مگر تو روی بپوشی و فتنه باز نشانی
که من قرار ندارم، که از تو دیده بپوشم
↩ لاکغلطگیر
ماه درخشنده چو پنهان شود
شپره بازیگر میدان شود
↩ فریدریش نیمچه
دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
کز عکس روی او شب هجران سر آمدی
↩ لاکغلطگیر
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من
↩ فریدریش نیمچه
نشان روی تو جستم، به هر کجا که رسیدم
ز مهر در تو نشانی، ندیدم و نشنیدم
↩ لاکغلطگیر
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
↩ فریدریش نیمچه
تا تو به خاطر منی، کس نگذشت از دلم
مثل تو کیست در جهان، تا ز تو مهر بگسلم
↩ لاکغلطگیر
من که همی لاف عشق در سخنم میزنم
وای بر احوال من گر که شوم روسیاه
↩ فریدریش نیمچه
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبــت اســت بر جریــده عالــم دوام مــا
↩ simg
ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند
گر از آن یار سفر کرده پیامی داری
↩ فریدریش نیمچه
یارب به کمند عشق پا بستم کن
از دامن غیر خودتهی دستم کن
↩ simg
نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد
↩ فریدریش نیمچه
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
↩ لاکغلطگیر
دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم
که بی تو عیش میسر نمیشود ما را
↩ فریدریش نیمچه
اگر معاینه بینم که قصد جان دارد
به جان،مضایقه با دوستان،نه کار من است
↩ لاکغلطگیر
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
↩ فریدریش نیمچه
ترسم که اشک، در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر، به عالم سمر شود
↩ لاکغلطگیر
به به
چه تاپیک زیبایی
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان؛ خواهد شد اشکارا…
من وسط مشاعره ی شما دو بزرگوار نمیام
فقط اومدم لبی تر کنم و برگردم
↩ hotstar1985
سلام دکتر عزیز
داریم شوت یه ضرب بازی می کنیم.
شما که بیای، قاعده ی بازی عوض میشه و بیشتر خوش میگذره
با ما باش
↩ شاه تاریکی
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
↩ شاه تاریکی
ز تیر آه چو ما فقیران، شود مشبک اگر که شبها
فلک ز انجم، زره نپوشد، قمر ز هاله سپر نبندد
↩ لاکغلطگیر
سلام از بنده ی کمینه به استاد بیشینه
من جرات و شهامت ورود به بازی بزرگان رو ندارم استاد
از دیدنش لذت میبرم و صرفا خواستم در لیست حضور غیاب استاد جان؛ حضور زده باشم
↩ شاه تاریکی
یاری اندر کس نمی بینیم، یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد، دوستدداران را چه شد
↩ باران
چرا نمیشه، خیلی هم قشنگ بود شعرتون.
لب بر لبم بنه به نوازش دمی چو نی
تا بشنوی نوای غزل های دلکشم
↩ باران
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
↩ باران
تو را چه میشود امشب…؟!
دیوانه شدم، برخیز…
شب که وقت خوابیدن نیست…!!!
↩ باران
توی ده شلمرود حسنی تک و تنها بود
نه فلفلی نه قلقلی نه مرغ زد کاکلی
هیچکس باهاش رفیق نبود
خخخخخخ 😁 😀
↩ باران
تو نيز اي برادر چو گردي نوي
سزد گر سخنهاي من بشنوي
بخسبي و كون سوي بالا كني
هنرهاي خود را هويدا كني
كه تا هر كس آيد همي گايدت
دل از كير خوردن بياسايدت
↩ شاه تاریکی
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان مارا بس
↩ Lor-Boy
ساقی به نور باده بر افروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کار ما