یکی از شب های رویایی ام

1392/09/18

نور قرمز چراغ خوابي كه كنار تختمون بود افتاده بود تو صورتش.
نگاهش كردم, احساس آرامش كل وجودمو فرا گرفت.
زل زد تو چشمام و يه لبخند قشنگ زد, ديوونه ی خنده هاشم. وقتی ميخنده ديگه هیچي از دنيا نميخوام
منو گرفت تو بغلش, آروم صورتمو نوازش ميكرد, بين بازوهاش آروم گرفتم, نفسای گرمش به گردنم ميخورد.
آروم لباشو گذاشپ رو لبام, از حرارت لباش داشتم ديوونه ميشدم. منو ميبوسید و آروم لبامو ميخورد.
كم کم رفت سمت گردنم, ميدونست وقتي گردنمو ميبوسه چقدر لذت ميبرم…
بغلش كرده بودم و دستمو ميكشيدم لاي موهاي صاف و قشنگش. منو از خودش جدا كرد و دوباره زل زد تو چشام, هنوزم وقتي نگاهم ميكنه قلبم از جا كنده ميشه!
گفت خانوميه نازم؟ اجازه ميدي؟
منم با حركت سرم گفتم آره
تاپمو از تنم در آورد و خيره شد به تنم! انگار دفعه اولش بود تنمو ميبينه…
گفت جوووون, بعدش نوك يكي از سينه هامو گذاشت تو دهنش و اروم ميخوردش! اونيكي سينمم با دستش ماساژ ميداد.
سينه هامو با دست فشار ميداد و همه جاي تنمو غرق بوسه ميكرد! وقتي رسيد به شلواركم يه نگاه شيطنت آميز بهم كرد و بعد شلوارك و شورتمو باهم در آورد.
منم تيشرتشو از تنش در آوردم و شونشو بوسيدم
منو خوابوند رو تخت و پاهامو باز كرد و سروع كرد به خوردن و ليسيدن و مكيدن كسم.
ديگه دست خودم نبود, از ته دل ناله ميكردم! انقدر لذت بخش بود كه انگار تو اين دنيا نبودم…
أنقر كوسمو مكيد كه داشتم از حال ميرفتم, گفتم امير جونم بسه! ديگه جون واسم نمونده! يه لبخند قشنگ زد و اومد كنارم, لبامو بوسيد! منم شلوارشو در آوردم, كيرش حسابي باد كرده بود! داشت شرتشو پاره ميكرد!
شرتشو در آوردم و كيرشو گرفتم تو دستم! سفت سفت شده بود, خيلي داغ بود…
يكم با دستم باهاش بازي كردم, بعد گذاشتمش تو دهنم, اول همه جاشو ليس زدم, بعد سرشو گذاشتم تو دهنم و حسابي ميكش زدم, انقدر مكيدمش و هم زمان هم با دستم ماليدمش بهم گفت دختر بسه! الان آبم ميادا!!!
منم يه خنده ي كوچولو كردم و ولش كردم.
خوابوندم رو تخت, كيرشو از بالا تا پايين كوسم ميكشيد! با اين كارش حشرمو 100برابر ميكرد!
با ناله گفتم اميييير! زود باش ديگهههه…
اونم يه چشم عشقم گفت و كيرشو آروم فشار داد داخل!
دستاشو گذاشت دو طرف سرم و خم شد روم, هميشه دوست داره موقع سكس زل بزنه تو چشمام تا به قول خودش لذتو تو چشمام ببينه…
شروع كرد به تلمبه زدن, اولش آروم ميزد و ازم لب ميگرفت… بعدش حركتشو تند تر كرد!
وقتي ميديدم عشقم داره اينجوري لذت ميبره ديگه هيچي از دنيا نميخواستم…
ميگفت جووون…چه كس تنگي دارييييي… دارم ميكنمت نفسم…
منم از شدت لذت فقط ناله ميكردم!
وقتي داشتم ارضا ميشدم ديگه تقريبا جيغ ميزدم!
اين كارم باعث شد اونم حسابي حشري بشه و با چندتا تلمبه محكم آب داغش بريزه تو كوسم…
خسته شده بود, سرشو گذاشت رو سينم و مثل فرشته ها خوابيد…

نوشته: مریم


👍 1
👎 0
32824 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

406814
2013-12-09 05:25:49 +0330 +0330
NA

بد نبود، بهتر هم میشه… :)

0 ❤️

406815
2013-12-09 08:49:08 +0330 +0330
NA

خنده هاشم => خنده های اون هستم :D

0 ❤️

406818
2013-12-10 13:54:26 +0330 +0330
NA

كاش منم ميتونستم اينقدر راحت و با آرامش و بدون استرس و بدون مزاحم و ترس با عشقم سكس كنم…
كاش…

0 ❤️