غزل دختر ۱۸ساله شریکم قسمت ۱

1401/01/23

زن و دختر شریکم کردم

اونایی که خاطره زن شریکم کردم که در سه قسمت هست برن بخونن تا بهتر متوجه این قسمت از داستان که دختر شریکمو میکنم بشن.

چند سال از رابطه منو مژگان گذشت و ما هنوز با هم سکس داشتیم.ولی کمتر.قبلا حداقل هفته ای دو بار.الان ماهی یک یا دو بار.یکی از دلایلش این بود یسری غزل میخواست با گوشی مامانش خط خودشو شارژ کنه من پیام دادم سلام عزیز دلم ، غزل دیده بود.اما به روی خودش نیاورد.
فقط نگاههای عجیب و سوالی به منو مادرش داشت.بعدا مادر غزل متوجه میشه من پیام دادم و خونده شده ، به من میگه.

هنوز گاهی من میرم دنبال غزل که ببرمش خونه.
فقط الان دیگه ۱۸سالش شده.
یروز طبق روال گذشته رفتم دنبال غزل سوار ماشین شد خیره شده بود به من و بازهم نگاه سوالی.من که خودمو زده بودم کوچه علی چپ که مثلا هواسم به رانندگی متوجه نشدم ولی غزل بیخیال نمیشد.کلافه شدم زدم کنار.
برگشتم رو به غزل

هادی: چیه غزل؟چیزی میخوای بگی؟

غزل فقط نگاه میکرد و هیچی نگفت
دستم بردم جلوی چشماش تکون دادم الووووو
غزل هواست به منه؟

غزل: خیلی وقته هواسم بهتون هست

هادی: بهمون؟ یعنی کیا؟

غزل: خودت میدونی

هادی: غزل بجای نگاههای پر معنی و جواب های سر بالا رک با من صحبت کن ببینم چته از من چی میخوای یا سوالی داری یا هرچی

غزل:الان نه.
چون دیر میشه.
عصر کلاس زبان دارم.
بیا دنبالم بگو نوبت دکتر داره.

همه موسسه زبان فکر میکردن من برادر غزل هستم چون منو داداش صدا میکرد و خیلی از مواقع میرفتم دنبالش.
کسی شک نمیکرد و به خونشون زنگ نمیزدن.
برای همین با خیال راحت میشد برم و یه دروغی بگم.غزلو ببرم.

قبول کردم راه افتادم سمت خونه غزل پیاده شد من سری گازشو گرفتم رفتم.

راستش استرس اینکه غزل میخواد بعداز این مدت قضیه منو مامانشو به روم بیاره شدیدا داشتم.و تا عصر به این فکر میکردم چی بگم و انکار کنم کلا.
نمیدونستم چکاری درسته.حتی بفکرم رسید زنگ بزنم مژگان و قضیه رو بگم.اما این کارو نکردم.
به این نتیجه رسیدم برم سرقرار شاید موضوع رو بتونم بپیچونم یا حل کنم.
عصر شد غزل نیم ساعتی از کلاسش شروع شده بود که من رسیدم.
با مدیر موسسه صحبت کردم بهشون گفتم غزل نوبت دکتر داره.یهویی شد چون دکتر سرش شلوغ بوده یه مدتی منتظر بودیم الان منشی زنگ زده و غزل امروز نمیتونه بمونه.
مدیر مخالفتی نکرد.
غزلووصدا زدن اومد رفتیم.
ازش پرسیدم کجا بریم شونه ای بالا انداخت یعنی نمیدونم.
گاز ماشینو گرفتم سمت طرقبه.تمام مسیر یه سکوت مرگبار داشت دیوانم میکرد.پخشو روشن کردم لااقل صدای موزیک بیاد.غزل مثل بچه ها صدا رو کامل بست.
یه نگاه بهش کردم.
هادی: غزل جان نمیخوای حرف بزنی؟

غزل: کجا میریم؟؟؟

هادی: طرقبه کافه دوستم.

غزل: منم میکشما

هادی: منظورت قلیونه؟

غزل: اره

هادی: از کی تا حالا قلیون کش شدی؟
مامان بابات بفهمن میکشنت و اینکه تو هنوز بچه ای.گول هیکلت نخوری.

غزل:(با حالت خیلی عصبانی صداشو برد بالا رو به من) نخیرم من بچه نیستم.چشماتو باز کن تا ببینی.من بزرگ شدم.خیلی چیزارو میفهمم.خیلی حسارو حالیمه.
بعدشم بابا اگه یسری چیزای دیگم بدونه شمارو کشته.
هادی: مثلا چیو بدونه؟درست حرف بزن تا بفهمم چی میگی

غزل: رابطه تو و مامانو.

یهو پامو گذاشتم رو ترمز وسط بلوار وکیل اباد.
تنها شانسی که اوردم وسط هفته بود مثل اخر هفته ها شلوغ نبود.
صدای بوق ماشین ها که همتون میدونین معنیش چی میشه گوشو کر میکرد.دوباره حرکت کردم ماشین پشت سری اومد کنارم گفت گوساله و رفت.
بازم خداروشکر به گوساله ختم شد.

باز سکوت کردیم تا رسیدیم کافه دوستم.
یه اتاق داشت برای اشناها میداد.سمت الاچیقها نرفتیم.
قلیون و مخلفات سفارش دادم بردمش تو اتاق.

هادی: بگیر بشین و مواظب حرف زدنت باش.

غزل: چرا؟مگه دروغ گفتم.
فکر‌کردین نمیدونم با مامانم سکس میکنی.
تو و مامان من باهم سکس دارررررررییییین.

هادی: این چرت و پرتا چیه میگی.انقدر سکس سکس نکن.این حرفا برای دهن تو گندس.

غزل: من ۱۸سالمه میفهمی.
چند ساله میدونم.بچه بودم که فهمیدم.
الان بزرگ شدم.حتی‌ تصور کردم لحظه ای که با مامانم داری سکس میکنیو.حتی چی ممکن به هم بگین.من بزرگ شدم بفهم.تصورتون میکنم و منم جلوم خیس میشه.

هادی:( چشمام گرد شده بود این حرفارو از دهن غزل کوچولو میشنوم.این دختر کی انقدر بزرگ شده که خیس میکنه.این دختر‌کی انقدر بی پروا شده راحت این حرفارو در حضور‌من میزنه.)

غزل الان حرف حسابت چیه؟چکار‌کنم؟چی میخوای؟

غزل: رابطه با مادرم قطع کن.

هادی: چرا چون تو میگی؟نکنم چکار‌میکنی؟

غزل: (زد زیر گریه) تورو خدا تمومش کنین.
من دارم عذاب میکشم.

هادی: غزل منو مامانت از رابطمون راضی هستیم
حال مامانت خوبه.کوری؟نمیبینی دیگه به بابات گیر نمیده دعوا نمیشه و…

منو مامانت جوری رفتار‌نکردیم کسی بویی ببره و اگع تو چیزی نگی هیچ وقت کسی نمیفهمه.

غزل: چیه زیر خواب میخوای؟ بیا من یه دوست دارم معرفیش میکنم هر روز بیاد زیرت.

هادی: بسه این چه طرز حرف زدنه.

غزل: اگه میخواین من عذاب بکشم افسرده بشم رابطتون ادامه بدین.

اگه من و ایندم براتون مهمه تمومش کنین.تورو خدا این کابوس منو تموم کن.

من چند دقیقه سکوت کردم و زمین خیره شدم.
صدای در اتاق اومد گفتم بفرمایین.
چیزایی که سفارش داده بودم تحویل داد و رفت.

هنوز فکرم مشغول بود.

غزل: بخدا دوستم خوشگله.هیکل قشنگ و پوست سفید.تا حالا با هیشکی نبوده.
تورو میشناسه و از خداشه باتو باشه.
حتی باهات سکس میکنه.خودش بهم گفت دوست داره با تو سکس کنه.

قبول کن فردا برات درستش میکنم.

هادی:‌ من با مامانت باید صحبت کنم تو اونو بایدددر نظر بگیری و مجبورم بگم که تو ازم خواستی و…

غزل: باشه بگو.ولی نه برای مشورت برای تموم شدن رابطه.

قلیون چاق کردم یکم قلیون کشیدیم و از غزل پذیرایی کردم و برگشتیم.
تو راه به محمد زنگ زدم گفتم اگه غزل رفته اموزشگاه تا من برم دنبالش اخه همون دور و برم.
محمد ازخدا خواسته گفت اره برو دستت درد نکنه.
غزلو رسوندم خونه توی مسیر فقط گفت شمارت میدم دوستم بهت پیام بده.
غزلو گذاشتم خونشون.به مژگان گفتم الان زنگ میزنم برو اتاقت جواب بده کار واجب دارم.

همین کارو کردم و همه چیو بهش گفتم.فقط قضیه دوست غزلو نگفتم.
به این نتیجه رسیدیم دو ماهی پیام ندیم و قرار نزاریم.تا ابها از اسیاب بیوفته.مژگان هیچی به روی غزل نیاورد که البته کار خوبی کرد.

رفتم خونه حوصله کار نداشتم.
ساعتهای ۱۰ برام پیام اومد.
سلام من مهسام دوست غزل.

هادی: سلام خوبین؟

مهسا: مرسی.اسمتو بهم میگی؟میدونما میخوام خودت بگی.یکم از خودت بگو

هادی: من اسمم هادی.سنم ۳۳ سال.

مهسا: منم اول اسمم گفتم ولی سنم ۱۸ سال.

سرتون درد نیارم یک ساعتی پیام بازی کردیم البته اولش اس میدادیم بعدش رفتیم تلگرام و اونجا پی وی ادامه دادیم.

کار هر روز و هر شبم شده بود پیام بازی با مهسا

تا اون موقع حتی یکبارم صداشو نشنیدم میگفت نمیتونه موقعیت نیست و دلش میخواد قرار اول صداشو بشنوم و ببینمش.حتی عکس نداد.

یک هفته گذشت که دیگه سکس چت شروع شد.
قربون صدقش برم و از هیکلش تعریف کنم.بگم من اینجوری میکنم و…

مهسا هم بگه برات میخورم.بزاری لای کصم.
تو کونم آبتو بریزی و سینه های اناریمو بخوری

ابتو بیارم بپاشی تو صورتم.و…

انقدر این دختر فیلم سوپر دیده بود که مثل حرفه ای ها حرف میزد و سکس چت میکرد.

بعد از ۱۵ روز که حسابی رومون به هم باز شده بود.قرار گذاشتیم.
گفت تو نیا دنبالم.
ادرس خونتو بده خودم میام.تو خونه بمون فقط درو باز کن حتی استقبالم نیا تا خودم وارد خونه بشم اینجوری هیجانش بیشتر.
میخوام بپرم بغلت لبمو بخوری تنمو لمس کنی.
از همون اول تو بدنت غرق شم منو ببری تو اتاق بکنی.

من که حسابی حشری شدم با این حرفاش ولی تعجب کرده بودم یه دختر ۱۸ ساله انقدر بی پروا و با خیال راحت میخواد بیاد و بده من بکنم.

حتی نمیخواد درست حسابی منو ببینه.
البته اینجور که غزل میگفت همکلاسیشه و منو هر وقت میرم دنبال غزل میبینه ولی من نمیدونستم اون کیه.اما بشدت مشتاق بودم بیاد و بکنمش.
مطمن بودم خوب مالیه اخه غزل خیلی تعریفشو کرد.

شبو با اشتیاق فردا صبح کردم و منتظر مهسا.
دقیق سر ساعت صدای زنگ خونه اومد.
درو زدم باز شد.

خدای من چی میدیدم.چشمام گرد شد.

یهو پرید تو بغلم و لبشو گذاشت رو لبم.

من بی حرکت وایساده بودم اصلا شوک شدم.
نمیدونستم چکار‌کنم.اخه غزل.

غزلو از خودم جدا کردم.
هادی: چکار‌میکنی غزل پس دوستت کو.

غزل: دوستم خیالی بود.
از اولم خودم بودم تمام پیامها و سکس چتهات با من بود.
تورو خدا ضد حال نزن قرارمون این بود منو بغل کنی و ببری اتاقت بکنی.

شنیدن این حرفها از دهن غزل و تصور سکس چت هایی که با هم کرده بودیم ناخوداگاه کیرم سیخ شد.رفتم سمتش بلندش کردم پاهاشو دورم حلقه کرد و دستاش دور گردنم و لب تو لب.
بردمش توی اتاق.

غزل یه دختر ۱۸ساله خوشگل.با پوستی سفید و بدنی زیبا.رونهای تو پری داشت.چشماش کشیده.و چه بدن نرمی داشت.برای همین نتونستم مقاومت کنم و سکس باهاشو پس نزدم.البته کی بدش میاد دختر ترو تازه ۱۸ساله بکنه.

ادامه دارد…

8 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2022-04-13 19:47:30 +0430 +0430

↩ slimdavid
شبیه سریالهای ایرونی مزخرفه، کاملا مشخصه دروغه

0 ❤️

2022-04-13 20:09:41 +0430 +0430

اصل داستان خیانته ولی به چشم سکس قشنگه و در حد فانتزی وگرنه خیانت خیلی کثیفه

1 ❤️

2022-04-14 01:04:07 +0430 +0430

↩ Hotzir
دروغ نیست.

0 ❤️

2022-05-08 09:16:01 +0430 +0430

💦

0 ❤️

2022-05-08 09:37:09 +0430 +0430

تو همون وکیل اباد پارت باید کرد

0 ❤️

2022-05-08 10:08:31 +0430 +0430

↩ samankhann
اونوقت چرا؟

0 ❤️

2022-05-08 10:19:20 +0430 +0430

↩ Sex_story
چون بار منفی داره داستانات ،
دختر شریکم زن شریکم …

1 ❤️

2022-05-08 10:21:57 +0430 +0430

لعنت

0 ❤️

2022-05-08 10:37:49 +0430 +0430

↩ samankhann
اونوقت شما که دوست داری نفر سوم باشی و بیغیرتها رو دوست داری چی؟

0 ❤️

2022-05-08 22:03:25 +0430 +0430

↩ Sex_story
نه چیز نرمالیه علاقم
هرچند که داستانات فیکه
درکل سکس با دختر 18 ساله شریکت که زنشم کردی
یه جوریه

1 ❤️

2022-05-09 01:22:41 +0430 +0430

↩ samankhann
نظرتون محترم

0 ❤️

2022-05-09 09:40:22 +0430 +0430

↩ Sex_story
نه خوشم اومد ازت

1 ❤️

2022-05-09 10:15:25 +0430 +0430

↩ samankhann
مخلصم

0 ❤️

2022-05-18 04:25:33 +0430 +0430

سلام.
پروفایل من امشب vip شد😍

میخواستم بگم که این موفقیت بزرگو مدیون دوستان و اشنایان هستم که با همایت و تشویق من باعث شدن در این راه سخت و پرپیچ و خم قدم بردارم و کم نیارم.
شایان زکر است از شما دوستان قدردانی کنم که با لایک و کامنت منو یاری کردین.من این موفقیت رو به تنهایی بدست نیاوردم و میخوام در این شادی با شما سهیم باشم😁

کلا این همه چرت و پرت سر هم کردم بگم پروفایلم vip شد

0 ❤️

2022-05-21 07:33:10 +0430 +0430

😋

0 ❤️

2022-05-21 18:25:09 +0430 +0430

💦🙃

0 ❤️

2022-05-23 12:33:58 +0430 +0430

😊

0 ❤️

2022-05-26 10:57:23 +0430 +0430

💦

0 ❤️

2022-08-08 10:09:10 +0430 +0430

💦

0 ❤️

2022-08-09 19:22:20 +0430 +0430

💦

0 ❤️

2022-08-10 13:59:52 +0430 +0430

💦

0 ❤️

2022-11-25 13:21:05 +0330 +0330

💦

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «