حضرت کافکا

1401/03/13

من نویسنده و فیلمساز و فلان و فلان مورد علاقه ندارم راستش.
اما اگر داشتم مطمئنا نویسنده مورد علاقم کافکا بود.
وضعیت به شکلیه که یه بار یه داستان کوتاه 7 خطی از کافکا خوندم و گفتم:«یه لحظه وایسین! این هزار بیت مولویه!»
البته که کافکا پست مدرن مینویسه. یعنی چی؟ یعنی بنیانهای تفکرش درمورد بعد از دوره مدرنیته هست. تاپیکهام رو با عنوان «از رنجی که میبریم» بخونید؛ اونا نمونه های بارز پست مدرنیسم هستن. نوع نگاهی مستدل و خاص نسبت به جهان دارن.
کافکا اما دنیای خاص خودش رو هم داره. دنیای کافکا امروزه به یه سبک توی مکتب پست مدرنیسم تبدیل شده که به آثاری که خصایص خاص آثار کافکا رو دارن؛ کافکائسک میگن. دنیاهای کافکائسک دنیاهایی پادآرمانشهری و فاجعه و کثیف هستن؛ که فرد هر قدر دست و پا میزنه که خلاص بشه؛ باز به خونه اول برمیگرده. یعنی در یه حلقه بی پایان از کثافت گیر کرده و همیشه وضع بدتر میشه بدون اینکه بدتر شدن وضعیت به دلیل تغییر اطراف شخصیت اصلی باشه. یعنی شخصیت اصلی بعد از تلاشهای سخت، دوباره به همون نقطه اول برمیگرده اما این بار روانش فرسوده تر شده و بیشتر و بیشتر عذاب میکشه. تا جایی ک رسما به پوچی و ناتوانی میرسه و تقریبا توی همه داستانهای مهمش؛ شخصیت میفهمه که هیچ راهی برای نجات وجود نداشته و این نکته خودش راه نجات بوده. کافکا توی گروه محکومین این وضعیت رو به این شکل تشبیه میکنه که فرد، در جهان؛ مثل محکومی هست به زندگی در ماشین اعدامی ترسناک به نام جهان. این ماشین اعدام به زبانی که وجود نداره؛ جرم محکوم رو روی بدن محکوم با دارخیش و سوراخ سوراخ کردن مینویسه. محکوم سعی میکنه بفهمه جرمش چی بوده و در ساعت ششم که دستگاه رو بدنش کار میکرده این اتفاق میفته:«خورشید هوشیاری در حال برآمدن است. دهان محکوم به صورتی درمی‌آید که گویی میتواند چیزی را بخواند و چیزی را ببیند که بیناترین افراد از دیدن آن ناتوانند.محکوم دیگر هیچ تلاشی نمیکند. سپس دارخیش بدن محکوم را سوراخ سوراخ میکند و جسم بی جان او در مخلوطی از خون و پنبه فرو می افتد»
اینجا در حقیقت موجود محکوم به زندگی درباره رنجی که تحمل میکرد و از خودش میپرسید به چه جرمی باید رنج بکشه؛ ناگهان متوجه میشه هیچ معنا و دلیلی در این باره وجود نداره و اون رنجها موجب تعالی محکوم تا فهمیدن این نکته در لحظه آخر شدن.

کافکا وکیل بوده و به دلیل آشنایی به قانون؛ معتقده که جوامع کافکائسک طراحی شدن. طوری که فرد هر چقدر تلاش کنه هیچوقت راه به جایی نمیبره. این رو توی داستان قصر، به مردی کشاورز تشبیه میکنه که قصد ورود به یه قصر داره و دربان اجازه نمیده بهش. بعد از تلاشهای بسیار به هنگام مرگش از کهولت سن؛ دربان بهش میگه فکر میکردی اگه از من رد بشی فکر میکنی به کجا میرسیدی؟ بعد از من دربانی بزرگتر هست و بعد از اون هم دربانی بزرگتر و به همین صورت…که سه دربان بعد از من چنان هولناکه که خودم از دیدنش وحشت دارم.
اشاره داره به سخت تر شدن دادخواهی در یک سیستم طی عبور از افراد با سلسله مراتب صعودی.

یه کتابی هست که توی ایران به عنوان یه کتاب 400 صفحه ای به نام مجموعه آثار کافکا چاپ شده که همه داستانای مهم کافکا توشن به جز چندتا رمان کافکا. یعنی تقریبا 90 تا داستان که بلندترینشون داستان 60 صفحه ای مسخ هست.
این کتاب، داستان کوتاههای نویسنده رو بر مبنای زمان نوشته شدن مرتب کرده و شما میتونین با سیر رشد اندیشه کافکا با داستاناش همراه بشین. شما متوجه میشین که در اوایل این داستانها؛ کافکا معتقد به پوچی مقطعی جهان بوده. یعنی مشکل رو از نوع جامعه پست مدرن و خطرناک و مهلک میدونسته. نکته ای که هیچکاک و پولانسکی توی فیلمهای کلاسیکشون سعی میکردن ما رو ازش بترسونن(درموردش تاپیک میزنم).
اما کم کم اندیشه کافکا، این فاجعه رو بنیادی تر میبینه و اول به ذات جوامع انسانی و نهایتا ذات جهان مربوط میدونه و این نکته جالبی هست که در خوندن داستانهاش به ترتیب تالیف میشه دید.

اکثر کارای کافکا نماد محور هستن اما اونقدر اگزجره کار کرده که بتونین متوجه قضایا بشین. البته اگه سراغ تفسیرشو از صادق هدایت نگیرین:/

در نهایت کافکا به دلیل بیماری بستری میشه و به خاطر مشکل دهانش نمیتونه سه سال غذا بخوره با دهنش.آخرین داستانشو تحت تاثیر این ماجرا تخت عنوان هنرمند گرسنگی مینویسه که خوندنش باعث میشه یخ بزنین!
در نهایت وصیت میکنه که دوستش داستاناشو بسوزونه. اما خوشبختانه دوست بهمون لطف میکنه و این کار رو نمیکنه. گشتاپو چند سال بعد؛ خانواده کافکا رو به خاطر یهودی بودن و ارتباط با کافکا در اردوگاههای کار اجباری میکشه و حجم عظیمی از داستانهای کافکا که از نامزد ترک کرده‌ش و دوست کافکا ضبط کرده بودن رو معدوم کردن و به ما 90تا داستان کوتاه؛ 5-6تا رمان و یه تعداد نامه رسیده که الان یه مجموعه دست نوشته هم تونستن سال 2019 ازش منتشر کنن.

همین دیگه

17 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2022-06-03 23:16:20 +0430 +0430

از کافکا مسخ رو خوندم و می‌تونم بگگ واقعا جذاب بود. و خب نهایتا هم اکه درست یادم باشه سامسا نتونست راه نجاتی برای خودش پیدا کنه و تو غرقاب سرنوشتش معدوم شد.

3 ❤️

2022-06-03 23:19:52 +0430 +0430

↩ کیر ابن آدم
شاید بتونیم بگیم سامسا مشکلی نداشت جز در ظاهر.
سامسا کماکان در جسم حشره انسان بود و خانواده‌ش در جسم انسان؛ هر روز حیوان تر میشدن نسبت بهش و نکته مسخ همینه.
حتی در پایان داستان؛ بعد از مرگ کافکا در اون ماه کذایی، خانواده ش بلند میشن و پنجره ها رو وا میکنن و نور خورشید به خونه میتابه که در اون ماه؛ حشرات از پیله خودشون درمیان و نور بهشون میتابه دوباره و میخواد این موضوع رو القا کنه

1 ❤️

2022-06-03 23:31:32 +0430 +0430

↩ BaCardi.Bitch
مرسی که خوندین
سلامت باشین ❤️ ❤️ ❤️

1 ❤️

2022-06-03 23:31:40 +0430 +0430

↩ siaaa85
مرسی عییزم

1 ❤️

2022-06-03 23:34:12 +0430 +0430
1 ❤️

2022-06-04 09:33:38 +0430 +0430

up

0 ❤️

2022-06-04 11:03:10 +0430 +0430

up

0 ❤️

2022-06-04 12:14:35 +0430 +0430

🌹

1 ❤️

2022-06-04 12:20:37 +0430 +0430

↩ کیر ابن آدم
چیطوری حاجی پس از مدتها به عرصه بازگشتی دلمون واست تنگیده بود

1 ❤️

2022-06-04 12:33:46 +0430 +0430
1 ❤️

2022-06-04 12:34:23 +0430 +0430

↩ Texas yuri
ببین تاپیکای من حتی مار رو هم از سوراخش بیرون میکشه

0 ❤️

2022-06-04 12:36:13 +0430 +0430

↩ God_of_crush
خدای کراشی دیگه لاناتی جاذاب

1 ❤️

2022-06-04 13:02:54 +0430 +0430
0 ❤️

2022-10-10 03:07:31 +0330 +0330

آخه چرا مولوی رو مقایسه میکنی ؟؟؟؟!!!
خیلی عجیبه !؟
یا اشعار مولانا رو نخوندی یا نفهمیدی ؟!
البته منم نفهمیدم
مثلا میتونستی بگی یه خطش می ارزه به کل کتاب (مثلا کتاب) ملت عشق
شاید میخوای ارزششو بالا ببری یا شایدم میخوای مطلب از اول آدمو بگیره (برای من فقط گارد بوجود آوردی)
در مورد هیچکاک هم چیزی متوجه نشدم(شایدم اصلا چیزی متوجه نمیشم😆) فیلمهای هیچکاک دلهره آور هستن اما من ترسی از جهان پسا مدرن یا حتی مدرن توش نیست ؛ مثلا پرندگان یه ترس کاملا سینماییه ، یا روانی ،سرگیجه ، شمال از شمال غربی،پنجره عقبی کاملا سینماست(احتمالا من برداشت شما رو نداشتم) شاید مرد عوضی یکم حرفای شما رو تصدیق کنه

1 ❤️

2022-10-28 20:02:50 +0330 +0330

دوست عزیزم ،ممنون‌ به خاطر تاپیک خوبت . اما نقدی به همین معرفی دارم که خدمتت عرض می کنم. اولا قیاس مولانا با کافکا عجیب بود ، ما برای قیاس دو نفر یا دو اثر باید اون‌ها رو هم‌‌ سنگ کنیم. مساله ی کافکا ، مسئله ی انسان مدرنه و پست مدرنیسم سال ها بعد از مرگ کافکا پا به عرصه ی قلم گذاشت. هر چند اگر پست مدرنیسم را همان مدرنیسم بدانیم من با این جمله ی شما مشکلی ندارم . اما فکر می کنم برای درک پست مدرنیسم و مدرنیسم باید بیشتر غور کنید.
اتفاقا هدایت که از اولین ایرانی های کافکا خوان بوده است ، به مرجع خوبی برای شناخت کافکاست . هدایت را دست کم نگیرید ، در دوره ای که هیچ کس در این مملکت فروید و جویس و کافکا را نمی شناخت ، هدایت آن ها را خواند ، فهمید و در قلمش از اندیشه شان انتفاع برد .
در مورد داستان مردی که پشت دروازه با نگهبان سر و کله می زند شما فقط یک تفسیر ساده دارید . درست است که نگهبان می گوید ، در پس این در دروازه های دیگر با نگهبانانی دیگر است ، اما نگهبان به پیرمرد گوشزد می کند که در باز کردن این در کاهلی کرده است و تمام تلاشش را به کار نبسته است و به نوعی زندگی همان طور که کامو می گوید ( افسانه سیزیف ) باز کردن‌ پی در پی همین در هاست.
و اما هیچکاک را که به هیچ عنوان مدافع این سبک نمی دانم و پولانسکی هم‌ در دیالکتیک از تز شروع می کند و در انتی تز به پایان می رسد .در حالی که کافکا در همان تز می ماند و حتی به انتی تز لحظه ای نزدیک هم نمی شود.
اگر فیلم سازی را می خواهید که کاملا کافکایی کار کند ، میشاییل هانکه بهترین گزینه است . مخصوصا فیلم پنهان را به شدت پیشنهاد می کنم‌

2 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «