الحلق، فی آدابِ الجلق!
این کتاب مستطابّ به دستان مبارک جالق بن ابی المجلوق در سنهی ثمان و اربعین و ستّمائه در لکهنو به رشتهی تقریر آمده و خیل کثیر نوجوانان و جوانان عزب را رهنما بوده و بر آحاد ایشان، حقّ پدری دارد. تنها نسخهی دستنویس این اثر نکهتْخبر،در موزهی ساختمان قدیمی شهر کپنهاگن به شمارهی B4392 موجود است و به همّت واسعهی دوتن از اندیشمندان بزرگ و محقّقان سترگ به زیور طبع آراستهست.
فرازی از حکایات پندآموز بی شمار این کتاب، فراروی شما دوستداران ادب و محبّان عقب، عرضه میشود:
… آوردهاند مردی در ویرانهای مخوف، با دستانی پر ز تُف، آلت خویش در دست، در عرش اعلای شهوت سِیر همیکرد. چشمانش از شدّت حشر بسته و با مچی خسته و دستی پینه بسته، دلشکسته به جلق مشغول و از دیدار خلق، مغفول.
شیخی ازآن جانب گذر همیکرد و با دیدگانی دریده، فریاد کشیده که: هوووی مردک ابله! ویرانه را چه جای جلق است که معبر خلق است؟!!
مردک که حشرش پریده و دهانش از ترس، دریده و مرگ را بر جان خویش خریده دید، با دستانی لرزان و دلی غمان و چشمانی نگران، شیخ را گفت: تو را ز احوال من چه آگهی که در رهی، مردی بینی با آلتی سهی و روزگاری گُهی؟ دیریست حشر بر تمام یاختههایم فشار آوُرده و تحمّلم را برده.
شیخ او را گفت: تو را مگر عیالی و فرصت حالی و منزلی خالی نیست؟
مرد گفت: او را خونابی پررنگ در میان پایش بینم و روزگار را بر خویش تنگ!
ادامه دارد…
دوستان همراه! سلام.
خواستم خودم رو محکّ بزنم. میدونم سراسر پر از اشکاله. خوشحال میشم نظراتتون، دستگیرم شه.
البتّه میدونم هم که نمونههای قبلی در این ژانر داشتیم ولی بیشتر اونها، بر اساس حکایتی از کتابهای معروف قدیمی بودن، ولی این نوشته، بدون هیچ کپی و گرتهبرداری از کتاب خاصّی هست. صرفاً به ادبیّات قدیم شبیهه.
↩ زشت و زیبا
بله. تلاش کردم قافیه ی درونی رو رعایت کنم که موسیقی گوش نوازی داشته باشه. نمی دونم چقدر موفق بودم؟
لطفتون پایدار🌷✔️
↩ قلاغ
دمت شما گرم که قدم رنجه کردی رفیق!
خوشحالم که پسندت بود✔️✅
↩ جادوگر قصبه
فقط همونا؟
پس باقی ش رو هم عربی ادامه بدم؟ 😅😄
↩ Oscar.and.Mokhtar
جدی؟ سخت بود؟
ولی تلاش کردم زیاد سخت نباشه که فهمش به لغتنامه احتیاج نداشته باشه
ممنون ممدجان! ❤
↩ arashkarimi44
خیلی خوشحالم باز اینجایی و اینجایی و اینجایی
همین! 🌺🌷❤💖💝
↩ Reza_sd77
نه.وجدانا کار خودمه.همه تخیل و سرهمکردن یه سری کلمه س که هی توی سرم وول می خورن.
تف درسته ولی بایست با مخوف هم قافیه ش می کردم و یه کم توی اصل کلمه،دست بردم.
عزب یعنی مجرد.عربیه.
نکهت یعنی بوی خوش و خواستم با کلمه ی خبر یه ترکیب جدید ساخته باشم.در اصل «نکهتْ خبر» یه ترکیبه.
↩ میثم هستم
این طنزه یا جدی؟
در هر حال از لطفت بسیار ممنونم❤✔️
↩ لاکغلطگیر
عالی بود… طنز نوشته به سبک “دری” یاد حکایتهای گلستان افتادم…
آوردهاند که روزی، شیخی را گذر بر خرابهای اوفتاد، در کنج خرابه، پسرکی بدید استاده به شاشیدن… شیخ را این عمل خوش نیامد و نعره از فقان کشید کا:
ای پسر … مگر تو حیا نداری…
پسر گفت: ندارم
شیخ بانگ افزون کرد: مگر تو شرف نداری
گفت ندارم…
شیخ: مگر تو آبرو نداری
پسر: ندارم
شیخ: مگر تو پدر مادر نداری
پسر گفت: ندارم
شیخ که عنان اختیار از کف ربوده بود، پرسید:
ای پسر! پس تو چه داری؟!؟
پسر اشارتی به آلته در دست خود نمود گفت:
یا شیخ!! مگر نمیبینی؟؟؟ شاش دارم …
🤣🤣🤣🤣
↩ Lor-Boy
ممنون از حکایتت.
اگر دقت کرده باشی، تاریخ حکایت من قبل از حکایات سعدیه و من به ایشون پیشی دارم. ✔️🤣😆💓
↩ زشت و زیبا
در اصل به معنی راست و خوش تراشه ولی معمولا بیشتر صفتی برای درخت سرو به کار میره
درود ها
هزل مسجع و نیمه متکلفی بود که متاسفانه ابتر موند و ای کاش ادامه ماجرای " ملجوق " هم گفته میشد تا بهتر بشه راجبش نقد کرد
سجایع استادانه ای به کار بردین که دوست داشتم و در واقع این هنر شماست 👌👏👏👏براوو
اما بعنوان یک شاگرد بیسواد که قراره پیش استاد درس نقد کردن پس بده، عارضم خدمتتون که میشد کلمات رو به جهت زیبایی بیشتر و موزون تر کردن جملات و آهنگین تر کردن این نوشته ی وزین حذف به قرینه ی معنوی کرد به سبک حکایات شیخ اجل
مثلا : مردک که حشرش پریده و دهانش از ترس،دریده و مرگ را بر جان خویش خریده (میشه دیده رو حذف کرد)!
یا مثلا جاهاییش رو میشد کلمات رو جابجا کرد و موزون تر کرد مثلا
شیخ او را گفت:تو را مگر نیست عیالی و فرصت حالی ؟! و یا منزلی خالی ؟
و یا مثلا
مرد گفت:در میان پایش بینم خونابی پررر رنگ ! و روزگار را بر خویش تنگ! و صورتی پر آژنگ! که همی دارد بر سر من دعوی جنگ!
استاد جان! شما بابت این درس نقد کردن و جواب های مهمل من بذل توجهی کنید و ۱۲ هم بدین من قبول میشم🤪😜😂
↩ hotstar1985
به دیده منت!
دکتر جان رو نکرده بودی!
تمام فرمایشتون درسته و می پذیرم ولی انگار به ادامه دارد… عنایت نداشتی.
دارم می نویسم و چند روز دیگه قسمت دوم رو آپ می کنم.
البته بیشتر جاها همونطور که می دونید، افعال حذف شدن ولی چشم
↩ لاکغلطگیر
استاد جان
ما که گفتیم فقط برای نمره ی قبولی امتحان دادیم!
ادامه دارد رو دیدم! منظورم این بود که ای کاش کامل ش رو می گذاشتید قربان
ما در برابر شما چیزی برای رو کردن نداریم
↩ sex and love
بله. اون تاپیکها رو دوست عزیزم ش.ع.راد می نوشت که انگار الان توی سایت، اکانت نداره.
فرقشون با نوشته ی من، اینه که اونا گرته برداری از حکایات واقعی کتابهای قدیمیه، ولی من یه آش شله قلمکار از تمام متون قدیم با مایه ی غلیظ تر سجع، می نویسم
ممنون از حضور و لطفت🖐
↩ hotstar1985
لطفت مستدام دکتر
شما خیلی هم مسلطی و من به این نقدها محتاجم.
خواستم بنا به تشابهش به متون قدیم، یه کم آب قاطی داستانم کنم.
قسمت دوم، قسمت آخرشه