مسیره زندگی

1400/04/13

چقدر روزهای بدی بود دور از خانواده خانواده ای که دوست نداشتن منو ببینن با کلی بدهکاری و کوله باری از نامردیهایی که بهش کردن زد به دل جاده تنها چیزی که با خودش از اون خونه برداشت دو تا پتو و یه متکا رسید به تهران اقوامی که در تهران بودن هر روز به بهونه های مختلف زنگ میزدن و شب به خونشون دعوتش میکردن قافل از اینکه میخاستن بدونن چه اتفاقی افتاده که برگشته تهران برای بار دوم برید تصمیم گرفت خونه کسی نره پانسیونی حوالی یادگار امام پیدا کرد اونطرف میز مردک میگفت تنهایی ۱۵۰۰ مشترک ۴۰۰ با خودش فکر کرد پول مهم نیست مهم اینه که اومده اینجا که تنها باشه اومده که از دوباره شروع کنه نا امید از همه چیز کلید اتاق رو گرفت در اتاق رو باز کرد رفت داخل لب پنجره سیگارشو روشن کرد وسایلشو داخل اتاق چید بیرونو نگاه میکرد ینی این ادما به اندازه من مشکل دارن…!؟

ادامه دارد
در صورت حمایت دوستان

40 👀
1 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «