می کنم خوب به نکته ای که میگم توجه کن چون من فوق لیسانس مدیریت کون وکلک دارم آرزو بر جوانان عیب نیست شما هم که معلوم میشه بدون ترس و واهمه از حدیث معتبر اصول کونیه فی المدت آل خلیفه کونیه یبار پدرام الدخولاول و مرتضی جان من الدخول الثانی

0 ❤️

866640
2022-04-02 00:56:01 +0430 +0430

نظر قبل را به عنوان جایزه و خنده بر اون بیمارانی که در نظرات کیری خود نوشته اند من گی دوست ندارم و مفحوشاتی نوشته تو ناراحت نشو چون آنها خود را معرفی نموده و فحوشات آنها شرح حال خودشون استندی

0 ❤️

972161
2024-02-22 20:19:07 +0330 +0330

اووف توصیف این دوتا کون سفید خیلیدحشری کننده بود.ولی ایکاش قصه رو قشنگ سکسی تر میکردی و به حقیقت نزدیکش میکردی که باورپذیر تر باشه

0 ❤️