ناگفته های نگین .قسمت چهار

1399/08/28

اه و ناله وگاها فریادهای حشر گونه خواهر بزرگم نسرین خواب شیرین مو بهم زده بود و با گوش دادنش هر لحظه بیشتر تحت تاثیر قرار می گرفتم جملاتی که بهم می گفتند و خصوصا بیشتر از ناحیه نسرین منو وادار کرد که گوشمو به دیوار اتاق بگیرم تا استراق سمعم کاملا به اجرا دربیاد و اینک بهتر و واضح تر می توانستم شنود بگیرم نسرین بدون در نظر گرفتن اینکه من در منزلشون و در اتاق چسپیده به محل سکسشون قرار داشتم و با خیال اسوده و با صدای بلند جملات سکسی که تا بحال علنی و مستند به گوشم نخورده بود رو می گفت وبا شنیدنشون شهوت ناخواسته و زاید الوصفیو به خودم می گرفتم این حس شیرین طعم و درجه و کیفیتش از شهوتی که در حمام داشتم واقعا بیشتر و زیادتر بود و به این نتیجه رسیدم که دنیای سکس و عشق و هوس و شهوت حد و اندازه و مرزی حداقل برای من نمی تونه داشته باشه و این چند سالی که از ایام بلوغیتم در دنیای تاریک و محدود شده ام تا دیروز در منزل پدرم داشته بودم واقعا منو از چه نعمتی محروم کرده بود کلماتی مثل کوس و کون و کیر در حالتی که انگار یه نمایش نامه رادیویی سکسی گوش می دادی به گوشم می خورد و کنترل خودمو از دست داده بودم و دست چپم روی کوسم رفته بود و دست راستم به سینه هام …
خودارضایی و مالوندنم این بار و برخلاف بار اولم و در حمام بهتر و شیرین تر و با سینه هام و چوچوله های کوسم انجام میشد و گوش راستمو کاملا به دیوار گرفته بودم
جمشید کیر کلفت زود باش جررم بده
اون کله کیرت که مثل گوشت کوب مادرمه روی کوسم بکشون و فوری تا دسته همه شو فرو کن داخل
زود باش دارم دیوونه میشم
ددده زودباش لامصب
به جون خودت تا خارش کوسمو نگیری نمیزارم بخوابی
نسرین ارووم تر حرف بزن خواهرت همین اتاق بغلیه و ممکنه بشنوه ملاحظه بکن
نمی شنوه خوابش سنگینه تازه هم بشنوه ما که زن و شوهریم و بهم حلایم …خب بشنوه یاد می گیره واسه شوهرش مثل من عشوه و ناز بکنه واه
ای بابا نسرین ابروی من میره واقعا تو شهوتی بشی کنترل نداری
اخ اخ اخ اوخ جووون جمشید تو رو جوون مامانت قسمت میدم وقتی که میخای کیرتو داخل کوسم کنی سریع و خشن داخلش کن وفقط وقت بیرون کشیدنش اهسته و ارووم باشه …لطفا وگرنه دادو فریادمو بیشتر و بلند تر می کنم
اهان …اهان این شد تلمبه زدن …جوونم جوون …جمشید …
این قسمتی از جملات شون بود که می شنیدم و با لذت خاصی به قلب و روح و روانم میرسید و به شهوت و هیجان در درونم تبدیل میشد وبه ارگاسم رسیدم و در استانه ارگاسم دومم توان ایستادن رو در خودم نمی دیدم و ناچارا کف اتاق نشستم ودر اثر ارگاسمم متوجه لرزش پاهام و حتی کمرم شدم کف و انگشتای دست چپم کاملا اغشته به مایع لزشی شده بود …
دیگر توانی در خودم نمی دیدم که با ادامه شنیدن عشق بازیشون به خود ارضایم ادامه بدم و به رختخوابم برگشتم ولی همچنان عشوه های نسرین کم و بیش به گوشم میرسید و در اون شب به یاد ماندنی و شیرین به این نتیجه رسیدم که نسرین زن فوق العاده شهوتی و سیری ناپذیریست و اینکه جمشید هم دارای کیر کلفت و ایده الی هست و رفته رفته در رویا هایم ارزوی دیدن کیرش بودم
ایا میشد کیرشو ببینم و اصلا من در واقعیت کیر رو به چشمم تا اون لحظه ندیده بودم وفقط چندین بار عکس کیر رو یواشکی از هم کلاسیام دیده بودم ولی دیدن عکس کیر تا واقعیت دیدنش به نظر خودم خیلی تفاوت داره
روز بعدش نسرین با خونسردی و انگار اتفاقی نشده …با من رفتار می کرد ولی نگاهم بهش فرق کرده بود و این نوع جدید نگاهمو حس می کردم که کاملا درک می کنه ولی بهش اهمیت نمی داد عصر گاه همان روز نسرین منو با خودش به خیابان و بوتیک برد که برام لباس خوب و مدل جدید و امروزی بخره وبعد از بازدید از چندین پاساژو بوتیک …یک مانتو خوش رنگ و شیک توجه منو به خودش جلب کرد و وارد بوتیک مورد نظر شدیم جوان موقر و باادبی که صاحب مغازه بود با خوش رویی ازمون استقبال کرد و دوست دیگه اش هم با بی خیالی به موسیقی که از هدفون گوشش پخش میشد عشق و حال می کرد مانتو رو برای پوشیدنش بهم داد و من رفتم تنم کردم با نگاهی به اندامم و خصوصا قوس کمرم و باسنم متوجه شدم که جدا از خوش رنگی و شیکیش کاملا بدن نما و بخصوص کون نما هست و من بر اساس عادتم خواستارش نبودم ولی نسرین در اتاقک پرو رو باز کرد و ازم خواست از اتاقک بیرون بیام تا خوب منو ورانداز کنه از خجالت داشتم اب میشدم و رنگم قرمز شده بود و خوب نتوانستم بهش بگم
خواهر زشته خجالت می کشم نمی تونم بیام بیرون .خب تو بیا داخل اتاقک و ورندازم کن
یهو نسرین بازومو گرفت و به طرف خودش هول داد و منو بیرون اورد و بدونه اینکه ازم بخاد دور خودم بگردم منو یک دور کامل گردوند و انگار که مانکنم و در صدد نمایش کون و رون و قوس کمر باریکم برای نشون دادن دو پسر داخل مغازه هست … رو کاملا اجرا کرد و پسری که روی چهار پایه ای نشسته بود رو به تحسین از اندامم وادار کرد پسرره که لباس و مدل موهاش کاملا خارجی و عجیب و غریب بود با یکی از دستاش کیرشو جابجا می کرد این کارش معنای اینو می داد که برام راست کرده و از همه خنده دار تر و جالبتر ادامسی بود که در دهنش می جوید و می چرخوند و چند بار بادش می داد و مثل باد کنک می ترکوند و داخل دهنش فرو میبرد و این منو به ابتدا به تبسم و لبخند و حتی خنده ملیحی وادار کرده بود همین کارم تشبیهی شده بود که من به پسرره تمایل دارم وازش خوشم اومده در صورتیکه اصلا چنین حسی در من وجود نداشت و خنده ام به خاطر این بود که یاد خاطره ای افتاه بودم که یک روز ادامس در خونه می جویدم و یهو برادرم اومد و متوجه ادامس جویدنم شد و برای اینکه ضایع نشم ادامسو از دهنم بیرون اوردم و سریعا در دهن نسرین که کنارم نشسته بود گذاشتم و این کارم باعث خنده برادرم شده بود و در اون لحظه منو ول کرد و به نسرین گیر دادولی اخر شب اومد و گوشمو گرفت و بهم هشدار داد که بار اخرم باشه که ادامس می جوم …از دیدگاه برادرام و پدرم ادامس جویدن برای ما خانما کار زشت و ناپسندیده ای تلقی میشد ویاد اوری این خاطره منو به خنده وادار کرده بود و بعد از اصرار نسرین و تعاریف از خوشکلی مانتو و فرم و زیبایی هاش من وادار به قبول مانتو و خریدنش شدم خودم میدونستم بیشتر از مانتو … از باسن و اندام شهوت برانگیز م خوششون اومده و از اون روز دیگر با خرید مانتو و شلوار و بلوز و تاپ و چند خرید دیگه کلا تیپ و شکل و قواره ظاهری من یک باره عوض میشد .
شب بعد باز هم سناریو نمایش نامه رادیویی سکس و عشق بازی نسرین و شوهرش تکرار شد و این بار به نمایششون سکس انال
هم اضافه شد و من بیشتر تحت تاثیر قرار گرفتم کون دادن نسرین بیشتر شهوتیش کرده بود و ان شب دو بار از کون وکوس نسرین توسط جمشید گائیده شد و نزدیک صبح هم دو نفری به حمام رفتند و سکس انال رو در زیر دوش و در حالیکه من در کنار در ورودی حمام ایستاده بود م رو انجام دادند …و ان شب من خواب کاملی نداشتم و به همین خاطر تا نزدیک ظهر در خواب موندم

8 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2020-11-18 22:15:02 +0330 +0330

قشنگ نوشتی…
از داستانای سایت تصویر سازی خیلی بهتر و زیباتری داری…
ادامه بده ولی خرابش نکن

1 ❤️

2020-11-19 17:25:33 +0330 +0330

ناگفته های نگین -قسمت پنجم …بعد از گذشت دو روز جمشید به جنوب و ماموریتش رفت و در این دوروزباقیمانده نسرین حشری و تشنه به سکس از هر فرصت و وقت و مکانی استفاده می کرد و جمشید رو وادار به سکس و عشق بازی حتی بصورت سرپایی می کرد و یک موردش برام جالب توجه و مهیج شده بود و از نسرین متعجب شده بودم که در حالیکه من در پذیرایی و در فاصله حدود پنج متریش و روی مبل لمیده و مجله می خوندم بی مهابا و در حالیکه در اشپز خانه در تدارک وتهیه غذا بود و جمشید بی خبر و بی خیالو که برای نوشیدن اب رفته بود رو گیر اورد و کیرشو گرو گرفت و تهدیدش کرد که همون جا و ایستاده باهاش سکس کنه و تهدیدش این بود که در حضور من چنین وانمود می کرد که مجبورش کرده بهش کوس بده و بیچاره و یا خوش به حال …جمشید خان دوماد کیر کلفت خاندان ما در اون لحظات هات بازهم کیرش نصیب یکی از سوراخ های خواهر بزرگ حشریم شد اون روز اصلا متوجه نشدم بهش کوس داد و یا کون
چو ن فقط اه و ناله و اخ جوون اخ جوون های نسرین به گوشم می خورد و متوجه دخول کیر جمشید به جلو یا عقبش نشدم بهرحال برای نسرین کون و یا کوسش چندان فرقی نمی کرد در هر حالتی به هدفش یعنی سکس و ارضا شدنش میرسید …عشوه ها و ناز و کرشمه های نسرین انچنان بود که به سرعت شهوت وجودمو در بر گرفت و چشام حالت خماری به خودش گرفت چون جلوم اینه قرار داشت و خودمو می دیدم …به خاطر موقعیت حساس و بدی که داشتند سکسشون طولانی نشد و قبل از ارضا شدنم کارشون خاتمه پیدا کرد و من سریعا خودمو به دستشویی رسوندم و شیلنگ اب ولرم رو دقیقا روی چو چوله های کوسم گرفتم و تا لحظه ارگاسمم نگه اش داشتم و برای اولین بار با استفاده از شیلنگ و فشار اب خود ارضایی کردم این تکنیک خود ارضای رو از کسی نشنیده و نگرفته بودم بلکه ناخوداگاه و زائیده ذهن و تخلیلات خودم در اون لحظات شهوت شده ام بود
در ایام نبودن جمشید …من راحت تر و ازاد تر و اسوده تر شده بودم و فقط نسرین تشنه در سکس و هوسش مونده بود و بی تابی و کلافه گی رو در رفتار و حرکاتش می دیدم در حمام رفتنش و در اتاق خوابش اثار و علایم خود ارضایشو کاملا می شنیدم گاها تنهایی از منزل و برای خرید ماحیتاج و خورد و خوراک بیرون میرفت و اکثرا دیر برمی گشت و ارایش و لباسی که تنش می کرد کاملا تحریک کننده و قابل توجه بود
در غروب یکی از روزهای اواخر تابستان متوجه برگشتن نسرین شدم و فوری شنیدم که تلفنی با جمشید حرف میزنه …نمی خواستم استراق سمع کنم لابد حرفای خصوصی و زن و شوهری با هم میزدند و من باید رعایت می کردم ولی نسرین با صدای بلند و با تهدید و کمی ناراحتی صحبت میکرد و ناخوداگاه من گوشم تیز شد و بعد از شنیدن کاملا پی بردم که نسرین تصمیم گرفته که در ارایشگاه زنانه کار بکنه و می خواست به اصطلاح اجازه شو از جمشید بگیره و ظاهرا با مخالفت شوهرش روبرو شده بود ولی توضیحات زیرکانه و با سیاست نسرین بالاخره کار خودشو کرد و موافقت ارایشگر شدنشو ازجمشید گرفت …نسرین علنی به شوهرش می گفت من بیکار وعلاف در خونه بمونم که چی بشه تو اونجا در جنوب و من در اینجا و ممکنه منحرف بشم و حتی دوس پسر هم بگیرم و بهت خبانت کنم تو که صد سال سیاه اینو نمیخای که زنت جنده بشه پس بزار من سرم گرم بشه و کار بکنم و در نهایت مثل هر تماسی که با هم داشتند ازدوری کیر کلفتش می گفت و قربون و صدقه اش میرفت این بار هم بهتر و شیرین تر از کیر وکلفت و قطر و ضخامتش گفت تا جمشید رو خر کرد …نسرین خوشحال و شادمان اومد اتاقم و خبر ارایش گریشو بهم داد و چنان ذوقی در چهره اش میدیدم که انگار دنیا رو بنامش کرده بودند …و در خاتمه هم کلی پیش من پز شوهرشو داد که منو دوست داره و عاشمه وفلان و فلان علیرغم اینکه مخالف ارایش گر شدنمه ولی به خاطر من قبول کرده … و قبل از ترک اتاقم پشت دستشو روی کوسم گرفت و درگوشی گفت
نگین جوون میگما وقت اصلاح اونحات نرسیده …ها …اگه وقتشه میزنم برات و صاف و صوفش می کنم اخه دیگه من ارایش گر شدم هههههه
و نزاشت من جواب بدم و فوری بازومو گرفت و تا حمام ولش نکرد و لختم کرد ولی خودش لخت نشد واقعا ازش متعجب بودم مثل اینکه مثلا با هم خواهر بودیم و بی مهابا با بودن من در منزلشون با شوهر کیر کلفتش عشق بازیشو با اه و ناله و فریادش می کرد و عین خیالش نبود و لی جلو م لخت نمیشد …
اون روز نسرین از خوشکلی کوسم کمی تعریف کرد و برای اولین بار سوراخ کونمو کمی خاروند و از این کارش فوق العاده حس خوبی گرفتم و دوس داشتم انگشت کوچیکشو در کونم فرو کنه و برای اولین بار چنین خواسته و ارزویی در درونم نقش گرفته بود
مهر ماه و اول پاییز فرا رسیده بود و من باید سال اخر دبیرستان رو در یکی از دبیرستا ن های تهران می گذروندم اولین روز تحصیلیم رو مثل کلاس اولای دبستان …نسرین خواهرم باهام اومد و به قول خودش راه رفتن و برگشتنم رو بهم باید یاد می داد .
و اون روز تفاوت فضا و رفتار و حتی جو دبیرستان های تهران با شهرستان کوچیک رو بخوبی لمس کردم و دیدم
همه چی فرق می کرد از نحوه کلام و رفتار و اینکه هم کلاسیام هر یک و اکثریت قریب به اتفاشون دوس پسر داشتند و با افتخار ازش داستان ها می گفتند و انچنان فضا و درجه و مدال و اعتباری براش درست کرده بودند که انگار من نگین که تا حالا دوس پسر سهله که نداشتم حتی با منظور و هدف زشتی به هیچ پسری نیگاه نکرده بودم …که انگار عقل و فهم و شعورم رشد نکرده و به قولی دیگر شکست خورده و عقب مونده از یک ماراتون مسابقه خوشبختی و ترقی گری شده هستم .
در کلاس 42 نفره به صراحت باید اعتراف کنم فقط من و یک دختر دیگه به قول همکلاسام پاستوریزه و امل و خام و بدونه دوس پسر بودیم .

5 ❤️

2020-11-20 07:00:16 +0330 +0330

↩ shohre@
داستانت مثل خودت خیلی حشری کنندست کاش انجا بودم ترتیب خودتو خواهرتو باهم میدادم😁

0 ❤️

2021-01-22 16:11:34 +0330 +0330

↩ shantia1101
چرت نگو لطفا

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «