با احساس بوسیده شدن بیدار شدم.منگ اطرافمو نگاه کردم.
_من کجام؟
صدای ریز خندشو شنیدم.
اشکان_پیش منی عزیزم
با چشمایی که به زور باز میشد نگاهش کردم.تازه موقعیتمو درک کردم.اشکان از دخترای کیوت خوشش میومد پس منم باید کیوت میبودم!
دستامو دور گردنش حلقه کردم و صورتمو تو گردنش قایم کردم.
_اما من خوابم میاد
ریز خندید
اشکان_ای جونم
دستاشو زیر بغل و زانوهام انداخت و بلندم کردم
_اوخیش چه جای خوبی
و آروم تو بغلش وول خوردم.
اشکان_حالا حالا ها توو این جای خوب قراره بمونی موش خانوم
پوزخند قایمکیی زدم.کاش میشد این لوس شدنا،نازکردنا،حرف زدنا و نازکشیدنا واقعی و از ته دل بود.اوف بیخیال افسون نباید بهش فکر کنی.
خوب میدونستم فکر کردن به اینجور چیزا عاقبت خوبی نداره ولی بازم ذهنم به اون سمت پرواز میکرد!انگار هرچقدر آهنای قفسشو ضخیم تر میکردم اون هم با قدرت بیشتری از بین میبردشون و به پرواز طولانی و بلندتری رو تجربه میکرد…

_آه…اووووووممم
به لای پام نگاه کردم،تو چشماش زل زدم.لعنتی خیلی حرفه ای بود.
حالت صورتمو مظلوم کردم و بلند تر آه کشیدم.نتونست طاقت بیاره و اومد بالا و روم خیمه زد.
اشکان_جونم کوچولو؟هوم؟دوس داری عزیزم؟
سرشو روی کصم میکشید و من…
آروم هی کمرمو میدادم بالا و خودمو بهش فشار میدادم
_اوهوم اشکان لطفا
اشکان با ولع صورتمو کنکاش میکرد
اشکان_لطفا چی کوچولو؟هوم؟
با صدای کشیده ای گفتم
_بکن
یهو تاته کرد توم که جیغ زدم
اشکان_شششش آروم جوجه آروم
آروم خودمو تکون میدادم و دستام رو روی بدنش میکشیدم
لبم رو گاز گرفتم
_خودت آروم اوووخ
خندید و گردنم و گاز گرفت.زبونشو تا روی گوشم کشید.آروم لب زد
اشکان_آماده ای؟
لاله ی گوششو آروم بوسیدم
_اوهوم
و شروع کرد تلمبه زدن و من هم با آه و ناله هام بیشتر تحریکش میکردم.دمر خوابوندتم و بعد لگنمو گرفت و کشید بالا تا حالته داگی بشم
اشکان_اوف انتظار نداشتم انقدر کوچولو و خوشگل باشه…دقیقا مثل خودت
دستشو اروم روش حرکت داد و بعدش دوانگشت واردم کردم.
_آخ اشکان
بعد چندبار جلو عقب کردن باز کیرشو واردم کردم و تلمبه هاش شروع شد…