زنی دوست پسرش رو آورده بود خونه. اونها توی تخت مشغول بودند که ناگهان صدایی از طبقه پایین آمد. مرد گفت: خدای من شوهرت اومده خونه حالا من چکار کنم؟ زن به او گفت: فقط توی تخت پیش من بمون اون الان انقدر مست کرده که متوجه حضور تو نمیشه
برای دوست پسر, ترس گیر افتادن موقع فرار بیشتر از ترس گیر افتادن توی رختخواب بود پس به صحبتهای زن گوش داد و توی تخت ماند.
همسر زن کورمال کورمال اومد توی تخت و همینطور که لحاف رو روی خودش میکشید پتو رو هم کشید و 6 تا پا از زیر پتو بیرون افتاد! مرده با عصبانیت پرسید: زن معلوم هست اینجا چه خبره؟ من 6 تا پا اونطرف تخت میبینم. زن گفت: عزیزم تو انقدر مستی که نمیتونی درست بشمری. اگه حرف منو قبول نداری یه بار دیگه بشمر. شوهر از تخت بیرون آمد و شروع به شمارش پاها کرد: یک, دو, سه, چهار! عزیزم تو راست میگفتی! 😁
زن و شوهر و 8 تا بچشون در ایستگاه اتوبوس منتظر بودند. چند دقیقه بعد مرد نابینایی به آنها ملحق میشه. وقتی اتوبوس میرسه جا کم بوده و فقط زن و 8 تا بچه میتونن سوار بشن. پس شوهر و مرد نابینا تصمیم میگیرن که پیاده مسیر رو طی کنند. بعد از مدتی شوهره از صدای تق تق عصای مرد نابینا شاکی میشه و به اون میگه: تو چرا یه تکه لاستیک به نوک "چوبت" نمیزنی؟ این صدای تق تق عصای تو منو داره دیوانه میکنه.
مرد نابینا با خونسردی میگه: اگر بجای همه این حرفها تو مقداری لاستیک روی "چوب" خودت زده بودی ما الان سوار اتوبوس بودیم! 😁
3 تا دوست که رفته بودن اسکی در آخر روز میخواستن جایی رو برای خواب بگیرن. اما در کلبه اسکی اتاق به تعداد کافی نبوده و اونها 3 تایی باید یه تخت رو شریک میشدن. نیمه های شب دوست سمت راستی بیدار میشه و میگه من یه رویای شبیه واقعیت دیدم که یکی داره برام هند جاب انجام میده! بعد دوست سمت چپی از خواب بیدار میشه و اون هم در کمال ناباوری همین رویا رو دیده بوده بعد دوست وسطی بیدار میشه و میگه این خیلی بانمکه چون من خواب دیدم داشتم اسکی میکردم! 😁
مرسی دومی همین تاپیک رو هم گذاشتم.
باشه بعدا بیا بخون...
این خیلی جالب بود
اینا نسبتا کوتاه بودن. سومیش رو هم گذاشتم. نگاهی بنداز.
سومی رو اصلا نفهمیدم (dash)
موقع اسکی باید دو تا چوب رو با دو تا دستت بگیری و باهاشون به زمین ضربه بزنی تا جلو بری. اینو خوب تجسم کن…
وسطیه کیرهای سمت راست و سمت چپی رو با چوب اسکی اشتباه گرفته بوده! 😁
سومی رو اصلا نفهمیدم (dash)
خطای 500 به ما خیلی بدهکاره!
مرسی دومی همین تاپیک رو هم گذاشتم.
اره الان دیدم خیلی خوبه 🙄
تو این 3 تا کدوم باحال تر بود؟
یاد یه خاطره افتادم که وقتی یه شب تو بچگی که رفته بودیم خونه باغ دائیم اینا نصفه های شب بیدار شدم دیدم دستم تو شلوار و روی شرت یکی از دخترای فامیل که حدود 7 سال از من بزرگتر بود هستش
هنوز با هیچ فرمول و نظریه ای حتی نسبیت ، نتونستم بفهمم من اون مسافت رو چطور طی کردم و آیا خودم دستم رو بردم داخل شلوارش یا نه
باز جای شکرش باقیه که مثل این جوکه نشده وضعت!
مرسی دومی همین تاپیک رو هم گذاشتم.
اره الان دیدم خیلی خوبه 🙄
تو این 3 تا کدوم باحال تر بود؟
همشون خوب بودن ولی ۳ خدایی باحال بود 😁
3 خیلی ابتکاریه!
سیاه مست بوده دیگه این!
عجیبا غریبا!
🌹
🌹
لکن قرار است به زودی پخش شود گوش به زنگ باشید!
تعبیر اون چی میشد؟
خطای 500 ایشالا هر شب خواب اسکی ببینی!
خوشحالم که دوست داشتین.
مرسی. خوشحالم که دوست داشتین.
تعبیر اون چی میشد؟
کوه نورد، میخ را در جای میکوبد که سفت بره و مکم میخ رو بکیره، در ضمن هر جای رو در دست میگره محکم میکشه، در آخر قلوه سنگهای آویزان را با فشار پا از جا در میاره، تا باعث لغزش نشه!
بله اینجوری اوضاع خیلی خراب میشد!