یکبار دیگر

1395/08/16

بعد از سالها حسین رو توی تهران دیدم. سالها از آخرین سکس ما با هم می گذشت . کمی گیج شده بودم که ایا دوباره و برای باری دیگر با هم خواهیم بود یا این یک دیدار تصادفی و زود گذر ست .
این موضوع می توانست تا ساعاتی دیگر مشخص شود و من می باید در تمام این مدت زجر انتظار را با خود بکشم . شام را مهمان حسین بودیم در یکی از هزاران رستوران تهران . چه اهمیتی دارد که کدامش . بعد هم رفتیم به شرکتی که او می گفت نماینده آنهاست در تهران . پشت پنجره ایستاده بودم و سیگار می کشیدم و به خیابان تاریک نگاه میکردم . هنوز تردید در تمام وجودم بود . سکوت یعنی آنکه تلفن حسین تمام شده و همین لحظه است که به این اتاق باز گردد… .
و سپس دستهای او که از پشت در آغوشم کشید و من که با خودم می گفتم حتی اگر برای یک امشب هم باشد باز می ارزد . برجشتگی شلوارش را حس می کردم و تنم را به آغوش او سپرده بودم . دستهایش همه جا بود . گردنم . سینه هایم . شلوارم و… دیگر تمام انتظار تمام شده بود . تن دادم . تا شاید آخرین لذت را از او ببرم . کیرش انگار از قبل کلفت تر شده بود یا من اینطور فکر میکردم . با اینهمه دوباره همان کارها . برای هم ساک زدیم . و بعد از آن او خوابید و من روی تنش نشستم تا کیر بزرگش رو توی تنم جای بدهم . همان درد جانبخش و همان لذت همیشگی … کیرش توی کونم بود و کیرم توی دستم و همان خاطرات شیرین . و بعد چرخیدن . دمر شدن و احساس سنگینی تن او روی پشتم و کیر بزرگش توی کونم . لحظات در این گونه مواقع بی تاب عبور اند . و من تشنه ترین بودم به دادن و خفتن زیر کیر مست او که سالها بود در انتظارش بودم . و بعد از آن ناله های من که بیشتر از لذت مرور آنهمه خاطره با او بود . و همان لرزش ها در زانوهایش و فشار آخر تا ته… و من که به زمین فشرد هتر می شدم و حسین که تمام تنش را در من خالی می کرد و نفس هایش که به شماره افتاده بود . … بعد از سالها بار دیگر گرمای تن او را حس می کردم و لذت دادن به او تمام وجودم را غرق خود کرده بود . دلم نمیخواست تمام شود و او هم میدانست که من دلم چه میخواهد … شب ادامه داشت و من و او هر دو تشنه هم بودیم … تا صبح …

نوشته: هادی جون


👍 3
👎 1
12482 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

563680
2016-11-06 20:18:43 +0330 +0330

منم هادی که کونم بس گشاده
ز زابل تا مریوان هی میداده
چو ملا مکتبی داستان نوشتم
برینین روم که روم خیلی زیاده.

1 ❤️

563703
2016-11-06 21:47:07 +0330 +0330

من آن کیر غریب روزگارم
غمی در لای پاهایم بدارم
تمام هستیم یه کیر دوخایست
که آنرا لای داستانت گذارم

1 ❤️

563718
2016-11-06 23:12:37 +0330 +0330

همین که همت کردی این کسشرو تفت دادی خودش یه هنر
هنر نزد ایرانیان است و بس

0 ❤️

563731
2016-11-07 01:16:29 +0330 +0330

خیلی کیرم بتاقی بود داستانت

0 ❤️