❌ #پارت1 ❌
#من_نجسم📛
نوک زبونش و رو نوک سینم بازی میداد و سریع توم کیرشو بالا پایین میکرد
آهی کشیدم که سریع دستشو رو دهنم گذاشت
کارن_دوست داری وقتی اینجوری میگامت؟
نمیخواست صدامو بشنوه
پس اروم سرمو بالا پایین کردم
کارن جون کشداری گفت و سریعتر کمرشو بالا پایین کرد
ملافه رو چنگ زدم
کمرم و بردم بالا و کوبیدم روتخت
کارن_جون جون
کیرشو دراورد و داغیشو رو شکمم حس کردم
خودشو روم رها کرد
کارن_آخ لعنتی تو خیلی خوبی
پوزخندی زدم
_میدونم
اروم هولش دادم که خودش افتاد کنارم
به سقف خیره شدم
کارن نفس نفس میزد و بی حال چشماشو بسته بود
حق داشت دیگه جونی نداشته باشه
لباس زیرمو پوشیدمو جلوی آینه ایستادم
رژ قرمزمو رو لبام کشیدم
از کیفم شونمو در اوردم و موهای مواج خرماییم که تا بالای کمرم بود و شونه کردم
کارن_بقیشو زدم حسابت
بدون این که نگاش کنم گفتم
_آفرین ولی سری بعدی هم خواستی تاخیری بزنی قیمت فرق میکنه
تعجب کردنشو حس کردم
کارن_من همیشه…
_من حتی ساعت ارضا شدن مشریامونم لیست میکنم
برگشتم سمتش
نیشخندی زدم
خم شدم شلوارمو پوشیدم
دستمالی از کیفم برداشتم و روشکممو پاک کردم
یه تاپ حریر بازسفید و مانتو جلو باز قرمز
و شال مشکی
کیفمو برداشتم
کارن_بخوام بازم میای؟
_شاید
سمت در راه افتادم
_فعلا
سوار ماشینم شدم
دستمو زیردلم گذاشتم
_پسره ی وحشی…
ماشین و روشن کردم و سمت خونم راه افتادم…
❌رمان من نجسم❌
تصوراتت زیباست👍👍
امیدوارم بقیه داستان هم به جذابیت اولش باشه
افسون خانم
عالی بود جونم
سلیس و روان نوشتین.
دمتون گرم
ولی
متاسفانه واقعیت های تلخ زندگی خیلیهاست عزیزدلم. ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️