مامانم هانیه

1400/04/05

سلام دوستان من محسن هستم و ۱۸ سالمه.با مامانم زندگی میکنم و بابام جدا شده از ما.مامانم ۳۶ سالشه و جزئیات بدنش رو بخوام بگم که یه صورت خیلی ناز داره و پوست بدن سفید و قد تقریبا ۱۷۰ سینه هاش ۹۰ هستن کمرشم باریکه بدون چربی و کون گرد و گنده ای هم داره و باسنش تو فامیل حسابی معروفه حتی بعد از اینکه از بابام جدا شد پدر بزرگم که نمایشگاه ماشین داره مخ مامانو زد و با کون مامانم حال کرد حسابی البته اینا رو من بعدها فهمیدم و میخوام داستان رو از اول تعریف کنم…بعد از جدا شدن مامانم همیشه تیپاش عالی بود و بیرون مانتو جلو باز میپوشید با ساپورت های تنگ و تاپ های سکسی که کلا بدنش حسابی میافتاد بیرون.اولین ماجرایی که باعث شد من رو مامان حس پیدا کنم مال موقع ای بود که از بیرون اومدم خونه و دیدم که مامان تو حاله و یه ساپورت براق نرم پوشیده و پشتش به من بود یه لحظه ناخود آگاه بهش توجه کردم دیدم که انگار زیر ساپورت هیچی نداره بخاطر اینکه ساپورت بدجور رفته بود وسط چاک باسنش و وقتی هم راه میرفت بدجور لمبراش می‌لرزید و چپو راست میرفتن وقتی میخوردن به هم اون روز حسابی به باسنش توجه کردم حسابی گنده بود با کمر باریکش خیلی سکسی شده بود و برای سکس با یه مرد ساخته شده بود.اون روز تا میتونستم نگاه کردم و قرار بود دوستم هم نیم ساعت دیگه بیاد خونه که بریم اتاق من و باهم با کامپیوتر ور بریم.نمیدونم چه حسی پیدا کرده بودم ولی دلم میخواست به مامانم هیچی نگم که لباس عوض کنه یا شورت بپوشه که دوستم محمد هم بیاد و ببینه چه کون گنده ای داره مامانم.خلاصه همینجورم شد و بعد از نیم ساعت دوستم اومد و من از قبلش رفته بودم تو اتاقم که مامانم مجبور بشه درو براش باز کنه.محمد که در زد مامانم دید من بالا هستم با همون وضعیت رفت درو باز کرد و وقتی محمد اومد بالا دیدم یکم انگار هنگ کرده و توجه کردم دیدم کیرش نیمه راسته منم اصلا به روش نیوردم و دوتایی نشستیم پای کامپیوتر و من دسته ها رو وصل کردم و شروع کردیم برای فوتبال زدن…البته من محمد رو پشت سر هم میبردم و اون انگار تمرکز نداشت اصلا که میدونستم دلیلش چیه…اینم بگم منم باسنم به مامانم رفته انگار و برای یه پسر یخورده بزرگه و خیلی ها دنبالم بودن ولی به کسی رو ندادم. البته با محمد خیلی صمیمی بودم و قبلا یبار که مشروب خورده بودیم براش ساک زده بودم اما روز بعد از اینکه براش ساک زدم به روی خودش اصلا نیورد و در موردشم صحبت نمیکرد و خیلی حوامو داشت.برای همین خیلی بهش اعتماد داشتم…
یه روز با محمد سر کوچه بودیم که پسر خاله اش که چهار سال از ما بزرگتر بود اومد با ماشین کنارمون و گفت بچه ها یه کس خیلی توپ توی خیابون اون طرفیه و داره میاد میخوام بهش شماره بدم و وقتی منتظر موندیم یهو دیدم مامانه داره میاد با یه کفش پاشنه بلند بود بود و شلوار لی روشن خیلی تنگ و یه مانتو تنگ کوتاه که باسنش از پشت بدجور زده بود بیرون و پسر خاله محمد بدجور تو کفش رفته بود میگفت میخوام بلندش کنم زنه رو و محمد اونجا تا دیدم مامانمه سریع به پسر خاله اش علی گفت و اونم خیلی شرمنده شد و از من معذرت خواهی کرد و دیگه بیخیال مامانم شد و حتی مامانم هم دید که علی پسر خاله محمد کنار ما ایستاده و فهمید علی حسابی ضایع شده و چیزی هم نگفت و رفت به طرف خونه.بعد از اون ماجرا منم رفتم خونه و مامانم هم اصلا چیزی نگفت که دنبالش بودن و میخواستن بلندش کنن…روز بعد از اون ماجرا محمد بهم گفت که علی پسر خاله ام دعوت مون کرده برای مشروب بخاطر اون ماجرا و میخواد جبران کنه و منم گفتم باشه و شبش رفتیم خونه علی و خونه مجردی داشت برا خودش و کلی تحویلمون گرفت مخصوصا منو وقتی شروع کردیم مشروب خوردن تا آخر شب که حسابی مست شدیم و علی رفت بیرون و گفت من میرم دوباره مشروب بگیرم و بیام ولی من گفتم بسه دیگه نیازی نیست ولی علی اسرار کرد و رفت منو محمد تنها شدیم که دیدم محمد هم حسابی مسته و یهو خودشو انداخت روی من و شروع کرد منو بوس کردن و بهم گفت محسن مثل قبل برام ساک بزن بهش گفتم نمیشه و الان علی میاد ولی اسرار کرد و گفت علی دیر میاد نگران نباش منم هم به محمد اعتماد داشتم هم خیلی مست بودم بهش اوکی دادم و محمد شلوارشو در اورد کامل که بهش گفتم کامل در نیار علی میاد وقت نمیشه بپوشی که بهم گفت نگران نباش نمیاد.منم دیگه چیزی نگفتم و کیرشو که اندازه کیر خودم بود گرفتم دستم و سرشو یکم بوس کردم و بعدش زبون زدم پایینش که خوب براش خیس بشه بعدش تخماشو براش خوردم که خیلی داشت حال میکرد بعدش که کیرش کامل خیس شد کیرشو کردم دهنم و شروع کردم ساک زدن براش بیشتر کیرشو میتونستم بکنم دهنم چون هم کیرش زیاد بزرگ نبود هم انگار میتونستم ته حلقی بزنم.داشتم پنج دقیقه براش ساک میزدم چون مشروب خورده بود آبش نمیومد و منم تلاش میکردم عمیق تر بزنم آبش بیاد دیگه داشتم کیرشو کامل می فرستادم ته حلقم و اوق اوق صدا میداد گلوم که یهو در باز شد و علی اومد داخل و یه خنده ای کرد و منم حسابی جا خوردم و هنگ کرده بودم اما محمد خیلی ریلکس افتاده بود و بلند نمیشد علی بهم گفت راحت باش محسن ادامه بده و یهو شلوار خودشم در اورد و کنار محمد دراز کشید گفت برا منم بزن نمیدونستم اون لحظه چه واکنشی نشون بدم.اما فضا یجوری بود که یه حس ارامش و امنیت داشتم و اونا هم خیلی ریلکس بودن منم حسابی مست بودم و اصلا نمیدونستم چکار کنم یا فکر کنم و ناخوداگاه ادامه دادم به خوردن کیر محمد.بعد از چند دقیقه علی بهم اشاره کرد برم به طرفش و برا علی مثل محمد اول شروع کردم سر کیرشو خوردن و بعدش رفتم تخماشو لیس میزدم بعدشم کیرشو کامل خیس کردم و شروع کردم ساک زدن براش…که اونم حسابی داشت حال میکرد که محمد اومد بالای سرم و دکمه شلوارمو باز کردو کشید پایین که با شورت اومد پایین و منم هیچی نگفتم یکم با باسنم بازی میکرد گفت جون معلومه به هانیه رفته اینقدر گنده من با این حرفش کیرم بدجور راست شد و دوست داشتم کونم بزارن.همونجا به شکم خوابیدم و علی هم درواقع جلوم دراز کشیده بود و کیرش دهنم بود و براش ساک میزدم و محمد هم با آب دهنش وسط باسنمو کامل خیس کرد و اروم کیرشو گذاشت وسطش و خوابید روم وقتی کیرش رفت لاپام یه اه از سر لذت کشیدو به منم حس خیلی خوبی داد وقتی یه گوشت رفت وسط باسنم و حسابی لیز بود و بهم حال داد و خوشم اومد محمد هم اروم شروع کرد لاپایی زدن و منم همچنان برای علی میخوردم و با لاپایی زدن محمد هم حال میکردم.البته کیر محمد هم زیاد بزرگ نبود در واقع داخل باسنم گم میشد کیرش چون باسنم خیلی بزرگ بود…ولی کیر علی بزرگتر بود و فقط نصفشو میتونستم بکنم دهنم.بعد از پنج دقیقه احساس کردم محمد داره میاد که یکم تند تر شروع کرد زدن و دیدم نگه داشت و یهو وسط باسنم خیس شد بعد از چند شاید یک ثانیه حس داغ شدن هم بهم دست داد.خیلی حال خوشم اومد و محمد که بلند شد علی بدون اینکه منو پاک کنه افتاد روم و کیرشو فرستاد لاپام و حسابی لزج شده بود اونم شروع کرد لاپایی زدن و البته هر ده تا تلمبه ای که میزد نگه میداشت و یکم سر کیرشو که حسابی لزج بود فشار میداد روی سوراخ کونم البته منم تنگ بودم و تو نمیرفت انگار اونم داشت امتحان میکرد که ببینه تنگه یا گشاد. خلاصه علی هم بعد از ده دقیقه آبش اومد ولی اون وقتی داشت ابش میومد یکم سر کیرشو فشار داد داخل سوراخ کونم که یکم از آبش ریخت پشتم انگار…خلاصه اون شب بعد از این ماجرا محمد با ماشین علی منو رسوند خونه و حرفی هم نزد راجبش اصلا.
بعد از چند روز محمد بهم پیشنهاد کوه نوردی داد و گفت میخوایم بریم و شب بمونیم و گروه کاملیم و بعدشم به مامانم هم پیشنهاد داد و گفت که نزدیک ده نفریم با دخترای دیگه و مامانم هم اهل ورزش بود و بدنش رو فرم بود و با اینکه کونو سینه هاش تپل بودن ولی کمرش باریک بود و شکم نداشت.مامانم هم دید دختر هم هست همراه گروه قبول گرد و خلاصه پنجشنبه بود که صبحش آماده شدیم که بریم که محمد با ماشین علی اومد دنبالمون و حرکت کردیم بقیه هم با ماشین های جدا اومده بودن علی هم ماشینش رو داده بود به ما که راحت باشیم.مامانم یه کفش اسپورت پوشیده بود با شلوار اسپورت ورزشی تنگ که کونش حسابی زده بود بیرون و با به تاپ تنگ که سینه های گنده سفیدش از بالا مشخص بود و خم میشد بیشتر سینه هاش میافتاد بیرون یه مانتو کوتاه جلو باز هم داشت که وقتی رسیدیم اونجا درش اورد. اونجا که رسیدیم علی بود پسر خاله محمد و دوست علی که از خودش گنده تر بود و اسمش کامبیز بود و انگار بچه لات بود و دو تا دختر دیگه که دوست دختر های علی و کامبیز بود که با مامانم احوال پرسی کردن و حرکت کردیم به طرف کوه و مامان علی رو هم شناخت که افتاده بود دنبالش و میخواست بلندش کنه ولی اینجا اصلا به روی خودش نیورد و علی رو هیچی حساب نکرد.نصف کوه رو رفته بودیم که یه جای نشستیم برای استراحت که علی و کامبیز هم وسط راه همش چششون تو کون گنده مامانم بود.یه ده دقیقه که استراحت کردیم علی دخترا رو بلند کرد برای رقصیدن و اونا هم شروع کردن رقصیدن دخترای خوشگلی بودن ولی در برابر مامانم هیچی نبودن.دخترا اومدن طرف مامانم هم بلند کردن برای رقصیدن و مامانم یکم ناز کرد ولی بعدش شروع رقصیدن و کم کم رقصش سکسی تر شد و دیدم داره کونشو میکنه طرف علی و کامبیز و براشون میلرزونه باسنشو اونا هم سوت میزدن مامانم هم بخاطر اینکه تابلو نشه میوم طرف ما ولی دوباره میرفت طرف علی و کامبیز و باسن گندشو میلرزوند براشون انگار میخواست اونارو بزار تو کف حسابی بخاطر اینکه می دونست دوست دختراشون همراشونه و کاری هم نمیتونن بکنن خلاصه حسابی بدنشو نشونشون داد و گذاشتشون توی کف.بعد از یک ساعتی دوباره حرکت کردیم به طرف بالا که دیگه هوا داشت تاریک میشد و برنامه داشتیم که همونجا اتراق کنیم و شام بخوریم و بخوابیم توی چادر و صبح بریم قلعه رو فتح کنیم و برگردیم…محمد برای خودش چادر جدا اورده بود و علی و کامبیز هم با دخترا چادر جدا داشتن و منو مامان هم چادر جدا داشتیم و خلاصه بعد شام هر کدوممون رفتیم داخل چادر و من کیرم حسابی راست شده بود بخاطر صحنه های امروز و مامانم هم دقیقا کنارم دراز کشیده بود و دوست داشتم هر جور شده حداقل بچسبونم بهش…خلاصه همه جا تاریک بود که دو ساعت بعدش دیدم محمد صدام زد و گفت بیا یه لحظه که به مامان گفتم و حرکت کردم به طرف چادر محمد و رفتم داخل که گفت بخواب اینجا کارت دارم و بهم فقط گفت هر چی دیدی هیچی نگو و فقط نگاه کن.به چادر مامانم نگاه کردم مشخص بود مامانم به شکم خوابیده و نور ماه جوری میتابید که سایه آدم ها مشخص میشد داخل و دیدم انگار علی و کامبیز از چادرشون اومدن بیرون و رفتن به طرف چادر مامانم ضربان قلبم انگار رفت روی صد و دستو پام شروع کرد لرزیدن و محمدم منو از پشت گرفت تو بغلش که ارومم کنه گفتم الان دعوا میشه و اینا میخوان به زور بکنن مامانو.علی و کامبیز به چادر مامان رسیدن علی که از روی هیکلش مشخص بود زیپ چادر رو باز کرد و رفت داخل و مامانم هم متوجه نشد و فکر کرد منم بخاطر همین اصلا برنگشت ببینه کیه که علی تا رفت داخل خودشو انداخت روی مامانم که به شکم دراز کشیده بود و سرشو برد دم گوشش و در کمال تعجب دیدم دعوا نشد و فقط صدای پچ پچ میومد بعد یه دقیقه علی اومد روی پاهای مامانم و مشخص بود دست انداخت تو شلوار مامانم و کشید پایین و دوباره اومد بالا و دستاشو انداخت روی باسن مامانم و شروع کرد مالیدن و بعدشم دوباره دست کرد تو شورتش و اونم کشید پایین و دیدم صدای اوف اوفش بلند شد لامصب صداش میومد که میگفت چقدر گندست چقدر نرمه و همش داشت دو دستی باسنشو میمالید بعدشم انگار شلوار خودشو در اورد کیرشو خیس کرد کامل و انگار یکم آب دهنشو ریخت وسط باسن مامانم و کامل دراز کشید روش…دیگه فقط میدیدم کمر علی داره بالا پایین میشه و مامانم هم کامل ساکت بود و یه کمی صدای اوف اوف علی میومد که اون از لذت زیاد نمیتونست خودشو کنترل کنه علی داشت بدجور تلنبه میزد که دیگه صدای تق تق و چلوپ چلوپ تلمبه زدنش داشت تو کوه میپیچید تو همین لحظه هم محمد شلوار منو در اورد و گذاشت لاپام مامانم هم اونجا زیر علی بود و کامبیز هم انگار منتظر نوبتش بود…ادامه دارد

قسمت دوم
چند دقیقه ای بود علی روی مامانم بود و صدای برخورد محکم روناش با باسن مامانم میومدم دیگه کم کم داشت صدای مامانم هم در میومد زیر کار منم نمی تونستم بخوبی ببینم فقط داشتم سایه بدنشون میدیم و کمی هم صدا…سرصدای علی داشت بلند تر میشد و آه کشیدن هاش طولانی تر میشد صدای تلمبه ها هم حالا دیگه واضح داشت میومد توپ توپ توپ صدا میداد مامانم هم خیلی سعی میکرد جلوی صداش رو بگیره ولی انگار با هر ضربه محکم علی نمیتونست جلوی خودش رو بگیره و حالا داشت خیلی اروم اوووهم اوووووووههههم صدا میداد.کیر محمد هم راست راست شده بود و داشت میزاشت لاپام ولی خیلی اروم میزد و انگار نمیخواست آبش بیاد احساس میکردم محمد هم قراره نوبتش بشه که بره توی چادر مامانم…انگار علی آبش اومد و رو خوابیده بود و قفل بود وابی یعنی داشت میریخت تو کسش…علی چند لحظه بعد بلند شد بعدش کامبیز که از قبل لخت بود و کیرشم حتی ظاهرا خیس کرده اومد رو مامانم انگار کیرش خیلی بزرگتر از علی بود چون تا فرستاد داخل صدای مامانم در اومد گفت واییی اووووم و کامبیزم گفت جون و شروع کرد تلمبه زدن توپ توپ توپ اوومممممممم پنج دقیقه بعد مامانم خیلی اروم میگفت اروم لطفا ولی هر بار که میگفت اروم تر تلنبه های کامبیز محکم تر میشد انگار داشت خوشش میومد که مامان کون گنده زیرش داره التماس میکنه اروم تر بکننش و این شهوتشو بیشتر میکرد و وحشی تر میگایید…وقتی که مامانم داشت زیر کامبیز گاییده میشد محمد هم دستشو خیس کرد و شروع کرد برام کیرمو مالیدن هر چی کامبیز محمکمتر میکرد تو کس مامانم محمد تند تر کیرمو میمالید اوج لذتم بود و دوست داشتم کامبیز محکم تر تلمبه بزنه که کیرم هم تند تر مالیده بشه بعد از یک دقیقه با مالیدن های محمد و تلمبه های محکم کامبیز روی مامان کون گنده که صدای اروم اهههههش میومد ابم اومد و هیچوقت اینجوری ارضا نشده بودم به قدری شدید بود که پرتاب شد روی چادر داشتم خودمو تمیز میکردم که دیدم صدای اههههه کامبیز بلند شد و اونم ظاهرا ریخت جلو مامانم.بعدش دوتاشون از چادر اومدن بیرون رفتن پیش دخترا نمیدونم ماجرا دخترا چی بود که هیچی نگفتن ولی بعدا محمد بهم گفت که دخترا پولی بودن و فقط اورده بودنشون که مامانم اعتماد کنه و بیاد کوه…اونا که رفتن داخل چادرشون محمد گفت بلند شو بریم و ما رفتیم داخل چادر که مامانم فقط تاپش تنش بود و شورتش و هنوز شلوار رو نپوشیده بود منو که دید اصلا واکنشی نشون نداد و فقط پتو رو داد رو پاهاش چون با شورت بود اولین بار بود شورت میدیمش و واقعا سفید بود روناش صاف یک دست و کونش خیلی گنده بود چه حالی کرده بودن علی و دوستش کامبیز…هر کی بود البته حال میکرد همچین داف جا افتاده ای بکنه…پتو رو داد روش خودشو کشید گوشه و مشخص بود قرار نیست به محمد راه بده برای حال کردن…خیلی جدی به محمد گفت فردا صبح اول وقت منو محسن برگردون ما دیگه نمی تونیم بیایم…محمد گفت چشم هانیه خانوم بعدشم بدون اینکه حرفی بینمون ردو بدل بشه هر سه دراز کشیدیم البته محمد وسط خوابید و منو مامانم دو طرفش.به طرز عجیبی بدون یک کلمه حرف دیگه خواب افتادیم…‌
یهو از خواب بیدار شدم چشام که باز شد گیج بودم…محمد از پشت مامانو گرفته بود و داشت اسرار میکرد که شرتشو در بیاره که اونم بزنه مامانم و محمد دوتاشون به بغل خوابیده بودن و مامانم به دستشو گذاشته بود روی شورتش که محمد نتونه بکشه پایین و محمدم هی باسن گندشو فشار میداد و دوباره شورتشو می گرفت که بکشه پایین و با دست میزاشت جلو شکم مامانم و میکشید به طرف خودش که کیرش بره لای کون گنده مامانم و هی بهش میگفت از اون موقه ای تو خونه با ساپورت بدون شورت دیدمت و کون گندتو نشون میدادی میخواستم بکنمت هانیه خانوم الان اذیت نکن بزار منم بزنم بزار منم لذتشو ببرم بزار منم جزع بکن هات باشم کون گنده مامانم هم میگفت تورو خدا جلو محسن نه بزار بعدا میام خونه خالی هر جا گفتی محمدم حالیش نبود و میگفت پکش پایین جنده اینقدر اذیتم نکن بکش پایین یا پارش میکنم شورتتو…خلاصه مامانم باهاش راه اومدم و دستشو برداشت و محمدم یه آهههه از روی شهوت و حوس کشید و شورتو داد پایین وای داشتم کون سفید گنده مامانم لخت از نزدیک میدیدم محمد دهنش باز مونده بود از این حجم کون و زیبایی سریع کیرشو خیس کرد و گذاشت وسط کون مامانم و دستشم گذاشت روی سینه هاش و شروع کرد تلمبه زدن همش میگفت اوفففف هانیه گاییدمت عجب کونی داری زن شاه کون کل تهرانی هانیه محسن مامانتو کون گندتو گاییدم عجب کونی داره مامانت دست کرد تاپ مامان داد بالا و سینهاشو از سوتین انداخت بیرون وای چه سینه های گنده و سکسی داشت محمد محکم سینه هاشو میملاید و تلمبه میزد مامانمم کم کم داشت خوشش میومد انگار باهاش همکاری میکرد شایدم میخواست کاری کنه آب محمد سریع بیاد که من بیدار نشم…بخاطر شهوت بالای محمد و بدن سکسی مامانم آبش خیلی سریع اومد و ریخت وسط لمبرای مامانم و بهش گفت دفه های بعدی تیپ زدی از کوچه رد شدی یادت باشه من ابمو ریختم وسط کون گندت…مامانم هم هیچی نگفت و فقط شورتو کشید بالا و گذاشت آب محمد همونجا بمونه و سینه های گنده شم دوباره بزور جا داد داخل سوتین و تاپشو داد پایین…
فردا صبح که بیدار شدیم مامانم پیله کرده بود سریع برگردیم حتی نمیخواست اونا بیدار بشن که خداحافظی کنیم…خلاصه ما بدون اینکه اونا بیدار بشن چادر هارو جمع کردیم و برگشتیم پایین محمد هم از فرصت استفاده کرده بود موقع برگشتن هر جا موقعیت بود دست می گرفت به کون مامانم از روی شلوار و مانتو.مامانم هم فقط اخم میکرد ولی چیزی نمیگفت…خلاصه رفتیم خونه و مامان اصلا راجع موظوع صحبت نکرد چند روز بعدش محمد اومد خونه و گفت که باهم سه تایی بریم بیرون خرید و مامانم هم چند روزی بود بیرون نیومده بود و قبول کرد…مامانم یه شلوار استرج خیلی نرم پوشید بدون شورت با یه تاپ مشکی که نصف سینه هاش بیرون بود اگه شالش میرفت کنار و یه مانتو جلو باز بلند ولی خیلی نرم با کف پاشنه بلند…وقتی مامان از اتاق اومد بیرون کیر دوتامون راست شده بود از تیپش و محمد به مامانم گفت امشب بیرون هر چی خواستین مهمون من.‌‌…خلاصه اومدیم بریم بیرون دیدم تو ماشین محمد دوتا از دوستای دیگه ام هم نشستن و منتظرن ما بیایم…ادامه دارد

اینم یه عکس از مامانم که بدونید چه بدنی داره

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-06-26 18:31:45 +0430 +0430

↩ sinasepas
مرسی از نظرت هنوز خیلی ادامه داره و همه چی رو با جزئیات میگم

2 ❤️

2021-06-26 23:21:41 +0430 +0430

بیا اینم عکس کامل مامانت 😂 😂 😂 😂
فیک پدرسوخته 😂 😂
https://pin.it/78F4kV2

6 ❤️

2021-06-27 03:16:33 +0430 +0430

↩ Anonymous74
اخه بیشعور مثلا الان احساس قهرمان بودن بهت دست میده خوب هر کسی یه ذره شعور و عقل داشته باشه میفهمه این داستان نوشته شده بچه های شهوانی حالشو ببرن…الان مثلا میخوای بگی مچ منو گرفتی…خوب کس خل اینجا درست شده که کاربرها حالشو ببرن…اگه دنبال واقعی هستی گمشو برو بیرون از خونه پیدا کن…

2 ❤️

2021-06-27 03:18:13 +0430 +0430

↩ Nafas.konnaz
وای مچ منو گرفتی چقدر تو باهوشی لامصب چقدر تو با فهم و کمالات هستی لابد حتمی رای هم دادی…خوب کس خل این داستانه نوشتیم دوستان حال کنن عکسم گذاشتیم بیشتر حال کنن

3 ❤️

2021-06-27 03:20:29 +0430 +0430

↩ sinasepas
مرسی از نظرت عزیزم

1 ❤️

2021-06-27 03:25:53 +0430 +0430

↩ amin631
چقدر تو باهوشی

0 ❤️

2021-06-27 04:23:44 +0430 +0430

قسمت سوم
مامانم تا اون دو نفرو دید ایستاد سر جاش و رو به محمد گفت من نمیام برا چی این دوتا بچه رو آوردی و برگشت به طرف خونه محمد رفت دنبالش و دستشو گرفت گفت هانیه خانوم بخدا اینارو که میشناسی بچه پولدار های محلن بخدا فقط اوردمشون که تیغشون بزنیم تو رو خدا جلشون تابلو نکنین زشته بیاین بریم بخدا هیج برنامه ای نیست…خلاصه محمد رو مخ مامانم کار کرد تا مامانم راضی شد بیاد سوار ماشین بشه سوار که شدیم منو محمد و مامانم نشستیم عقب و اونا هم جلو بودن…بچه های خوش تیپی بودن و خیلی پولدار ولی بچه مامانی بودن…تو راه که بودیم مامانم دید بچه های خوبی هستن کم کم خیالش راحت شد که برنامه ای نیست و راحت شد کم کم وسط راه دیگه شالشو هم باز کرد که سینه های گندش افتاد بیرون و بچه ها هم از جلو زیر چشمی نگا میکردن خلاصه به یه بازار شلوغ که رسیدیم ماشینو پارک کردیم و رفتیم داخل بازار اون دوتا که اسم هاشون حسام و مانی بود جلو حرکت میکردن مامانم هم وسط منو محمد…محمد دیوث هر جا میشد از فرصت استفاده میکرد و دستشو میزاشت پشت کمر مامانم مثلا وقتی که میخواستم از جایی رد بشیم جوری دستشو میزاشت تو گودی کمر مامانم انگار دوست پسرشه.دیگه پررو هم شده بود به جا که خواست مامانو رد کنه بره جلو دستشو گذاشت رو کون مامانم و یکی از باسناشو فشار داد و فرستادش جلو مامانم هم هیچی نمیگفت بهش چون شلوغ هم بود کسی متوجه نمیشد.اون دوتا هم فقط نگاه میکردن و حال میکردن از تیپ مامانم.خلاصه چرخیدیم و رفتیم داخل یه مغازه که دوتا جون داخلش بودن و محمد گفت هانیه خانوم هر چی میخوای بردار که صاحب مغازه ها هم تعجب کرده بودن یه داف و چهار تا پسر جریانش چیه…خلاصه مامانم گفتم چندتا شلوار امتحان میکنم و چندتا شلوار لی گرفت و رفت داخل اتاق پرو عوض کنه…محمد مامانو راهنمایی کرد به طرف اتاق پرو و یکی از مغازه دار ها هم رفت نزدیکشون که هر چی نیاز دارن بهشون بده اون یکی مغازه دار هم کنار من و حسام و مانی بود و کیرم داشت راست میشد که مامانم الان داخل اتاقک داره شلوارشو در میاره،…خلاصه محمد هم هی میگفت چطوره هانیه خانوم
مامانم…آقا محمد یکم صبر کن
محمد…چیزی نیاز نداری؟
مامانم.‌.‌.نه مرسی آقا محمد
مامانم آقا این سایزش کوچیکه لطفا دو سایز بزرگتر بدین
مامانم درو یه کوچولو باز کرد شلوارو داد محمد و دو تا دیگه با سایز بزرگتر گرفت محمد وقتی شلوارو میداد در اتاق رو باز کرد کامل که پسره مغازه داره هم انگار کامل داخل رو دید چون چشاش چهارتا شد یه لحظه…فکر کنم مامانم با شورت بود.مامانم پوشید و گفت این خوبه و درش اورد گفت اینو میبرم.محمد گفت چندتا تاپ هم بیار.‌سریع پسره ای که طرف ما بود چندتا تاپ سکسی در اورد و خودش برد داد به محمد که بازم در باز بود و اونم یه لحظه چشماش در اومد منم کنجکاو شدم یه لحظه رفتم طرفشون دیدم در اتاق پرو که باز بود مامانم پشتش به طرف بیرون بود و اوففف با شورت بود و کون گندش کامل معلوم بود با همین وضعیت تاپشو در اورد اوففف الان با شورت و سوتین بود که اون دوتا مغازه دار هم فهمیده بودن جریان چیه راحت داشتن نگاه میکردن و حالشو میبردن.مامانم تاپ جدید رو پوشید و محمد گفت عالیه هانیه خانوم اینارو هم بردار.که مامانم گفت باشه مرسی عزیزم.‌‌…اوف اوف باورم نمیشد مامانم با این هیکل داشت جلشون بدن نمایی میکرد.دوباره من برگشتم این سمت که یکی از پسرا هم اومد سمت من و یواشکی نزدیک گوشم گفت داداش زنه اگه جنده ما پشت جا داریم بیارینش حال کنیم…من گفتم اره آوردیم زنه رو مخشو بزنیم بکنیمش ههممون که پسره گفت اوفففف لامصب عجب چیزی هست چه کونی داره داداش تورو خدا بیاین همین پشت حال میکنیم باهاش خدایش امنه…خلاصه پسره شمارشو داد بهم منم گفتم بزار حالا بریم بچرخیم بیشتر مخشو زدیم جاتو آماده کن میاریمش همینجا…خلاصه مامانم لباسارو برداشت که محمد سریع اشاره کرد به طرف حسام و مانی که پولشو بدن اونا هم سریع کارت کشیدن پسره هم بخاطر اینکه دلشو صابون زده بود کلی تخفیف داد.مامانم از حسام و مانی تشکر کرد و دوباره اومدیم بیرون و دنبال مغازه های بیشتر بودیم.‌.‌.دوباره مامانم مارو برد داخل یه لوازم آرایش هم کلی خرید کرد و دوباره مغازه های دیگه خلاصه مامانم دید اینجوری کلی خرید کرد و اون دوتا هم حساب کردن…خلاصه بعدش محمد گفت بریم یه پارک دور بزنیم.که رفتیم به سمت یه پارک کوهی جنگلی بود و تاریک خلوت بود…همه هم خانوادگی اومده بودن بعضی جاها کمپ کرده بودن و بعضی جاها هم کسی نبود.ما هم ماشین گذاشتیم گفتیم یکم پیاده روی کنیم…حرکت کردیم داخل قدمگاه پارک که خلوت هم بود گه گاهی هم دوچرخه سواری چیزی میومد‌…‌یکم که رفتیم محمد یکم از مامانم فاصله گرفت و حسام اومد جاش و یهو دستشو گذاشت پشت کمر مامانم و بهشم نزدیک شد مامانم هم هیچی نگفت چون کلی براش خرید کرده بودن و همینجوری دستش تو گودی کمر مامانم بود و یکم که باز رفتیم دیگه دستشو میزاشت روی باسن مامانم…مانی هم کم کم اومد طرفش و اونم اومد یکم دستمالی کرد…جلو تر که رفتیم محمد گفت بریم این سمت یه جای خوب من می شناسم بریم بشبنیم دور هم خلاصه رفتیم و کلی درخت بود و اخرش یه جای کاملا خلوت بود و بدون سرو صدا و اصلا هم از بیرون دید نداشت…همونجا ایستاده بودیم حسام از پشت مامانو بغل کرد کیرشو چسبوند به کون مامانم و دستاشو هم انداخت تو سینه هاش و مالید مامانم دیکه می دونست این همه خرید کردن براش باید بهشون حال بده…حسام مانتو مامانمو در اورد و داد دست محمد مامانمو کشوند سمت یکی از درخت ها گفت دستاتو تکیه بده به درخت اونم سریع حالت گرفت و کونشو داد طرفش حسام سریع شلوار شورتشو کشید پایین گفت اوف چه کونی داری جنده خانوم کیرشو بدون مقدمه خیس کرد و کرد تو کس مامانم و شروع کرد گاییدن چلوپ چلوپ چلوپ چلوپ تلمبه میزد تو کسش مامانم اههههه اههههه صدا میداد کونشم لامصب گنده بود سفید و حسام کمرشو گرفته بود تلمبه میزد براش…
حسام…اوففف همچین کسی نگاییده بودم تا حالا اوففف جنده عجب چیزی چیزی هستی اه اهههههه
مانی…زود باش حساب
مانی و محمد هم لخت شده بودن منتظر بودن
حسام…مامانمو کشید طرف مانی گفت بیا بکن دهنش…مامانم هم خم شد و شروع کرد براش ساک زدن مانی هم دستاشو زد کنار موهای مامانمو گرفت گفت هانیه دهنتو باز کن کامل و شروع کرد تلمبه زدن تو دهنش از اون طرف هم حسام داشت میکرد تو کسش…خلاصه جا پولا داشتن حال اساسی میکردن…دوباره جاهاشون عوض کردن مانی کرد تو کسش وحشی میگایید منم خیلی شهوتی شده بودم…مامانم به حضور منم دیگه گیر نمی داد.‌‌…‌


8 ❤️

2021-06-27 14:45:07 +0430 +0430

↩ Hozoridaf 01
کوسوشر نگو

1 ❤️

2021-06-27 15:12:24 +0430 +0430

داستان خیلی حال توپی داد.عالیه اگه واقعی باشه.بیا خصوصی کارت دارم

1 ❤️

2021-06-28 05:08:17 +0430 +0430

یعنی واقعا این مامانته ؟

1 ❤️

2021-06-28 06:32:03 +0430 +0430

خوب بود 😊

0 ❤️

2021-06-29 00:10:12 +0430 +0430

جملم سوالیه
ایا این واقعا مامانته ؟

0 ❤️

2021-06-29 18:42:29 +0430 +0430

بردن اسم مامان تو شهوانی یکی از چیزائی که ادم میبره به فضا

0 ❤️

2021-07-05 21:10:49 +0430 +0430

قسمت چهارم
یه بیست دقیقه حسام و مانی داشتن میکردن که منم حسابی شهوتی شده بود و فقط نگاه میکردم کیرمم بدجور راست شده بود…بعد از اینکه حسام و مانی ابشون اومد.یه چیزی هی بهم میگفت کس خل تو هم برو بزن…همه دوستات دارن میزنن براش تو هم بزن تو هم استفاده کن از این بدن سکسی از این کون گنده…دلم میخواست تا مامان لباس نپوشیده برم از پشت بچسبم بهش و کارشو بسازم…کیرم به شدت راست شده بود و دیگه تحمل نداشتم مامان صورتش به طرف حسام بود و داشت با یه دستمال پشتشو تمیز میکرد و منم دقیقا پشت سرش بودم با محمد…محمدم هی میگفت زود بپوشیم بریم…یه دفه تحملم سر اومد و شلوارمو کشیدم پایین و خیلی سریع رفتم پشت مامان و دستشو که داشت خودش و تمیز میکرد از باسنش کنار زدم و کیرمو خیس کردم با آب دهنم و و کیرمو فرستادم کامل وسط پاهاش…حجم کون و باسنش دیونه کننده بود کیرم وسط باسنش گم شد و فقط سر کیرم رسید به کسش…بخاطر اینکه حسام و مانی گاییده بودن لاپاش خیس و لزج بود و حس خیلی خوبی به کیرم منتقل شد و اولین تلمبه رو که زدم مامان گفت محمد تو نکن و هم زمان چرخید و دید منم و شوکه شد یه لحظه گفت محسن چکار میکنی…محسن با توام…من ولی برام مهم نبود و تلنبه میزدم لاپاش و دستمم رو شکمش بود اومد خودشو ازم جدا کنه که محکم تر گرفتمش و تند تند تلمبه زدم وسط باسن گندش از بس لزج بود داشت چلوپ چلوپ صدا میداد…به بیست تا تلنبه نرسید که ابم بدون کنترل خودم فوران کرد وسط کون گندش.بچه ها حداقل نیم ساعت از کس گاییدن تا ابشون اومد ولی من با چندتا تلنبه لاپایی ابم اومده بود جلو بجها حس خجالت داشتم هم بخاطر مامانم هم بخاطر اینکه بکن نبودم البته با شهوتی که من داشتم طبیعی بود…ابم کامل ریخته بود لاپای مامانم‌…کیرمو کشیدم بیرون و بدون اینکه چیزی بگم رفتم طرف محمد و گفتم بریم مامان هم چیزی نگفت و دوباره دستمال برداشت گذاشت وسط باسنش و لباسشو پوشید…بعد از ده دقیقه از اون گوشه اومدیم بیرون و رفتیم به طرف ماشین همه یجوری نگاه میکردن تو راه برگشت بهمون انگار میدونستم کس بردیم کردیم…البته اصلا برامون مهم نبود و بچه ها هم خیلی با افتخار راه میرفتن انگار میخواستن بقیه بفهمن همچین دافی رو بردیم کردیم که کار هر کسی نیست همچین چیزی رو بکنه…اونشب دیگه کاری نکردیم و برگشتیم خونه…و فقط وقتی پیاده میشدیم حسام و مانی از مامانم لب گرفتن حسابی بعدش پیاده شدیم…بعدشم مامان خریداشو برداشت و رفتیم خونه…
از مامان خجالت می کشیدم بخاطر همین سریع رفتم بالا و مامان هم رفت دوش بگیره…آخر شب محمد بهم پیام داد.
محمد.محسن میخوای مامانتو همیشه بکنی؟
من.اره…
محمد.پس هیچوقت اعتراضی به چیزی نکن و قضیه روبه هیچکس نگو…من هر چند وقتی یبار چند نفر رو میارم با هانیه حال کنن تو هم بعدش حال میکنی.ولی حواست باید به یه سری چیزا باشه که بعدش برات توضیح میدم.حله؟
من.اره قبوله…مامان میزاره من درست حال کنم؟
محمد.اره میزاره.الانم باهاش صحبت کردم برو همین الان رو تو اتاقش کارتو بکن و هیچی هم نگو…
من.یعنی چی؟
محمد.دارم میگم برو تو اتاق مامانت…حالتو بکن و هیچی هم نگو…
من.مطمعنی؟
محمد.اره.همین الان برو…فقط فردا شب هم برنامه داریم که بهت خبر میدم.
من.باشه…
با یه هیجان خاصی بلند شدم رفتم پایین که دیدم چراغ ها خاموشه در اتاق مامان هم نیمه بازه ولی چراغ خوابش روشنه.
اروم از در رفتم داخل…
مامان لخت لخت به شکم روی تخت خوابیده بود…جون چه کونی جلومه.اوفففف.توجه کردم دیدم کونش برق میزنه و حالت روغنی بود…وای کون گندشو برام اماده کرده بود جنده خانوم…بدون حرف لخت کردم و رفتم رو پاهاش وای حسابی لیز بود دستمو کشیدم وسط کونش اوففف چقدر لیزه چقدر ژله ایه این کون بدجور می‌لرزید دو سه تا زدم رو باسنش تق تق تق…اوف مثل ژله لرزید…باید این کون رو پاره کرد…دو دستی لاشو باز کردم اوف سوراخا رو ببین جوووووون چقدر گاییدنی هستی تو مامان…دیکه تحمل نداشتم…کیرمو گذاشتم لاش و خیمه زدم روش.اوففف چقدر نرمه چقدر لیزه اههههههه بهترین حس دنیاست با دست صورتشو چرخوندم و شروع کردم لب گرفتن و کمر زدن اههههههه بهترین حس دنیاست این…تلمبه هارو شدید تر کردم…چلوپ چلوپ صداش بلند شده بود لباشو هم ول نمی کردم…یهو اومدم بالا و سوراخ کونشو باز کردم انگشتمو فرستادم داخل…راحت رفت داخل دیدم سوراخ کونش بازه انگشتمو تا ته فرستادم…دیدم نه بابا اوپنه کامل و اونم اعتراضی نداره.انگشتو در اوردم و دوباره خیمه زدم روش ولی اینبار کیرمو فرستادم سوراخ کونش اوففف…لیز خورد راحت تا تخمام رفت تو کونش…اوففف چقدر گرمه کیرم سوخت…چه کونی داری مامان…با اینکه کونش گشاد بود و مشخص بود زیاد کونش گذاشتن ولی به شدت داغ و لذت بخش بود…منم دیدم گشاده بدون رحم و با تمام قدرت شروع کردم گاییدن تق تق تق میزدم ته کونش تا جایی که میرفت میفرستادم توش لامصب کون گنده بود سوراخم باز چربم بود چه صدایی میداد…دوباره شروع کردم لب گرفتن و سینه هاشو مالیدن…مامانم هم برام اهههه اهههه میکردم که حال کنم بیشتر…هر بار میزدم ته کونش اههههم صدا میداد…محسن اههههم بزن…بزن تهش…اهمممممممم
توپ توپ توپ چلوپ چلوپ
اوفففف گاییدمت مامان عجب کونی داری…
بعد از پنج دقیقه
اوفففف داره میاد…تق تق تق تلمبه ها شدید شد و دیگه کونش داشت بد صدا میداد…باز شده بود کامل…شروع کردم محمکم گاییدن تق تق تق چلرپ ابم ریخت تو کونش
ته کونش ریختم اوففففف بده لباتو اووووم چه لبایی اوفففف ریختم کونت مامان…
ابم که اومد بلندشدم و یه دونه زدم روی کونش محکم…و رفتم از اتاق بیرون…

5 ❤️

2021-07-06 19:01:00 +0430 +0430

ادامه اش رو کی مینویسی پس؟؟

0 ❤️

2021-07-07 00:10:13 +0430 +0430

↩ SexLoverr
قسمت چهار جدید هست که گذاشتم

1 ❤️

2021-07-07 00:34:26 +0430 +0430

عکس لخت بذار لعنتی

0 ❤️

2021-07-11 13:04:14 +0430 +0430


5 ❤️

2021-07-11 13:21:38 +0430 +0430

قسمت پنجم
فردا صبح از خواب بیدار شدم دیدم مامانت صبحانه آماده کرده و یه تیپ سکسی هم زده بود یه ساپورت مشکی پوشیده بود یا یه شورت سفید که از زیر ساپورت مشخص بود…با به تاپ تنگ…خیلی عادی رفتم پیشش صبحانه خوردم و رفتم پای تلویزیون که دیدم محمد با پسر داییش که سرباز بود اومدن در خونه…مامان خیلی ریلکس اومد طرفم و یه مانتو جلو باز پوشید و بهم گفت من با محمد و پسر داییش دارم میرم بیرون و شب میام…منم دیدم غیر مستقیم داره بهم میگه دارم میرم به محمد و پسر داییش حال بدم…بهش گفتم خونه مجردی پسر داییش میری؟مامانم هم در حالی که داشت زیپ کفش های پاشنه بلندشو میکشید بالا بهم گفت اره محمد و پسر داییش شیش تا سرباز دیگه ان که هم خدمتی های پسر دایی محمد ان…‌منم بازم پررو تر شدم. گفتم…یعنی هشت نفرن؟با یه حالت شهوت انگیزی نگام کرد گفت اره…بعد کونش رو کرد طرفم گفت بیشتر هم جا داره منم پررو شدم گفتم با این حجم اره زیاد جا میگیره یه خنده ای کردو رفت بیرون.کیرم راست شده بود اساسی هم بخاطر اینکه مامان داشت میرفت به هشت نفر حال بده با اون تیپش هم بخاطر اینکه دیگه جلوم راحت شده بود و راحت نشون میداد که جنده است و حال بده…خلاصه اون روز رفت و شب برگشت و محمد برام تعریف کرد که چه حالی کرده بودن…اما اصل ماجرا زمانی شروع شد که روز بعدش…ادامه دارد

دوستان اگه مثل قبل نظر های عالی بدید ادامه اش میدم و ادامه اش خیلی حرفه ای تر و قشنگ تر نوشته میشه

9 ❤️

2021-07-11 13:23:25 +0430 +0430
0 ❤️

2021-07-11 13:53:53 +0430 +0430

↩ سهیل.گرامی
تو چکار دوست داری بکنی؟

0 ❤️

2021-07-11 13:59:51 +0430 +0430

↩ سهیل.گرامی
خصوصی پیام بده

0 ❤️

2021-07-11 14:20:44 +0430 +0430

اینجا محمد و چند تا ازهم کلاسی هام داشتن مامانمو میبردن خونه خالی



2021-07-13 14:05:45 +0430 +0430

↩ Hozoridaf 01
بقیه داستانت چی شد پس

1 ❤️

2021-07-13 21:04:54 +0430 +0430

↩ Hozoridaf 01
عالییی بود
ادامشو منتظریم

1 ❤️

2021-07-13 22:39:53 +0430 +0430

داداش بیا رفیق مام شو اگه دوس داشتی پیام بده رفاقت کنیم

0 ❤️

2021-07-14 18:35:56 +0430 +0430

خیلی خیلی عالیه این داستان! منتظر قسمتای بعدی هستیم!

0 ❤️

2021-07-18 00:18:54 +0430 +0430

↩ Hozoridaf 01
ادامه بده . بوس به مامانت ❤️

1 ❤️

2021-07-23 16:48:11 +0430 +0430

↩ sinasepas
بی هستی رو مامانت

0 ❤️

2021-07-23 17:03:46 +0430 +0430

عالی بود

0 ❤️

2021-07-28 02:25:01 +0430 +0430

↩ Hozoridaf 01
ما همچنان منتظر ادامه این داستان زیبا و قشنگ هستیما! 😍 ❤️ 👌

0 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «