در ناگهانی ترین لحظه + عکس

1400/05/14

انگشت اشاره ام رو برگردوندم و با پشت انگشت موهای دستش رو نوازش کردم.
خودشو به خواب زده بود ولی میدونستم خواب نیست، اخه هنوز زمانی از بستن چشمانش نگذشته بود.
قلبم تاپ تاپ می کرد، یهو دستش رو اگه بکشه خیلی کِنِف میشم.
اما نکشید و من نواختم ساز دلم رو با نوازش دستان مهربانش.
بعد از ده دقیقه نوازش کم کم مسیر دستم رو برد به سمت مچ دستش و پشت دستش رو‌ نوازش کردم، بازم سکوت، تو دلم گفتم، دستاش رو بگیرم!؟؟؟؟
تو همین فکرا بودم که دل رو یه دله کردم و دستم رو گذاشتم رو دستش و یکم فشار دادم.
بازم خودشو به خواب زده بود
لمس کردم با همه وجودم دستانش رو، وای خدای من ،نوید ،ای دوست داشتنی ترین پسر دنیا، خنده هات رو با دنیا عوض نمی کردم.
سعی کردم دستم رو تو مسبر ساعدش حرکت بدم ، یه رفت و برگشت نرم و لایت، و کم کم حرکت سمت بازوهاش، بازوهای سفید و نرمش.
یه چیزی میگم باورتون نمیشه، پوستش از حریر نرمتر بود، صاف.
عجیب بود این حجم از لطافت، در یک پسر ۲۵ ساله.
با وجود اینکه ته ریش داشت همیشه ولی بدنش سراسر لطافت بود،حتی موهای تنش نرم بود.
تا کتفش پیشروی کردم،چرخی زد و سرشو برگردوند.
کاملا مطمئن شدم دلش میخواد ادامه بدم، اما از اینجا به بعد رفتار معنا داری میشد.
لمس بدنش، یعنی چی خواست بگه!!!؟؟؟
وقت رو هدر ندادم، دست کشیدم به کتف و کمرش
یه لحظه از شوق و استرس و حجم بالای لذت داشتم کام میشدم.
داشتم به بدن پسری دست میزدم که تو رویاهام فقط کنارش میخوابیدم.
سعی کردم یکم بهش نزدیکتر بشه، هدف بو کشیدن عطر بدنش بود، هنوز کامل تو مشامم هست.
مگه‌ میشه عطر بهشت رو فراموش کرد!؟؟
اروم یه بوسه رو گونه اش کاشتم.
یه بوسه ایی که برای من خاطره انگیز ترین بوسه عمرم بود.
خودشو به خواب زده بود، اما حیات ابدی به من داد.

#دل نوشته
#همجنسگرایی



840 👀
10 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «