گاهی وقتها آدما میرن که پیدا بشن،هر رفتنی که به معنای دور شدن و گم شدن نیست،یه روز میفهمی برای پیداکردن اونچه که یه عمره دنبالشی برای یه رهایی همیشگی، باید جاهای بزرگ تری بدنبالش گشت…
باید نفس های بلند و طولانی تری رو کشید، نه میون آدم ها و اتفاقات ریز و درشتشون، یه جای دور… یه جایی که زیر سقف آسمونش،بشه دوباره و دوباره از نو زنده شد.
هر رفتنی به معنای دور شدن نیست گاهی وقتا آدما میرن که پیدا بشن…!
جبران خلیل جبران در کتاب ماسه و کف:
خانه ام ميگويد: ترکم مکن که گذشته ات در من نهفته است…
راه نيز ميگويد: در پی من بيا که آينده ات منم…
اما من به خانه و راه ميگويم:
مرا گذشته و آينده ای نيست.
اگر بمانم، در ماندنم رفتن است ،
و اگربروم، در رفتنم ماندن،
که تنها محبت و مرگ، همه چيز را دگرگون تواند کرد.
↩ هاینریش
درود بر امام هیودهم 🥰🌺🙏😭😭😭😭😭
بله اون حساب مسدود شد ، ادمین خوب و نوازشگری داریم که فقط منو تنبیه میکنه 😳
↩ هاینریش
سپس شب میشد
و ما به ستارهها خیره میشدیم
تو
دنبال بزرگترین ستاره میگشتی
و من غرق در تو
پیِ چشمانت میگشتم
سردمان میشد
اما زیبا بود
آن روزهای دیر و دور
آن عاشقانهها که دیگر کهنه شدهاند.
تورگوت_اویار
↩ مصطفی مشهد
رد اندوه
آنقدر عمیق شده بود
که میتوانستم
ریشه های درختی کهنسال را
در گودیِ پای چشمانم
بنشانم
مریم_امینی
↩ حسینی بای
درود بر آقای واحد مرکزی خبر 🥰🙏🌺
هر کسی
یک امید،
یک عُصیان،
یک از دست دادن،
یک درد،
یک تنهایی،
یک اندوه،
در خود دارد.
زیرا
از درونِ هر کس
یک نفر رفته است،
و هر کاری که میکند
نمیتواند او را بدرقه کند.
گوشهی قلب تمام آدمها
یک صندلی خالیست!
و باد
همیشه از همان سمت آدمها را میبرد.
سمتی که کسی باید باشد و نیست.
فاتح_پالا
↩ Esn~nzr
درود و سپاس 🙏🥰🌺
در میان اشکها، پرسیدمش:
ـ «خوشترین لبخند چیست؟»
شعلهای در چشم تاریکش شکفت،
جوش خون در گونهاش آتش فشاند،
گفت:
ـ «لبخندی که عشق سربلند
وقت مُردن بر لبِ مردان نشاند!»من ز جا برخاستم،
بوسیدمش.
هوشنگ_ابتهاج (هـ . الف. سایه)
↩ سالومه۲۸
پابلو نرودا، شاعر بزرگ شیلیایی، برنده جایزه نوبل ادبیات، جمله زیبایی داره که همیشه زمزمه میکنم ::::::؛:
روزی، جایی، دقیقه ای،
خودت را باز خواهی یافت …
و آن وقت یا “لبخند” خواهی زد … و
یا اشک خواهی ریخت…!!!
↩ حسینی بای
درود بر شما و سپاسگزارم 🥰🌺🙏
روان قیصر امین پور گرامی شاد و یادش گرامی باد 🖤🌹
نگاهی شیشه ای دارم به سنگ مردمک هاشان
الفبای دلت معنای"نشکن!" را نمی فهمد
هزاران بار دیگر هم بگویی “دوستت دارم”
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد …
نجمه_زارع
↩ Esn~nzr
زمان!
اگر به عقب بر میگشت
تنها پشیمانی ام
خالی نکردنِ گلوله ی آخر بود
در مغزِ پوچِ زندگی …
نیکی_فیروزکوهی
↩ mehran_4940
دراز کشيدم و به شب کوير خيره شدم،
به آن پردهی سياه که کشيده بودند روی
همه چيز تا خدا نبيند چه بلايی دارد
سرمان میآيد…
عباس_معروفی
↩ حسینی بای
درود و سپاس از مهربانیتان 🥰🌺🙏
باید به شوق آمد
از موسیقی
از گل
بیتی شعر
پاراگرافی از کتاب
کسی که این ها را نمیفهمد
به درد دوست داشتن نمیخورد
همـــــــــــــــین …
↩ حسینی بای
چه هدیه خوبی بهتون دادند .
کل دوران کودکی من تو کتابخانه داییم گذشت . اولین کتابی که هدیه گرفتم و تونستم خودم بخونمش الدوز و عروسک سخنگو بود نوشته زنده یاد صمد بهرنگی
بعد از اون صمد بهرنگی شد معمار روح من
↩ سالومه۲۸
دیکتاتوری در مقابل آگاهی در همه جای دنیا مرسومه همیشه آدمهای آگاه حذف میشن کسی اینجا کاری به لشکر فحاش و بی چاک دهن نداره اما ببینن طرف یه ذره فرق داره حذفش میکنن
↩ سالومه۲۸
اگر قرار بود برسیم که سالیان دراز تحت حکومت دیکتاتوری نبودیم از گذشته تا هنوز
↩ پسرمطیع
راه آزادی و مدنیت، نه از خیابان
با مشتهای گره کرده بلکه از
آرامشِ کتابخانه ها میگذرد …
برای همین است که کتابخانه،
در سرزمینهای به خواب رفته، امنترین مکان برای عنکبوتهاست!!
↩ arashke
دلت رابه هرکسی نسپار
این روزهامردم ازسپرده بهره میخواهند .درفرهنگ ماتعریف ازعشق گره خوردن تن هاست
نه پیوند قلبها…
مریم مهربانی
قهر و آشتی
قهر می کنی به لحظه ای ؛
دوباره آشتی …
جُرم من چه بود؟
از برای قهر ِ خود ،
بهانه ای نداشتی
ابروان درهم ات به وقت ِ قهر ،
خنده های بی امان ِ وقت ِ آشتی …
من، چگونه سر کنم کنارِ تو
از چه رو سر ِ دو راهی ام گذاشتی؟
رشتۀ محبت مرا ،
پاره می کنی به قهر
تا گره خورد به مهربانی ات ؛
تارهای چنگ ِ دل ز هم گسسته ،
نیست فرصتی برای وصلت دوباره ،
جای آشتی، نذاشتی
آتش ِ نگاه ِ تو،
خامی ِ وجود ِ من،
↩ vahid_judo
ای عشق! ، آیه آیه ی قرآن به نامِ تو
آغازِ آفرینشِ انسان به نامِ تو
حالِ خرابِ حضرتِ پاییز، مالِ من
شأنِ نزولِ سوره ی باران به نامِ تو
گاهی بهار و گاه خزان، فصلِ شاعریست
این را بزن به نامِ دلم، آن به نامِ تو
تنها نه من به « مهرِ » تو، « آذر » به جان شدم
دلتنگیِ دقایقِ « آبان » به نامِ تو
ای کاش لایقت بشود بیت بیتِ شعر!
محبوبِ من! ، تمامیِ دیوان به نامِ تو…
↩ سالومه۲۸
شیخ اجل میفرمایند:
مرا چو آرزوی روی آن نگار آید
چو بلبلم هوس نالههای زار آید
میان انجمن از لعل او چو آرم یاد
مرا سرشک چو یاقوت در کنار آید
ز رنگ لاله مرا روی دلبر آید یاد
ز شکل سبزه مرا یاد خط یار آید
گلی به دست من آید چو روی تو هیهات
هزار سال دگر گر چنین بهار آید
خسان خورند بر از باغ وصل او و مرا
ز گلستان جمالش نصیب خار آید
طمع مدار وصالی که بی فراق بود
هرآینه پس هر مستیی خمار آید
مرا زمانه ز یاران به منزلی انداخت
که راضیم به نسیمی کز آن دیار آید
فراق یار به یک بار بیخ صبر بکند
بهار وصل ندانم که کی به بار آید
دلا اگر چه که تلخست بیخ صبر ولی
چو بر امید وصالست خوشگوار آید
پس از تحمل سختی امید وصل مراست
که صبح از شب و تریاک هم ز مار آید
ز چرخ عربده جو بس خدنگ تیر جف
بجست و در دل مردان هوشیار آید
چو عمر خوش نفسی گر گذر کنی بر من
مرا همان نفس از عمر در شمار آید
بجز غلامی دلدار خویش سعدی را
ز کار و بار جهان گر شهیست عار آید
↩ vahid_judo
چشمان تو
چون خار به دل نشسته درد آورند و من !
میپرستمشان…!
محمود_درویش
↩ سالومه۲۸
از این تب جانکاهم در هر نفس و آهم هر نقطه ای از راهم جز عشق نمیخواهم
این سفره شاهانه سهم توی دیوانه از صاحب این خانه جز عشق نمیخواهم♪♪♫♫♪♪♯
چرخیدم و چرخیدم حال همه را دیدم از حال تو فهمیدم جز عشق نمیخواهم
این مال و منال تو چون شیر حلال تو از فکر و خیال تو جز عشق نمیخواهم
♪♪♫♫♪
هر آن تو با من گفت در جان تو با من گفت چشمان تو با من گفت جز عشق نمیخواهم
هر ذره که جان دارد از عشق نشان دارد از هرکه روان دارد جز عشق نمیخواهم
ابرویت خوش رقصی گیسویت از این همه جادویت جز عشق نمیخواهم♪♪♫♫♪♪♯
وقتی که تو خوشبخی کم میشود این سختی با این همه بدبختی جز عشق نمیخواهم
چرخیدم و چرخیدم حال همه را دیدم از حال تو فهمیدم جز عشق نمیخواهم♪♪♫♫♪♪♯
وقتی که تو خوشبخی کم میشود این سختی با این همه بدبختی جز عشق نمیخواهم
♪♪♫♫♪♪♯
↩ وحیدلاهیجی
از همه کس رمیدهام با تو درآرمیدهام
جمع نمیشود دگر هر چه تو میپراکنی
ای دل اگر فراق او و آتش اشتیاق او
در تو اثر نمیکند تو نه دلی که آهنی
حضرت_سعدی
↩ سالومه۲۸
سپاس
نوش کنین از رهی معیری:
بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیدهام
همچو نسیم از این چمن پای برون کشیدهام
شمع طرب ز بخت ما آتش خانهسوز شد
گشت بلای جان من عشق به جان خریدهام
حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود
تا تو ز من بریدهای من ز جهان بریدهام
تا به کنار بودیَم بود به جا قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیدهام
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیدهام
چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون
ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیدهام
یا ز ره وفا بیا یا ز دل رهی برو
سوخت در انتظار تو جان به لب رسیدهام
↩ وحیدلاهیجی
نام تو مرا همیشه مست میکند،
بهتر از شراب
بهتر از تمام شعرهای ناب…
فریدون_مشیری
↩ سالومه۲۸
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه ؟!
شما خوش جنس ترین حریر ابریشم عالمم هستی بانو 😎
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر
ز وصل روی جوانان تمتعی بردار
که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر
نعیم هر دو جهان پیش عاشقان به جوی
که این متاع قلیل است و آن عطای کثیر
معاشری خوش و رودی بساز میخواهم
که درد خویش بگویم به ناله بم و زیر
بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم
اگر موافق تدبیر من شود تقدیر
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر
چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و مشک
که نقش خال نگارم نمیرود ز ضمیر
بیار ساغر در خوشاب ای ساقی
حسود گو کرم آصفی ببین و بمیر
به عزم توبه نهادم قدح ز کف صد بار
ولی کرشمه ساقی نمیکند تقصیر
می دوساله و محبوب چارده ساله
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
دل رمیده ما را که پیش میگیرد
خبر دهید به مجنون خسته از زنجیر
حدیث توبه در این بزمگه مگو حافظ
که ساقیان کمان ابرویت زنند به تیر
↩ وحیدلاهیجی
بدجنس به معنای خوبش منظورم بود 🥰🌺🙏😅
ای عاشقان بلوا کنید امشب دلم سر زنده شد
امشب دلی ، دلبر رسید ، دلدار ما بر خانه شد
ای عشق ما ، بانوی ما ، ای مهربان مه روی ما
امشب نوید جان رسید ، میخانه ها بت خانه شد
ای مطربان چنگی زنید ، با شور آهنگی زنید
امشب نسیم شم وزید ، دستان پر از مستانه شد
ای نازنین بانوی ما ، ای تو کمان ابروی ما
امشب چه کردی با امید ، جان بر پیمانه شد
ای سو فیان رفصی کنید یا هو یا هو دم زنید
امشب به لطف عشق ما جانان همه جانانه شد
ای شاعران با شاعری ، ای کاتبان با کاتبی
امشب هیاهو یی کنید کینجا منی پروانه شد
ای راویان ، ای ناقدان ، بر نقد من نقلی زنید
امشب مهی از آسمان با چون منی هم خانه شد .
مولانا
↩ سالومه۲۸
منم خوش جنس را به معنای خوبتر گفتم بانو:
بعد از سلام عرض شود خدمت شما
ما نیز آدمیـــــــــــــم بلا نسبت شما
بانوی من زیاد مزاحـــم نمی شوم
یکعمر داده است دلم زحمت شما
باور کنید باز همین چند لحظه پیش
با عشق باز بود سر صحبت شما
اما!هنوز هم که هنوز است به دلم
سر می زند زنی به قد و قامت شما
انگار سال هاست که کوچیده ای وما
بر دوش می کشیم غم غربت شما
ما درد خویش را به خدا هم نگفته ایم
تا نشکنیم پیش کسی حرمت شما
من بیش از این مزاحم وقتت نمی شوم
بانـــو خــــــــــدا زیاد کند عزت شما
جلیل صفر بیگی
↩ وحیدلاهیجی
بحث نکنید بدجنس 😂
مادربزرگم همیشه میگفت :
کاش کنار این همه بیمه حوادث
و بدنه و ثالث و آتشسوزی و…
بیمهای هم بود
برای لحظات بعد ازدست دادن
بیمهای بود برای دلتنگی…
برای فراق…
برای لحظههای بیقراری…
تا شاید که همین بیمه کمک میکرد
برای سرپا ماندن
برای ماندن، برای ادامه دادن تا نا کجایی…