فکر اسیر بودن در بچگی من را هیجان زده میکرد و در بزرگسالی باعث تحریک من میشود. by LEA GROVER | AUG 3, 2015
فتیشم را موقع تماشای برنامههای تلویزیونی قدیمی کشف کردم.
یک شب وقتی ٩ سالم بود و خوابم نمیبرد از تخت بیرون آمدم و تلویزیون رو روشن کردم و تا صبح شبکهی کارتون Nick at Nite را تماشا کردم ، این کاری بود که اغلب موقع بیخوابی انجام میدادم. برنامهی the adventures of superman داشت پخش میشد و از شانس خوب من تو این قسمت داشتن “جیمی اوسلن” را میدزدیدند.
عاشق صحنهی دزدیده شدن “جیمی اوسلن” شده بودم، یادم است موقع دزدینش لباسهای خیلی قشنگی تنش بود. یه گروه گنگستر که کتهای چرم دندانهدار پوشیده بودند و کلاه داشتند او را دزدیدند و درحالی که دهانش و دستهایش را از پشت گرفته بودند او را داخل یک ون انداختند. در صحنهی بعدی وقتی که ماشین به مقصد رسید و در را باز کردند دهانش را چسب زده بودند و کل بدنش را طناب پیچیده بودند و دستهایش را از پشت بسته بودند. طناب حتی دور زانوها و مچ پایش هم بود و با دستمال سفید چشمها و دهانش را بسته بودند.
یکی از دزدها با مشت زد تو شکم “جیمی” (آنقدر غیر طبیعی بود که حتی من هم فهمیدم الکی بود) و قبل از اینکه در ماشین را دوباره ببندند داشت به خودش میپیچید و آه و ناله میکرد.
در این لحظه احساس هیجان به من دست داد، همچنین احساس غیر منتظره بودن هم به من دست داد چون “جیمی” ناتوان بود و هر اتفاقی میتوانست برای او بیفتد ولی با تمام اینها میدانستم او در امان خواهد بود و “سوپرمن” میآید و نجاتش میدهد. میدانستم اتفاق بدی برای او نخواهد افتاد، جیمی همیشه در امان خواهد بود حتی اگر زخمی شده و ترسیده باشد.
برای چندین سال با خواهرهایم گروگانگیری بازی میکردیم. گاهی وقتها هم بازی دزد دریایی و شاهزاده، گاهی وقتها هم این بازیها را با عروسکهایمان انجام میدادیم، یک نفر دزدیده میشد و بعدش عروسک یک شاهزادهی زیبا او را نجات میداد.
تا قبل از اینکه برای اولین بار به یک مغازهی فروش اسباببازیهای جنسی بروم این بازیهایی که در بچگی انجام میدادم را فراموش کرده بودم. به خاطر کنجکاوی دوران نوجوانی به این مغازه رفتم و اولین چیزی که نظرم را جلب کرد انواع دستبند، طناب و چشمبندهایی بود که کنار هم چیده شده بودند.
برایم عجیب نبود که یک صنعت برای ساخت لوازم سکسی شکنجه و اسارت وجود دارد، بالاخره مردم دوست دارند که دست و پاهایشان را ببندی، نقش بازی کردن در یک موقعیت خطرناک را دوست دارند یا حتی تجربهی احساس هیجان و شادیای که وقتی مطمئن نبودیم “سوپرمن” برای نجات میآید یا نه.
قبل از اینکه اولین سکسم را داشته باشم میدانستم که به طناب، چشم بند، دهان بند، مقداری کمی درد و اسارت علاقه دارم. انتظار کشیدن همهی حسها را قوی میکند ولی این سوپرمن نبود که من را نجات میداد. همان کسی که من را با طناب بسته بود نجاتم میداد.
یک اصطلاح در مورد کسایی مثل من که فانتزیهای خاص دارند رایج است و علاقهی من به اسیر بودن را به خوبی توصیف میکند “انجام دادن صفر تا صد” است. من دقیقاً میدانم چه میخواهم و آن را با پارتنرم در میان میگذارم و اگر آن را اشتباه انجام دهد به او میگویم. یکی از چیزهای لذتبخش در مورد این نوع سکس، بسته بودن با طناب و بسته بودن چشم و دهان و به طور کلی ناتوان بودن است. ولی در اصل من ناتوان نیستم چون من این موقعیت را دقیقاً همانطور که میدانم من را تحریک میکند طراحی کردهام. من کارهایی را طراحی کردهام که نقاطی را که میخواهم تحریک کنم. ممکن است من دست بسته باشم و دهانم بسته باشد و او من را به اطراف پرت کند و من را تحت کنترل داشته باشد ولی او همهی این کارها را طبق قوانین و محدودیتهایی که خودم انتخاب کردهام انجام میدهد تا بتوانم به خوبی ارضا شوم.
اکثر دوستانم کمی در مورد فانتزی من میدانند. من معمولاً بیپرده در مورد این موضوع حرف نمیزنم ولی از این کار شرمی هم ندارم. هر کاری که انجام میدهم لذتبخش، بیخطر و با رضایت خودم و پارتنرم است. دلیلی ندارد از کارهایی که در خلوت خانهی خودم از آنها لذت میبرم شرمنده باشم. من از فانتزیهایم و درخواست از پارتنرم برای انجام آنها خجالت نمیکشم.
زندگی جنسی عجیب من کاملاً رضایتبخش است. خود سکس عالی است ولی یک صمیمیت عمیقتر وقتی فانتزیهایتان را با هم انجام میدهید به وجود میآید. وقتی با پارتنرتان درمورد ریشهی فانتریهایتان و طراحی کردن و چگونگی اجرای آنها حرف میزنید لذتبخش است.
بعضی وقتها رمانتیکترین هدیهای که پارتنرم در روز ولنتاین میتواند به من بدهد گوشواره یا رفتن به یک رستوران باکلاس نیست بلکه یک کیف پر از طناب و دستبند است.
منبع:
هیچوقت درکشون نکردم…رابطه احساسی و با احترامو بیشتر دوست دارم،ولی جالب بود!? ?
ولی من همه رو درکمیکنم
(سیگاری روشن میکند،شاید بی دلیل و بی ربط…)
نه واقعا
بی شوخی گفتم :(
من کسشعر پروندم!فک کنم!بیا بس کنیم تا صاب تاپیک قاطی نکرده!:(:(
اینجا که پاتوق نیست دختر…
خوب بود منم این حس رو دارم اگه پارتنر بدونه چیکار کنه خیلی لذت داره
ولی من همه رو درکمیکنم
تو آخر همهمانم مُکُنی :/
خب خب
تاپیک مورد علاقه من :)
مازوخیسم و رابطه و بازی های اس ام، به نظرم جذاب ترین هان…
دقیقا من هم شبیه این دختر، از کودکی با حس مازوخیسمم آشنا شدم. با دیدن صحنه های بانداژ تمامی رویاهام پر و بال میگرفتن!
اون زندانی بودن، اون حس تسلیم بودن…
حتی یه صحنه ی زندانی بودن شاید میتونست چندین ماه رویا تو سر من بسازه! حتی وقتی نمیدونستم حس جنسی یعنی چی!
البته اخیرا تصمیم دارم کاملا و با جزئیات خاطراتم از آشنایی با حس مازوخیسم رو از کودکی تا حالا بنویسم…
شاید لینکش رو اینجا بذارم! خیلی مربوطه خب!
متن این دختر ریز و با نکات عالی ای بود؛ مثلا:
“چون “جیمی” ناتوان بود و هر اتفاقی میتوانست برای او بیفتد ولی با تمام اینها میدانستم او در امان خواهد بود و “سوپرمن” میآید و نجاتش میدهد. میدانستم اتفاق بدی برای او نخواهد افتاد، جیمی همیشه در امان خواهد بود حتی اگر زخمی شده و ترسیده باشد.”
این همون حس اعتماد هست ک اگر نباشه، رابطه و بازی های اس ام، حالت تجاوز به خودش میگیره، ولی اگر وجود داشته باشه، مطمئنا بی نهایت لذت بخش خواهد بود…
و نکته ی دگ “طراحی دلخواه” بود.
فکر کنین!
وضع و نوشتن علایق و قوانین دونفره، برای یه رابطه ی بانداژ و اس امی…
شاید لذت بخش ترین همکاری باشه!
قانون های قشنگ…
بازی ها و …
خب
البته من تو ایران هم دیدم اسباب بازی های جنسی و مثلا دستبند و … رو…
و خب خیلی جذابن!
مازوخیسم و رابطه و بازی های اس ام، به نظرم جذاب ترین هان…
دقیقا من هم شبیه این دختر، از کودکی با حس مازوخیسمم آشنا شدم. با دیدن صحنه های بانداژ تمامی رویاهام پر و بال میگرفتن!
اون زندانی بودن، اون حس تسلیم بودن…
حتی یه صحنه ی زندانی بودن شاید میتونست چندین ماه رویا تو سر من بسازه! حتی وقتی نمیدونستم حس جنسی یعنی چی!
البته اخیرا تصمیم دارم کاملا و با جزئیات خاطراتم از آشنایی با حس مازوخیسم رو از کودکی تا حالا بنویسم…
شاید لینکش رو اینجا بذارم! خیلی مربوطه خب!
متن این دختر ریز و با نکات عالی ای بود؛ مثلا:
“چون “جیمی” ناتوان بود و هر اتفاقی میتوانست برای او بیفتد ولی با تمام اینها میدانستم او در امان خواهد بود و “سوپرمن” میآید و نجاتش میدهد. میدانستم اتفاق بدی برای او نخواهد افتاد، جیمی همیشه در امان خواهد بود حتی اگر زخمی شده و ترسیده باشد.”
این همون حس اعتماد هست ک اگر نباشه، رابطه و بازی های اس ام، حالت تجاوز به خودش میگیره، ولی اگر وجود داشته باشه، مطمئنا بی نهایت لذت بخش خواهد بود…
و نکته ی دگ “طراحی دلخواه” بود.
فکر کنین!
وضع و نوشتن علایق و قوانین دونفره، برای یه رابطه ی بانداژ و اس امی…
شاید لذت بخش ترین همکاری باشه!
قانون های قشنگ…
بازی ها و …
خب
البته من تو ایران هم دیدم اسباب بازی های جنسی و مثلا دستبند و … رو…
و خب خیلی جذابن!
انتظارش میرف که جذاب باشه واست و چه خوب که بهرحال بهونهای شد سفرهی دلتو وا کنی.
یحتمل با پوست و گوشت و خون و اسخونت همهشو حس کردی... لینک داستانتم نگران نباش، تو نذاری خودم میذارمش. معلومه که مربوطه؛ این توضیحات مال یه زن از بلاد کفر بود، صدالبته که با توضیحات خودت ارتباط فرهنگی بهتری برقرار خواهیم کرد.
واکاویت روی مفهوم اعتماد و امنیت و ایضاً نکتهی کیلیدیِ تفاوت این سکس با تجاوز نیز بسی مفید و ارزشمند و بهجا بود. امید است مورد توجه قرار گیرد.
پ ن: این زنجیر سینهزنی رم بفرس برا بچاهای هیئت.
منم این حس رو دارم .پارتنرت بتونه از پسش بربیادو بلد هم باشه حاشیه ایمنی رو در کنار لذت بردن برات ایجاد کنه خیلی مهمه :-) و خودشو هم کنترل کنه یهو وحشی نشه:|