شب آن شب عشق پر میزد میان کوچه بازارم
تــو را در کوچه میدیدم که پا در کوچه بگذارم
به یادم هست باران شد تــو این را هم نفهمیدی
و من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم
تــو می لرزیدی و دستم، چه عاجز میشدم وقتی
تــو را میخواست بنویسد بروی صفحه، خودکارم
میان خویش گم بودی میان عشق و دلتنگی
گمانم صبح فهمیدی که من آن سوی دیوارم
هوا تاریک تر میشد تــو زیر ماه میخواندی
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
چه شد در من؟! نمیدانم فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم که خیلی دوستت دارم
از آن پس هرشب این کوچه طنین عشق را دارد
تــو آن سو شعر میخوانی من این سو از تــو سرشارم
سحر از راه میآید تــو در خورشید می گنجی
و من هرروز مجبورم زمان را بی تــو بشمارم
شبانگاهان که برگردی به سویت باز میگردم
اگر چه گفته ام هرشب که این هست آخرین بارم…!
زنده یاد نجمه زارع🖤🌹
↩ والتر.وایت
ڪَاهی تو را
ڪنار خود
احساس ميڪنم
امّا چقدر
دلخوشی خوابها ڪم است…
محمدعلیبهمنی
↩ 6Mia-San-Mia6
دل ڪہ تنڪَ باشد
دیڪَر مردو زن ندارد
اشڪ میدود تا ڪَوشہ چشمانت
و سر میخورد روے ڪَونہها
دل ڪہ تنڪَ باشد
تنهایی اتاقت را
باخدا هم تقسیم نمیڪنی…
↩ arashke
«صبحی که طلوعش بدمد با غزل تو»
تا شب همه شعر است،نگاه و نظر تو
“همه
لرزش دست و دلم
از آن بود
که عشق پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد
آی عشق آی عشق
چهره ی آبیت پیدا نیست
و خنکای مرهمی بر شعله ی زخمی
نه شور شعله بر سرمای درون
آی عشق آی عشق
چهره ی سرخت پیدا نیست
غبار تیره تسکینی برحضور وهن
و رنج رهایی برگریز حضور
سیاهی بر آرامش آبی
وسبزه برگچه بر ارغوان
آی عشق آی عشق
رنگ آشنایت پیدا نیست"
شاملو
↩ amir4216167
سپاسگزارم 🌺🥰🙏
سکه ی ما باب طبع هیچ دکّانی نبود
بخت ما از عهد دقیانوس خوابش برده است …
فهیمه_رضائی
↩ vahid_judo
دوستت دارم ولی تقدیر چیز دیگری است
خواب می بینم تو را،تعبیر چیز دیگری است
در خیابان بار ها می بینمت، از راه دور
پیشتر می آیم و تصویر چیز دیگری است
کوه بودم، دوریت کاه از وجودم ساخته
در قفس افتادن یک شیر چیز دیگری است
عاشقی طعم خوشی دارد ولی دور از فراق
با جدایی بی گمان، تاثیر چیز دیگری است
حرف بسیار است اما فرق دارد شعر من
شرح حال یک جوان پیر ، چیز دیگری است
فرزاد نظافتی
↩ سالومه۲۸
از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست
نیمه جانی است در این فاصله قربان شما
↩ amir4216167
تندرست و مانا باشید 🌺🥰🙏
تمام مردم اگر چشمشان به ظاهر توست
نگاه من به دل پاک و جان طاهر توست
فقط نه من به هوای تو اشک می ریزم
که هر چه رود در این سرزمین مسافر توست
همان بس است که با سجده دانه برچیند
کسی که چشم تو را دیده است و کافر توست
به وصف هیچ کسی جز تو دم نخواهم زد
خوشا کسی که اگر شاعر است، شاعر توست
که گفته است که من شمع محفل غزلم؟!
به آب و آتش اگر می زنم به خاطر توست…
↩ amir4216167
دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار میباید
ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار میباید
مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که میگفتم: علاج این دل بیمار میباید
بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمیبایست زنجیری، ولی این بار میباید
شیخ بهایی
↩ amir4216167
درختان به من آموختند:
که پایبندی هرکس به اندازه ی ریشه های اوست…
به هر درختی نمی توان تکیه کرد !!
↩ amir4216167
تو صبح عالم افروزی و من شمع سحر گاهی
گریبان باز کن در صبح تا من جان بر افشانم
صائب_تبریزی
↩ amir4216167
تو صبح عالم افروزی و من شمع سحر گاهی
گریبان باز کن در صبح تا من جان بر افشانم
صائب_تبریزی
↩ amir4216167
یڪ شهر مرا زیر لبش زمزمه میڪرد
جانا تو بگو با من دیوانه چه ڪردے …؟؟!!
محرم_زمانے
↩ سالومه۲۸
تو را دوست دارم
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند
شاملو
↩ سالومه۲۸
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی تا چند
تا چند ورق خواهد خورد؟
↩ arashke
سهمم از وصلِ تو کم نیست،
همین دیشب بود
رویِ یک کاغذِ تر،
بوسه زدم نامت را…!
کاظم_بهمنی
↩ arashke
من
یک قلب قدیمیام
از آنهایی که سخت عاشق میشوند
از آن ساختمانهای عجیبیکه هرچه بیشتر میلرزند،
محکمتر میشوند
و یک روز میبینی به سختی میخندم
به سختی گریه میکنم
و این،
ابتدای سنگ شدن است …
ليلا_کردبچه
↩ هاینریش
میترسم چیزی بگم و دوباره به صرف تنقلات دعوتم کنید ! سپاس از همراهی شما