شخصی هر روز دعا بکرد که خداوند گاوی به او عنایت کند
روزی بیدار شد وگاوی بر در خانه یافت و خداوند را شکر نمود
از در خانه خارج شد بدید که بزی بر در خانه همسایه است
از وی پرسید گفت این بز از لطف خدا به من عنایت رسیده
به خانه برگشت و گفت خدایا من گاو نمیخواهم چرا به همسایه بز دادی همین الان گاو مرا بگیر و این بز را سر به نیست کن
طرف نشسته ساعتها داستان خونده آخرش لایک که نمیکنه هیچ صدتا فحش هم میده
دست برداریم از این کار زشت