↩ شاه تاریکی
سایه شرم و گناهت به چشمم لغزید
که تو مهتاب شبم بودی و من کوری شبنم بودم

↩ شاه تاریکی
اگر در خون بیاندازی نگاهی
ببینی روح بی جان دلم را

↩ شاه تاریکی
از حقیر

↩ آقای جونور
یکم یراد عروضی داشت ولی خلاقیتت قشنگ بود

↩ شاه تاریکی
من توی حفظ شعر ضعیفم نمیدونم😊

↩ شاه تاریکی
خودمو میگم

↩ شاه تاریکی
بداهه سراییه گاهی خوب میشه گاهی نه

شنیدم که رستم فلان کاره بود (جنگجو )
فلان جای ایشان کمی پاره بود ( آرنج )
دو دستش همیشه فلان جاش بود ( کمر )
فلانش همیشه فلان جاش بود (سپر به کمر)
فلان چیز او تا نک پاش بود (شمشیر )
چو راه فلانش همی تنگ شد ( صبر )
فلان با فلانش سر جنگ شد ( عقل و احساس )
چو رستم فلانش همی راست شد ( عذم و اراده )
فلان کردنش خوردن ماست شد ( جنگ )
موفق باشی…زیبا بود شعرتون 👍 👍 👍