آبی,گرم ترین رنگ است...(زندگی یک زن همجنس گرا)

1393/05/16

زندگی ادل (به فرانسوی: La Vie d’Adèle) یک فیلم درام رمانتیک فرانسوی به کارگردانی، نویسندگی و تهیه‌کنندگی عبداللطیف کشیش است. این فیلم با عنوان انگلیسی «آبی گرم‌ترین رنگ است» (به انگلیسی: Blue Is the Warmest Colour) در شصت و ششمین جشنواره فیلم کن برنده نخل طلایی شد.
«زندگی آدل» یا «آبی گرمترین رنگ است» کار یک نقاش است . پرتره ای سینمایی از یک نقاش امپرسونیست . جایی است که بیش از هرچیز نقاشی و سینما اشتراک دارند . تمام آن کلوزاپ ها و ضبط و ثبت جزییات چهره و تن ، فیلم را یک نقاشی منحصربفرد ساخته است. آن ایده ای که پشت خط ها و رنگ ها و بوم نقاشی است و بنیان و چیستی هنر نقاشی ، اینجا ، در پس نماهای درشت فیلم کشیش است . و این هیجان انگیز و نادر است .

نیمه اول فیلم شاهکار است . گویی شاهد کوچکترین جزییات یک زن هستیم . در بی حوصله ترین دقایق اش ، وقتی دارد چیزی می خورد و کسی نگاهش نمی کند ، وقتی خوابیده است با دهان باز ، وقتی تنهاست ، وقتی در میان هم کلاسی ها به گمان خودش چهره ای است در میان دیگران ، وقتی با دوستانش می رقصد ، وقتی موهایش ژولیده است یا مرتب ، وقتی برهنه است یا حمام می کند ، وقتی اشک می ریزد و کسی نمی بیند و وقتی عشق بازی می کند و لذت می برد و نمی برد . چیزی جذابتر از این وجود دارد ؟ اینکه زندگی کسی را بی پرده ، بی نقاب ، با حوصله و در سکوت ببینیم . تماشایش کنیم . و چه چیزی جذابتر از تماشا کردن آدمها وقتی خودشان اند و حواسشان نیست ؟ نیمه اول فیلم درباره آدل است به عنوان یک ابژه . نه اینکه از کیستی اش چیزی ندانیم اما نمای بیرونی اش اهمیت می یابد . حتی شاید بیشتر از هویت اش و کاراکترش . فرقی نمی کند کدام آدل را می بینیم . آدل ، شخصیت داستان را یا آدل اگزرکوپولوس بازیگر را . همانطور که فرقی نمی کند هویت واقعی دختری با گوشواره الماس کیست یا لبخند ژوکوند سیمای کدام زن را به تصویر کشیده حتی اگر نامش را بدانیم . این شناخت لزوما تابلو را خارق العاده تر نمی کند .

اما در نیمه دوم آن کاراکتر اهمیت پیدا می کند بی آنکه اهمیت ابژکتیوش از بین رفته باشد . هنوز هم خالق اثر همان نقاش است . اما در نیمه دوم می خواهد بر داستان هم توجه کنیم . شاید بیشتر از پرتره می خواهد فرد درون پرتره را دنبال کنیم . نیمه دوم فیلم از سراشیبی آغاز می شود ودوباره اوج می گیرد .

فیلم بیشتر از آنکه درباره گرایش جنسی کاراکتر باشد درباره جنسیت و لذت است . زن بودن اهمیت دارد اما هم جنس گرایی اش نه چندان . بیشتر درباره بلوغ جنسی است و آدمهایی که در آن دوران در زندگی فرد تاثیرگذارند . کسانی که به یاد می مانند و کسانی که از یاد می روند . هرچند آدل قبل از اِما با پسری معاشقه می کند اما برایش کشف «تن» و «لذت» با اما رخ می دهد . آن لمس ها و بوسه ها و نگاه ها با اما برایش ماندگار می شود . با اماست که یاد می گیرد چگونه زیباست . اِما ی نقاش ، خود در اینجا خالق اثری است هنری . به آدل شکل می دهد . تعریف اش می کند . حداقل برای خود آدل اینگونه است . و آدل است که باید بیاموزد چونگی زیستن بدون خالق را . باز تعریف کردن خود را . برای همین هم سرگشته می شود .

عنوان شد که فیلم بیشتر درباره جنسیت است تا گرایش جنسی و این بدان معناست که دو کاراکتر و رابطه اشان می توانست بین یک زن و یک مرد اتفاق بیفتد . با همین روایت . آدل وقتی عشقبازی و علاقه مندی به پسری را مصنوعی می یابد به جنس زن کنجکاو می شود . اِما با آن موهای آبی به نوعی لذت جنسی را در آدل بیدار می کند . چون او، به عنوان یک زن، این لذت را بیدار کرده پس یک مرد نمی تواند به همان اندازه این لذت را هشیار نگه دارد . برای همین هم آدل سراغ اولین تحسین کننده زن اش می رود . و بوسه اش امید رابطه ای است . هر چند همان ابتدا ناکام می ماند و از پس این ناکامی به اِما می رسد . اولین عشق اش . آدل برای اِما ، تنها عریان نمی شود . رها می شود . بی نقاب می شود . گاردش را پایین می آورد . چیزی که در برابر دیگران نمی تواند . چه قبل از اِما چه بعد از او . اِما برایش تنها یه زن نیست . برای همین هم نمی تواند خودش را یک همجنس گرا بداند یا معرفی کند . اِما برایش موجود منحصربفردی است که خودش را به او شناسانده .

فیلم از اوج شروع می شود با اوج تمام می شود اما در این بین لحظاتی از کلیشه و ایده های دم دستی دارد . مث علت جدایی آدل و اِما و تمام درگیری هایی که اِما به مناسبت حرفه اش دارد . بازی ها فوق العاده اند . بخصوص آدل اگزرکوپولوس واقعا تماشایی است . در خبرها خواندم که لئا سیدو و آدل اگزرکوپولوس بسیار از شیوه هدایت استثماری عبدالطیف کشیش ، بخصوص در سکانس های معاشقه و برداشت های طولانی مرتبط با آن، شاکی بودند و آنرا طاقت فرسا می دانستند . وقتی خبر را می خواندم هنوز فیلم را ندیده بودم و این کمی باعث ایجاد پیش داوری منفی در من شد . اما حال که فیلم را دیده ام متوجه کمال گرایی کشیش می شوم . هیچ نقاشی کمال اثرش را فدای راحتی مدلش نمی کند . مدل ها ساعت ها باید بی حرکت یا با میمیک و پُسچِر و ژستچر خاص بمانند . برهنه شوند و بمانند . این استثمار برای خلق هنر ضروری است . وقتی به یک نقاشی نگاه می کنیم و از آن لذت می بریم به چیزی که فکر نمی کنیم سختی های مدلش است . اما آن مدل این سعادت را داشته تا به قلم و هوش هنرمند در حافظه تاریخ بماند . زیبایی اش تحسین شود و درباره اش نوشته شود . چند روز سختی چه اهمیتی دارد ؟ این بهایی است که باید برای کمال و هنر پرداخت .

«زندگی آدل» بواسطه نگاه نادری که به سینما و فرم روایت دارد اهمیت پیدا می کند و به همین دلیل هم فیلم خیلی خوبی است و در حافظه ما می ماند .

«آبی گرم ترین رنگ است »(زندگی آدل) . درجه NC-17 ( به دلیل نمایش صحنه های برهنگی و معاشقه) . مدت 172 دقیقه . زبان فرانسوی .

کافه نقد

4818 👀
0 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2014-08-10 16:35:38 +0430 +0430

مرسی عزیزم. ندیدم. میذارم امشب دانلود شه

0 ❤️

2014-08-10 16:39:05 +0430 +0430

[quote=ujozeb][quote=Are.zo0]مرسی عزیزم. ندیدم. میذارم امشب دانلود شه[/quote]
آرزو میگن کتابش اصل کار هست. چون توسط یک لزبین نوشته شده که خودش منتقد اصلی فیلم بوده
اگه واسه دانلود پیداش کردم میذارم همینجا البته اگه بخوای[/quote]

مرســــی اینطوری که دیگه خیلی خوب میشه ;)

0 ❤️

2014-08-10 16:53:26 +0430 +0430

«آبی گرم‌ترین رنگ است» یک داستان کمیک استریپ اثر ژولی مارو، نویسنده و نقاش فرانسوی است. فیلم «زندگی آدل» به کارگردانی، نویسندگی و تهیه‌کنندگی عبداللطیف کشیش بر اساس این کتاب ساخته شد. این فیلم نخل طلای شصت و ششمین جشنواره فیلم کن را به دست آورد.

«آبی گرم‌ترین رنگ است»، داستان مصور ژولی مارو برنده‌ی جایزه‌ی مخاطبان «جشنواره‌ی بین‌المللی داستان مصور آنگولِم» (Angoulème) سال ۲۰۱۳ در فرانسه شد.

داستان مصور «آبی گرم‌ترین رنگ است» را سپیده جدیری ترجمه کرده و نشر ناکجا هم اخیراً آن را به دو شکل کتاب الکترونیک و چاپی منتشر کرده است.

صفحه فیسبوکی «آبی گرم ترین رنگ است» در کمتر از ده روز بیش از دو هزار هوادار و فالور پیدا کرده است.

با سپیده جدیری درباره این کتاب گفت‌و‌گو کرده‌ام:

روزی که «آبی گرم‌ترین رنگ است» را برای ترجمه انتخاب کردی نگران قضاوت‌های احتمالی، فشارها یا انگشت‌نما شدن‌ نبودی؟ به هر حال قبول کن که مقوله حمایت از حقوق همجنسگرایان هنوز هم خط قرمز خیلی از آدم‌های دور و بر ماست ،حتی گروهی از روشنفکران و دوستان ما هم قادر نیستند این حق را به رسمیت بشناسند.

نگران نبودم چون با آگاهی کامل به قضاوت‌ها و واکنش‌ها این انتخاب را انجام دادم. حالا آن گروه از دوست‌های روشنفکرِ ما، مشکلِ خودشان است که قادر نیستند این حق را به رسمیت بشناسند. اگر نمی‌توانند حقوق آدم‌هایی را که فقط در شخصی‌ترین وجه زندگی‌شان با آنها فرق دارند به رسمیت بشناسند، دیگر چرا اسمشان را بگذاریم روشنفکر؟ کجای فکر این‌جور آدم‌ها روشن است؟ من که نمی‌فهمم. من اسم این قبیل آدم‌ها را می‌گذارم روشنفکرِ شعاری. چون فقط موقع شعار دادن روشنفکر جلوه می‌کنند.

چه ویژگی خاصی در این کتاب وجود داشت که توجه‌ات به ترجمه آن جلب شد؟

آقای پرویز جاهد روی فیس‌بوک‌اش فیلم «آبی گرم‌ترین رنگ است» (زندگیِ آدل) را معرفی کرده بود و اگر اشتباه نکنم گفته بود فیلم خوبی‌ست با موضوعِ زندگی دو دختر همجنسگرا. من تا آن موقع، فیلم‌های «میلک» و «کوهستان بروک‌بک» را که تم اصلی هردوشان حول محور مسائل مردهای همجنسگرا می‌گشت دیده بودم. الان که فیلم‌های متعددی با این موضوعات دیدم، باز هم می‌توانم بگویم که درباره‌ی زنان همجنسگرا به مراتب کمتر فیلم ساخته شده. خلاصه از سر کنجکاوی افتادم پیِ این‌که این فیلم را ببینم. توی پراگ به زبان فرانسوی و با زیرنویس چکی اکران شده بود و به حال من که فقط انگلیسی بلد بودم فایده‌ای نداشت. حین گشت‌وگذارهایم در پیِ دی‌وی‌دیِ فیلم، روی سایت آمازون به این کتاب مصور برخوردم. دیدم جایزه‌ی مخاطبان را هم گرفته، گفتم بخوانم‌اش. خواندم و دیدم به ساده‌ترین شکلِ ممکن، در خلالِ یک قصه‌ی پُر کشش و عاشقانه، چالش‌هایی را هم که همجنسگراها در اجتماع با آن مواجه‌اند به تصویر کشیده. کتاب جدای از وجه عاطفی‌ا‌ش که خیلی پر رنگ است، یک نقد اجتماعی خیلی قوی محسوب می‌شود. برای من این وجه‌اش بیشتر اهمیت داشت. من کلا به مقوله‌ی فرهنگ‌سازی خیلی علاقه‌مندم. حس کردم این کتاب می‌تواند فرهنگ بسازد. برای همین ترجمه‌اش کردم.

سپیده جان اگر کلمانتین با آن پایان‌بندی غم‌انگیز که خانم ژولی برای ما ساخته و پرداخته، اسیر بیماری و مرگ نمی‌شد به نظرت سرنوشت او و امثال او به کجا می‌رسید؟ کلا چه آینده‌ای می‌توانی برای زنان و مردان همجنسگرا در فردای جهان تصور کنی؟

قرار نشد آخر قصه را لو بدهی‌! حالا که دیگر کار از کار گذشت، ولی عیبی ندارد چون خود قصه همان اول، آخر خودش را لو می‌دهد. من از این سبک قصه‌نویسی خیلی خوشم می‌آید که با وجود لو رفتنِ آخر قصه از همان اول، کِشش‌ آن از دست نمی‌رود.

اما در مورد سرنوشت کلمانتین و امثال کلمانتین، والا من که پیشگو نیستم. ولی کلا آینده‌ی روشنی را نمی‌توانم برای بشر متصور شوم با وجود این همه جنگ و فقر و تبعیض و کُشت و کشتار. اما اگر سؤال‌ات درباره‌ی احتمالِ بالا رفتنِ سطح پذیرش همجنسگراها در اجتماعِ آینده است، خب، همین حالا هم می‌بینیم که این میزان پذیرش چقدر به نسبت همین یکی دو دهه پیش در دنیا افزایش پیدا کرده و فکر می‌کنم هر چه پیش برویم، به خاطر تلاش‌های خوبِ فعالان حقوق همجنسگراها باز هم افزایش پیدا کند.

از چه زمانی بود که حس همدردی و پذیرش این گروه از افراد متفاوت را در خودت حس کردی؟ دقیقا می‌خواهم بدانم یک فرد دیگرجنس‌خواه که مدافع حقوق همجنسگراهاست از چه منظر و نگاهی و از چه دریچه‌ای به دنیای آنها نگاه می‌کند؟

همدردی که دلیلی ندارد با آنها داشته باشم چون همجنسگرایی درد نیست. می‌توانم به جایش، واژه‌ی “درک” را بگذارم. درک شرایط‌شان در اجتماع. کلا این جور مواقع سعی می‌کنم از زاویه‌ی دید خود آنها به شرایط نگاه کنم… کلمه‌ی پذیرش هم باز برای توصیف حس من نسبت به آنها شاید کلمه‌ی درستی نباشد. چون هیچ وقت مخالفتی با آنها نداشتم و صِرفِ متفاوت بودن گرایش‌های جنسی‌مان فرقی بین خودم و آنها احساس نمی‌کردم که حالا بخواهم بپذیرم‌شان یا نپذیرم. نگاه من به این شکل ا‌ست: فرقی بین‌مان نیست.

معمولاً وقتی نویسنده‌ای کتابی درباره همجنسگراها می‌نویسد یا مترجمی کتابی درباره آن‌ها ترجمه می‌کند، گمان می‌برند نویسنده یا مترجم هم‌جنسگراست. تو واهمه نداشتی از این موضوع؟

موقعی که پیش‌فروش کتاب شروع شد، روی فیس‌بوک‌ام نوشتم که با وجودی‌که همجنسگرا نیستم، از این‌که بعد از ترجمه‌ی این کتاب و با توجه به مطالبی که در این سال‌ها درباره‌ی همجنسگراها نوشته‌ام کسی فکر کند که من تمایلات همجنس‌خواهانه دارم ابایی ندارم. چون همجنسگرایی که ننگ و عار نیست که من بترسم کسی در موردم چنین فکری بکند. عین این می‌ماند که مثلا یک عده‌ فکر کنند من درشت اندام‌ام، در حالی‌که ریزنقش‌ام. یا این‌که فکر کنند که چپ‌دستم، در حالی‌که راست‌دستم. که هیچ‌کدام‌اش هم بد نیست. ننگ و عار، صادر کردنِ حکم اعدام، شلاق، کشتار و بمباران است.

آیا به نظر تو همجنسگرایی نوعی هنجارشکنی در اجتماعی از مردمان عادی‌ست؟

تا به حال با هر همجنسگرایی که صحبت کردم تأکید کرده که گرایش جنسی‌ا‌ش انتخابِ خودش نبوده. از اول با او بوده و در یک سنی توانسته کشف‌اش کند. مگر گرایش جنسیِ خود ما دیگرجنس‌خواه‌ها انتخاب خودمان بوده؟ نه، توی وجودمان بوده از اول. حالا بر فرض، اگر انتخاب خودشان هم بود، چرا بگوییم که با جامعه‌ی عادی هماهنگ نیستند؟ جامعه‌ی عادی چه‌‌کار به کارِ تختخوابِ مردم دارد؟ این همه کارمند، معلم، مهندس، پزشک، هنرمند، روزنامه‌نگار، مبارز وجود دارد که همجنسگرا هستند. جامعه‌ی عادی حتما باید چشم‌اش را بچسباند به سوراخ کلیدِ اتاق خوابِ مردم، تا بفهمد کدام‌شان با آن هماهنگ‌اند و کدام‌شان نه؟ آدم‌ها با کارکردشان در اجتماع نشان می دهند که چقدر با آن اجتماع هماهنگ‌اند، نه بر اساس گرایش جنسی‌شان.

اگر زمانی «آریو » پسرت از در بیاید :.77و و به تو بگوید که فقط نسبت به جنس موافقش حس دارد تو برخوردت به عنوان یک مادر چگونه خواهد بود؟ فکر می‌کنی به همان اندازه ماجرا برایت عادی‌ خواهد بود که آریو دوست دخترش را دعوت کند خانه‌تان مهمانی؟

خوشحال می‌شوم اگر آن‌قدر با من احساس صمیمیت کند که آن کسی را که عاشقش است به خانه‌مان دعوت کند. جنسیت، نژاد، مذهب و ملیت‌ آن شخص هر چه می‌خواهد باشد فرقی به حالم نمی‌کند.

خواندن کتاب‌هایی مثل «آبی گرم‌ترین رنگ است» تا چه حد در شکل‌گیری این درک مؤثر است؟

خواندنِ همین کتاب و نظیر این کتاب‌ها به درکِ دنیای همجنسگرایان کمک می‌کند. قضیه انتخابی نیست. حالا بیا فکر کنیم اصلا انتخابی باشد. مثل مورد کلمانتین توی همین کتاب، که خواننده تا آخرش هم سر درنمی‌آورد که بالاخره گرایش جنسی کلمانتین دقیقاً چیست. حتی خودِ اِما برمی‌گردد به مادر کلمانتین می‌گوید اگر من پسر بودم دخترتان باز هم عاشقم می‌شد. یعنی عاشقِ آن آدم شده بوده، فرای موضوع جنسیت‌اش. عشق والاترین بُعد انسانیِ وجود ماست. حالا گرایش جنسی، انتخابی باشد یا جبری، چه فرقی می‌کند در اصل موضوع که عشق است؟

اگر همجنسگرا بودم، به خاطر آسیب و قضاوتی که ممکن است جامعه متوجه خانواده‌ام و عزیزانم کند و بهایی که آنها به ناحق و ناچار به خاطر انتخاب من متحمل می‌شدند، شاید گرایش جنسی‌ام را علنی نمی‌کردم. تو چی فکر می‌کنی؟

در مورد علنی نکردنِ موضوع، اگر در جایی مثل ایران باشد که اقلیت‌های جنسی را خطر اعدام تهدید می‌کند، با تو موافقم. ولی اگر فقط از ترس قضاوت دیگران باشد، نه. عین این می‌ماند که من از ترس قضاوت دیگران، موضوع اوتیستیک بودنِ آریو را پنهان کنم. وقتی پنهان می‌کنیم یعنی از آن ویژگی خجالت می‌کشیم و خودمان را کمتر از بقیه می‌دانیم. پدر و مادرها هم وقتی بچه‌ای را به دنیا می‌آورند باید آمادگی این را داشته باشند که آن بچه هر ویژگی‌ای (منظورم ویژگی ذاتی‌ست نه اکتسابی) می‌تواند داشته باشد، آنها هم اگر واقعا عاشق فرزندشان هستند باید مقابل درک نادرستِ اجتماع، محکم بایستند.

به نظرت فیلمی که بر اساس این کتاب مصور ساخته شده فیلم موفقی از کار درآمده؟ چه ضعف‌ها و قوت‌هایی دارد این فیلم؟

به جرأت می‌توانم بگویم که «میلک» به نظر من بهترین فیلمی‌‌ست که با موضوع همجنسگرایی ساخته شده. بقیه‌شان بیشتر گیشه را هدف قرار داده‌اند تا این‌که بخواهند شناختی درباره‌ی زندگی و دنیای همجنسگرایان به دست دهند. از جمله همین فیلم «زندگی آدل» که با الهام از این کتاب ساخته شده اما بدون مشورت با نویسنده‌ی کتاب و حتی بدون مشورت با یک لزبین. نقد اجتماعی که اصلا در فیلم به چشم نمی‌خورد در حالی‌که همان‌طور که قبلا گفتم، این جنبه در کتاب بسیار پر رنگ است. رابطه‌ی دو زن در فیلم، بر اساس الگوی رابطه‌ی زن و مرد (آن هم از نوع مردسالارانه‌ا‌ش) تعریف می‌شود یعنی رابطه‌ها کلا هم‌سطح نیست، در حالی‌که در کتاب، این رابطه‌ها کاملا هم‌سطح است. پس اگر هدفِ فیلم، شناخت دادن درباره‌ی زندگی همجنسگراها بوده باشد هم متاسفانه از این نظر فیلم موفقی به شمار نمی‌آید. روابط جنسی این دو زن در فیلم کاملا مکانیکی به تصویر کشیده شده و آدم را یاد فیلم‌های پورن می‌ا‌ندازد. در حالی‌که خودت دیدی که در کتاب، این رابطه سرشار از عاطفه ا‌ست.

0 ❤️

2014-08-10 16:57:19 +0430 +0430

[quote=ujozeb]کتاب برای دانلود نیست. فارسیش برای خرید هست. که البته من نمیدونم چطوریاس خودت یه سر بزن
http://www.naakojaa.com/book/14215
اگه انگلیسیش رو پیدا کردم بذارم؟[/quote]

آره انگلیسیشم باشه خوبه
مرسی

0 ❤️

2014-08-10 16:59:07 +0430 +0430

[quote=ujozeb]خودتم فعالی که ?[/quote]

دارم سرچ میکنم
میگم بذار کتاب pdf اش بیاد که از سایتش بخرم حق اون بدبختی که این همه نشسته ترجمه کرده ضایع نشه

0 ❤️

2014-08-10 17:30:22 +0430 +0430

خسته نباشی مطلب جالبی بود

0 ❤️

2014-08-10 17:35:40 +0430 +0430

مرسی از تاپیکت

0 ❤️

2014-08-10 17:38:30 +0430 +0430

[quote=ujozeb][quote=Are.zo0][quote=ujozeb]خودتم فعالی که ?[/quote]

دارم سرچ میکنم
میگم بذار کتاب pdf اش بیاد که از سایتش بخرم حق اون بدبختی که این همه نشسته ترجمه کرده ضایع نشه[/quote]
قیمتش به یورو هست؟ یا پونده؟؟؟ هرچی هست ریال نیست. وگرنه منم میخریدم .هم بخونم هم تو کتابخونم کمه جاش.[/quote]

یوروئه

0 ❤️

2014-08-10 17:43:34 +0430 +0430

[quote=ujozeb][quote=Are.zo0][quote=ujozeb][quote=Are.zo0][quote=ujozeb]خودتم فعالی که ?[/quote]

دارم سرچ میکنم
میگم بذار کتاب pdf اش بیاد که از سایتش بخرم حق اون بدبختی که این همه نشسته ترجمه کرده ضایع نشه[/quote]
قیمتش به یورو هست؟ یا پونده؟؟؟ هرچی هست ریال نیست. وگرنه منم میخریدم .هم بخونم هم تو کتابخونم کمه جاش.[/quote]

یوروئه[/quote]
چطور پرداخت کنیم؟؟؟؟؟ scratch_one-s_head[/quote]

چیو پرداخت کنی ؟ وایسا الکترونیکیش بیاد بعد :دی

0 ❤️

2014-11-28 06:03:10 +0330 +0330

ممنون از نقد زیبای شما .
به نظر میرسه فیلم قابل تعمقی باشه .متاسفانه فیلم رو ندیدم .سعی می کنم حتما ببینمش .
مرسی

0 ❤️

2016-04-03 21:59:06 +0430 +0430

من به شخصه اين فيلم تو ارشيوم دارم و هر زمان دلتنگش ميشم دوباره تماشاش ميكنم بكل از اين تيپ فيلم ها كه با قصه هاي اين فرمي زندگيشون شكل ميگيره رو دوس دارم و از تماشاشون لذت ميبرم
و در اخر كلام خسته نباشيد

0 ❤️

2016-04-03 22:11:15 +0430 +0430

فيلم كارول هم بسيار بينظير و خوش ساخته.اين فيلم رو هم ببينيد.درمورد يك زن ميانسال و يك زن جوان كه در دهه ي 50 ميلادي در نيويورك عاشق هم ميشن.







0 ❤️

2016-07-19 20:26:23 +0430 +0430

در مقابل فیلم boys dont cryچندان فیلم مالی نیست

0 ❤️

2016-12-10 18:04:40 +0330 +0330

ﻧﻘﺪﯼ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺳﺨﯿﻒ Blue is the warmest color ‏( ﺁﺑﯽ ﮔﺮﻣﺘﺮﯾﻦ ﺭﻧﮓ ﺍﺳﺖ – ﻣﻮﺁﺑﯽﻫﺎ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺣﺸﺮﯼﺗﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ ‏) ﺑﻨﺎ ﺑﻪ
ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺟﻤﻊ ﮐﺜﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﻭ ﺍﺟﺎﻟﻘﻪ
ﺧﺐ ﺍﻭﻻً ﻃﺎﻋﺎﺕ ﻭ ﻋﺒﺎﺩﺍﺕ ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﮐﻪ ﻣﻘﺒﻮﻝ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﺷﻮﺩ . ﻭ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻓﯿﻠﻢ، ﮐﺎﺭ ﺭﺍ
ﺩﯾﺪﻡ. ﻣﻄﺎﺑﻖ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺸﺤﻮﻥ ﺍﺯ ﺳﮑﺎﻧﺲﻫﺎﯼ ﺷﻬﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻟﺰﺑﺎﺯﯼ ﻭ ﺩﻝ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺩﻥ ﻭ ﺧﺎﮐﺒﺎﺯﯼ . ﻧﻈﺮ ﺑﻪ
ﻟﺰﯼ ﺑﻮﺩﻥِ ﻓﯿﻠﻢ، ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻫﯿﺪ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺑﻨﯿﺎﻧﮕﺬﺍﺭ ﮐﺎﻣﯿﻮﻧﯿﺘﯽ ﻟﺰ ﻭﻃﻨﯽ ﻋﺮﺍﯾﻀﯽ ﺍ ﯾﺮﺍﺩ ﮐﻨﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﺮﺻﻪ. ﺑﻨﺪﻩ
ﻗﻮﯾﺎً ﻣﻌﺘﻘﺪﻡ ﮐﻪ ﻟﺰ، ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻮﻉ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺟﻨﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﺧﻮﻝ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﺩ. ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺗﻮﯼ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ
ﻧﻤﯽﺭﻭﺩ. ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺗﻀﺎﺩ ﺟﻮﻫﺮﯼ ﺑﺎ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻭﺟﻮﺩﯼ ﻣﻘﺎﺭﺑﺖ ﺍﺳﺖ . ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﮔﻠﺨﺎﻧﻪﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ
ﮔﻞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﯾﺎ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﭖ. ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﻫﻼﻟﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ . ﺧﺐ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺸﺪ . ﺩﺧﻮﻝ ﻭ
ﻣﺪﺍﺧﻠﻪ ﺟﺰﺀ ﻻﯾﻨﻔﮏ ﻫﺮ ﺟﻤﺎﻋﯽ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ، ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﮑﻨﻢ، ﺷﻤﺎ ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ، ﻫﻤﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. ﺩﺭ ﺛﺎﻧﯽ، ﺍﯾﻦ ﺣﺮﮐﺖ
ﻣﺼﺪﺍﻕ ﮐﻔﺮﺍﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ. ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﺳﻔﺮﻩﺍﯼ ﭘﻬﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ، ﭼﺮﺍ ﻓﻘﻂ
ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ؟ ﻧﻪ ﺟﺪﯼ ﭼﺮﺍ؟ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯽ؟ ﻭﺍﯼ؟
ﺑﻌﺪﺷﻢ ﺁﻗﺎﯼ ﻋﺒﺪﺍﻟﻄﯿﻒ ﮐﺸﯿﺸﻪ، ﺍﻭﻻً ﺷﻤﺎ ﻣﺴﻠﻤﻮﻧﯽ ﯾﺎ ﻣﺴﯿﺤﯽ؟ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻨﺪﺳﯽ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺴﯿﺠﯽ. ﺍﺳﻤﺖ ﭼﯽ
ﻣﯿﮕﻪ ﻓﺎﻣﯿﻠﺖ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻪ؟ ﺣﺎﻻ ﺍﺻﻼ ﺍﻭﻧﺶ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ. ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺍﺳﻤﺖ ﻭ ﺗﺒﺎﺭﺕ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯽﮐﺸﯽ؟ ﻣﺮﺗﯿﮑﻪ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ
ﻧﺪﯾﺪﺑﺪﯾﺪ ﺑﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺗﻮﻧﺲ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪﯼ. ﺗﻮﻧﺲ. ﻭ ﻗﺎﻋﺪﺗﺎً ﺑﺎﯾﺪ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﮔﺮﺳﻨﮕﺎﻥ ﺁﻓﺮﯾﻘﺎ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﺴﺎﺯﯼ ﻭ ﻻﯾﮏ ﺟﻤﻊ
ﮐﻨﯽ ﯾﺎ ﺗﻪ ﺗﻬﺶ ﻣﺜﻼً ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻥ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﻫﺎﯼ ﺭﯾﻐﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭﻫﺎﯼ ﺗﻮﻧﺲ ﺧﻨﺰﺭﭘﻨﺰﺭ ﻣﯿﻔﺮﻭﺷﻨﺪ . ﺑﻌﺪ ﺁﻣﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ
ﺩﻭﺗﺎ ﺷﻘﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯽ ﺟﻠﻮ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻓﯿﻠﻢ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺪﻭﯾﻦ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﺳﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﺳﯿﻨﻤﺎ؟ ﺧﺐ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ
ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﻦ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﮐﻪ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺷﺶ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺎﺭﺑﺮﯼ ﻣﺆﺛﺮﺗﺮ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ . ﻣﺨﺼﻮﺻﺎً ﺁﻥ ﻏﺰﺍﻝ ﭼﺸﻢﺁﺑﯽ ﻭ
ﻣﻮﺁﺑﯽ ﺭﺍ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺍﻭﺝ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺮﺳﺪ ﻭ ﺁﻧﻄﻮﺭ ﺣﺮﺍﻣﺶ ﮐﺮﺩﯼ . ﻋﺒﺪﺍﻟﻄﯿﻒ ﺟﺎﻥ، ﺍﺻﻼً ﯾﮏ
ﭼﯿﺰﯼ. ﺗﻮ ﯾﮏ ﻣﺮﺩﯼ ﻭ ﺁﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺁﻣﺎﺭﺕ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻡ ﻻﺳﺘﯿﮏ ﻫﻤﻪﯼ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎﯼ ﺗﻮﻧﺲ، ﺍﻟﺠﺰﺍﯾﺮ، ﻟﯿﺒﯽ، ﻭ ﺣﻮﺯﻩ ﺩﺭﯾﺎﯼ
ﻣﺪﯾﺘﺮﺍﻧﻪ ‏(ﮐﻮﻧﮑﺎﮐﺎﻑ ‏) ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩﺍﯼ. ﺑﻌﺪ ﻣﯽﺁﯾﯽ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺩﺭﮐﺶ ﮐﺮﺩﻩﺍﯼ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺻﻼً ﺑﻪ
ﻗﯿﻔﺖ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ ﻓﯿﻠﻢ ﻣﯿﺴﺎﺯﯼ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻦ؟ ﻣﻦ ﺍﺻﻼً ﮐﻦ ﺭﺍ ﭘﺸﻢ ﻧﺎﻓﻢ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﯽﮐﻨﻢ؟
ﺑﺒﯿﻦ ﻟﻄﯿﻒ ﺟﺎﻥ، ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﺗﻮ ﯾﮏ ﻟﺰ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮐﻮﻥ ﺁﻥ ﮐﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﺧﺐ ﺗﻮ
ﺁﻣﺪﻩﺍﯼ ﺍﻣﯿﺎﻝ ﺳﺨﯿﻒ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻩﺍﯼ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﺳﺘﻢ ﺗﻮﯼ ﮐﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﻟﺰ ﺍﺻﻼً ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ
ﻧﯿﺲ. ﻭﺍﻧﮕﻬﯽ، ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﻣﻔﻬﻤﻮﻣﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﮐﺎﺕ . ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺳﮑﺲ ﺭﺍ ﺳﮑﺎﻧﺲ -ﭘﻼﻥ ﺑﮕﯿﺮﯼ 48 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﺯ
ﺻﺪﺭ ﺗﺎ ﺫﯾﻞ ﻗﻀﯿﻪ ﺭﺍ ﯾﮏﺗِﯿﮏ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﺑﮑﻨﯽ ﺗﻮﯼ ﺣﻠﻖ ﺁﺩﻡ ﺩﻫﻦ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﮕﺎﯾﯽ ﮐﻪ. ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ ﺳﺮﯾﻊ
ﮐﺎﺕ ﮐﻦ ﺑﻪ ﺍﺭﮔﺎﺳﻢ. ﻓﯿﻠﻢ ﺳﻮﭘﺮ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺴﺎﺯﯼ ﻟﻄﯿﻒ ﺟﺎﻥ. ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﯼ 3 ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ. ﺧﻮﺩ ﺍﺳﻢ
ﻓﯿﻠﻤﺖ ﮔﻮﯾﺎﯼ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺍﺳﺖ. ﺁﺧﻪ ﺁﺑﯽ ﺭﻧﮓ ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ؟ ﭘﺲ ﻗﺮﻣﺰ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﻧﺎﺭﻧﺠﯽ؟ ﺯﺭﺩ؟ ﻗﻬﻮﻩﺍﯼ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﺧﻮﻣﺎﻧﯿﻢ
ﮔﻤﺎﻧﻢ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﻢ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻭﺍﯼ ﻋﺠﺐ ﺍﺳﻤﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩﻡ ﻭ ﮐﻠﯽ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺣﺎﻝ
ﮐﺮﺩﯼ، ﻧﻪ؟ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺗﻮﺟﻬﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﻭﺩﺕ ﻟﺤﺎﻑ ﺟﻠﺐ ﮐﻨﻢ. ﻟﻄﯿﻒ، ﺍﯾﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﺤﺖ
ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻟﺰﺑﯿﻦ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺣﻘﻨﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﻗﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﯾﻪ ﺩﺭﻭﮔﺒﺎ ﻭ ﮐﺮﮔﺪﻥﻫﺎﯼ ﺳﻮﺍﺯﯾﻠﻨﺪ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ . ﺁﺧﺮ
ﺟﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻟﺰﺑﯿﻦ ﯾﮏ ﻣﻌﻨﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻧﺎﺩﺭﺻﻼﺡ، ﻣﺮﺍﻋﺎﺕ ﮐﻦ ﻟﻄﯿﻒ .
ﺧﻮﺩ ﻓﯿﻠﻢ ﻣﻄﻠﻘﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﻓﺎﻗﺪ ﻣﺴﺌﻠﮕﯽ ﺗﺎﺏ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ. ﻓﯿﻠﻤﯽ ﻣﻐﺸﻮﺵ، ﻫﺬﯾﺎﻧﯽ، ﻣﻨﺠﻠﻖ، ﻭ ﭘﺮﺕ ﻭ
ﭘﻼ . ﭼﯽ ﺑﮕﻢ ﺁﺧﺮ؟ ﮐﺎﺭﮔﺮﺩﺍﻥ ﺗﻮﻧﺴﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻝِ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻓﯿﻠﻢ، ﺷﻮﺭﺕ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﯿﺎﻭﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﻠﺪﻡ . ﻓﯿﻠﻢ ﯾﮏ ﺳﻮﭘﺮ ﻫﻮﻡ - ﻣِﯿﺪ ﻣﻼﻝﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺗﺎ ﺩﺧﺘﺮ ‏(ﺍﺩﻝ ﻭ ﺍﻣﺎ ‏) ﻣﺮﺗﺐ ﻭ ﺑﯽﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﯽﺟﻬﻨﺪ ﺑﻪ ﻫﻢ
ﺗﺎ ﺁﺧﺮ. ﺑﻌﺪﺵ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﻣﯽﻣﺎﻟﺪ ﺩﺭِ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ. ﺑﺎﺯ ﺻﺪ ﺭﺣﻤﺖ ﺑﻪ ﺍﺻﻐﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻃﺒﯿﻌﺘﺎً ﺍﺯ ﺍﻭ ﻫﻢ
ﺧﻮﺷﻢ ﻧﻤﯽﺁﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﻻﺍﻗﻞ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﺠﻢ ﻧﺮﯾﺪ. ﺑﺪ ﺭﯾﺪﯼ ﻟﻄﯿﻒ.
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﻟﻄﯿﻒ؟ ﻫﯿﭽﯽ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺳﻤﺖ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﻢ

1 ❤️

2017-10-26 14:22:30 +0330 +0330
نقل از: princessirani ﻧﻘﺪﯼ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺳﺨﯿﻒ Blue is the warmest color ‏( ﺁﺑﯽ ﮔﺮﻣﺘﺮﯾﻦ ﺭﻧﮓ ﺍﺳﺖ – ﻣﻮﺁﺑﯽﻫﺎ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺣﺸﺮﯼﺗﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ ‏) ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺟﻤﻊ ﮐﺜﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﻭ ﺍﺟﺎﻟﻘﻪ ﺧﺐ ﺍﻭﻻً ﻃﺎﻋﺎﺕ ﻭ ﻋﺒﺎﺩﺍﺕ ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﮐﻪ ﻣﻘﺒﻮﻝ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﺷﻮﺩ . ﻭ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻓﯿﻠﻢ، ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ. ﻣﻄﺎﺑﻖ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺸﺤﻮﻥ ﺍﺯ ﺳﮑﺎﻧﺲﻫﺎﯼ ﺷﻬﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻟﺰﺑﺎﺯﯼ ﻭ ﺩﻝ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺩﻥ ﻭ ﺧﺎﮐﺒﺎﺯﯼ . ﻧﻈﺮ ﺑﻪ ﻟﺰﯼ ﺑﻮﺩﻥِ ﻓﯿﻠﻢ، ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻫﯿﺪ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺑﻨﯿﺎﻧﮕﺬﺍﺭ ﮐﺎﻣﯿﻮﻧﯿﺘﯽ ﻟﺰ ﻭﻃﻨﯽ ﻋﺮﺍﯾﻀﯽ ﺍ ﯾﺮﺍﺩ ﮐﻨﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﺮﺻﻪ. ﺑﻨﺪﻩ ﻗﻮﯾﺎً ﻣﻌﺘﻘﺪﻡ ﮐﻪ ﻟﺰ، ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻮﻉ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺟﻨﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﺧﻮﻝ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﺩ. ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺗﻮﯼ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽﺭﻭﺩ. ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺗﻀﺎﺩ ﺟﻮﻫﺮﯼ ﺑﺎ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻭﺟﻮﺩﯼ ﻣﻘﺎﺭﺑﺖ ﺍﺳﺖ . ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﮔﻠﺨﺎﻧﻪﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ ﮔﻞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﯾﺎ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﭖ. ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﻫﻼﻟﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ . ﺧﺐ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺸﺪ . ﺩﺧﻮﻝ ﻭ ﻣﺪﺍﺧﻠﻪ ﺟﺰﺀ ﻻﯾﻨﻔﮏ ﻫﺮ ﺟﻤﺎﻋﯽ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ، ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﮑﻨﻢ، ﺷﻤﺎ ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ، ﻫﻤﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. ﺩﺭ ﺛﺎﻧﯽ، ﺍﯾﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﺼﺪﺍﻕ ﮐﻔﺮﺍﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ. ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﺳﻔﺮﻩﺍﯼ ﭘﻬﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ، ﭼﺮﺍ ﻓﻘﻂ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ؟ ﻧﻪ ﺟﺪﯼ ﭼﺮﺍ؟ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯽ؟ ﻭﺍﯼ؟ ﺑﻌﺪﺷﻢ ﺁﻗﺎﯼ ﻋﺒﺪﺍﻟﻄﯿﻒ ﮐﺸﯿﺸﻪ، ﺍﻭﻻً ﺷﻤﺎ ﻣﺴﻠﻤﻮﻧﯽ ﯾﺎ ﻣﺴﯿﺤﯽ؟ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻨﺪﺳﯽ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺴﯿﺠﯽ. ﺍﺳﻤﺖ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﻓﺎﻣﯿﻠﺖ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻪ؟ ﺣﺎﻻ ﺍﺻﻼ ﺍﻭﻧﺶ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ. ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺍﺳﻤﺖ ﻭ ﺗﺒﺎﺭﺕ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯽﮐﺸﯽ؟ ﻣﺮﺗﯿﮑﻪ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻧﺪﯾﺪﺑﺪﯾﺪ ﺑﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺗﻮﻧﺲ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪﯼ. ﺗﻮﻧﺲ. ﻭ ﻗﺎﻋﺪﺗﺎً ﺑﺎﯾﺪ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﮔﺮﺳﻨﮕﺎﻥ ﺁﻓﺮﯾﻘﺎ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﺴﺎﺯﯼ ﻭ ﻻﯾﮏ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﯽ ﯾﺎ ﺗﻪ ﺗﻬﺶ ﻣﺜﻼً ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻥ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﻫﺎﯼ ﺭﯾﻐﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭﻫﺎﯼ ﺗﻮﻧﺲ ﺧﻨﺰﺭﭘﻨﺰﺭ ﻣﯿﻔﺮﻭﺷﻨﺪ . ﺑﻌﺪ ﺁﻣﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺩﻭﺗﺎ ﺷﻘﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯽ ﺟﻠﻮ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻓﯿﻠﻢ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺪﻭﯾﻦ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﺳﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﺳﯿﻨﻤﺎ؟ ﺧﺐ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﻦ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﮐﻪ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺷﺶ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺎﺭﺑﺮﯼ ﻣﺆﺛﺮﺗﺮ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ . ﻣﺨﺼﻮﺻﺎً ﺁﻥ ﻏﺰﺍﻝ ﭼﺸﻢﺁﺑﯽ ﻭ ﻣﻮﺁﺑﯽ ﺭﺍ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺍﻭﺝ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺮﺳﺪ ﻭ ﺁﻧﻄﻮﺭ ﺣﺮﺍﻣﺶ ﮐﺮﺩﯼ . ﻋﺒﺪﺍﻟﻄﯿﻒ ﺟﺎﻥ، ﺍﺻﻼً ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ. ﺗﻮ ﯾﮏ ﻣﺮﺩﯼ ﻭ ﺁﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺁﻣﺎﺭﺕ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻡ ﻻﺳﺘﯿﮏ ﻫﻤﻪﯼ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎﯼ ﺗﻮﻧﺲ، ﺍﻟﺠﺰﺍﯾﺮ، ﻟﯿﺒﯽ، ﻭ ﺣﻮﺯﻩ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﻣﺪﯾﺘﺮﺍﻧﻪ ‏(ﮐﻮﻧﮑﺎﮐﺎﻑ ‏) ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩﺍﯼ. ﺑﻌﺪ ﻣﯽﺁﯾﯽ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺩﺭﮐﺶ ﮐﺮﺩﻩﺍﯼ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺻﻼً ﺑﻪ ﻗﯿﻔﺖ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ ﻓﯿﻠﻢ ﻣﯿﺴﺎﺯﯼ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻦ؟ ﻣﻦ ﺍﺻﻼً ﮐﻦ ﺭﺍ ﭘﺸﻢ ﻧﺎﻓﻢ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﯽﮐﻨﻢ؟ ﺑﺒﯿﻦ ﻟﻄﯿﻒ ﺟﺎﻥ، ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﺗﻮ ﯾﮏ ﻟﺰ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮐﻮﻥ ﺁﻥ ﮐﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﺧﺐ ﺗﻮ ﺁﻣﺪﻩﺍﯼ ﺍﻣﯿﺎﻝ ﺳﺨﯿﻒ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻩﺍﯼ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﺳﺘﻢ ﺗﻮﯼ ﮐﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﻟﺰ ﺍﺻﻼً ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻧﯿﺲ. ﻭﺍﻧﮕﻬﯽ، ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﻣﻔﻬﻤﻮﻣﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﮐﺎﺕ . ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺳﮑﺲ ﺭﺍ ﺳﮑﺎﻧﺲ -ﭘﻼﻥ ﺑﮕﯿﺮﯼ 48 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﺯ ﺻﺪﺭ ﺗﺎ ﺫﯾﻞ ﻗﻀﯿﻪ ﺭﺍ ﯾﮏﺗِﯿﮏ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﺑﮑﻨﯽ ﺗﻮﯼ ﺣﻠﻖ ﺁﺩﻡ ﺩﻫﻦ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﮕﺎﯾﯽ ﮐﻪ. ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ ﺳﺮﯾﻊ ﮐﺎﺕ ﮐﻦ ﺑﻪ ﺍﺭﮔﺎﺳﻢ. ﻓﯿﻠﻢ ﺳﻮﭘﺮ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺴﺎﺯﯼ ﻟﻄﯿﻒ ﺟﺎﻥ. ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﯼ 3 ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ. ﺧﻮﺩ ﺍﺳﻢ ﻓﯿﻠﻤﺖ ﮔﻮﯾﺎﯼ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺍﺳﺖ. ﺁﺧﻪ ﺁﺑﯽ ﺭﻧﮓ ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ؟ ﭘﺲ ﻗﺮﻣﺰ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﻧﺎﺭﻧﺠﯽ؟ ﺯﺭﺩ؟ ﻗﻬﻮﻩﺍﯼ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﺧﻮﻣﺎﻧﯿﻢ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﻢ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻭﺍﯼ ﻋﺠﺐ ﺍﺳﻤﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩﻡ ﻭ ﮐﻠﯽ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺣﺎﻝ ﮐﺮﺩﯼ، ﻧﻪ؟ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺗﻮﺟﻬﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﻭﺩﺕ ﻟﺤﺎﻑ ﺟﻠﺐ ﮐﻨﻢ. ﻟﻄﯿﻒ، ﺍﯾﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﺤﺖ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻟﺰﺑﯿﻦ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺣﻘﻨﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﻗﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﯾﻪ ﺩﺭﻭﮔﺒﺎ ﻭ ﮐﺮﮔﺪﻥﻫﺎﯼ ﺳﻮﺍﺯﯾﻠﻨﺪ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ . ﺁﺧﺮ ﺟﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻟﺰﺑﯿﻦ ﯾﮏ ﻣﻌﻨﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻧﺎﺩﺭﺻﻼﺡ، ﻣﺮﺍﻋﺎﺕ ﮐﻦ ﻟﻄﯿﻒ . ﺧﻮﺩ ﻓﯿﻠﻢ ﻣﻄﻠﻘﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﻓﺎﻗﺪ ﻣﺴﺌﻠﮕﯽ ﺗﺎﺏ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ. ﻓﯿﻠﻤﯽ ﻣﻐﺸﻮﺵ، ﻫﺬﯾﺎﻧﯽ، ﻣﻨﺠﻠﻖ، ﻭ ﭘﺮﺕ ﻭ ﭘﻼ . ﭼﯽ ﺑﮕﻢ ﺁﺧﺮ؟ ﮐﺎﺭﮔﺮﺩﺍﻥ ﺗﻮﻧﺴﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻝِ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻓﯿﻠﻢ، ﺷﻮﺭﺕ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﯿﺎﻭﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﻠﺪﻡ . ﻓﯿﻠﻢ ﯾﮏ ﺳﻮﭘﺮ ﻫﻮﻡ - ﻣِﯿﺪ ﻣﻼﻝﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺗﺎ ﺩﺧﺘﺮ ‏(ﺍﺩﻝ ﻭ ﺍﻣﺎ ‏) ﻣﺮﺗﺐ ﻭ ﺑﯽﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﯽﺟﻬﻨﺪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ. ﺑﻌﺪﺵ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﻣﯽﻣﺎﻟﺪ ﺩﺭِ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ. ﺑﺎﺯ ﺻﺪ ﺭﺣﻤﺖ ﺑﻪ ﺍﺻﻐﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻃﺒﯿﻌﺘﺎً ﺍﺯ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﻢ ﻧﻤﯽﺁﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﻻﺍﻗﻞ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﺠﻢ ﻧﺮﯾﺪ. ﺑﺪ ﺭﯾﺪﯼ ﻟﻄﯿﻒ. ﺭﺍﺳﺘﯽ ﻟﻄﯿﻒ؟ ﻫﯿﭽﯽ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺳﻤﺖ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﻢ

نمیدونم کی اولین بار به این فراستی گفت تو از هنر سر در میاری؟ هر کی که بود خیانت کرد به فرهنگ و هنر این مملکت.

0 ❤️

2017-10-26 14:25:20 +0330 +0330

مرسی از مطلب زیباتون. مشتاق شدم هم فیلم و هم کتابشو تهیه کنم. البته با توجه به موضوعش بعید میدونم مجوز گرفته باشه. یا اگرم گرفته باید خیلی سانسور شده باشه.

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «