آینه شکسته (خاطرات سکس بامحارم)قسمت اول

1400/04/04

موزیک رو پلی میکنم. با ی اه سرد از ته دل، با یک حوصلگی تمام ؛ فنجون قهوه رو از روی میز کارم برمیدارم. لک قهوه کف لیوان رو کاغذسفید نقش بست. اَه چه بد؛دوباره باید از نو شروع کنم به نوشتن. فنجون رو به لبم که گرفتم؛ تلخیش اذیتم کرد. شِکرش هم نزده بود.ی مکث کوتاه کردم، چه تناقض تلخ و ازار دهنده ای. شیرینی شکر گرفتار تلخی روی قهوه شده بود چقدر شبیه به زندگی من، که روزای شیرین گذشته ام گرفتار تلخی حال خراب امروزم شده بود. ی لحظه خودمو تو آینه یادگاری مادرم نگاه کردم ی آینه شکسته قدیمی، که هربار نگاهش؛منو باخودش به گذشته میبرد. چقدر علاقمندم درمورد گذشته ام با کسی حرف بزنم، اما از گذشته گفتن برام عذابه. اصلاً نمیدونم چطور باید شروع کنم یا از کجا شروع کنم؟ همیشه دنبال این بودم بخودم ثابت کنم گذشته ها، گذشته و به فکر اینده ی روبروم باشم. ولی در اصل، درگیر همون گذشتهٔ شیرینی هستم که ازش بدجوری دلگیرم و باعث تلخ کامی امروزمه ‌.
صدای موزیک رو بیشتر میکنم وشروع به زمزمه اهنگ میکنم
«این همه دیوانگی را با که گویم با که گویم
آبروی رفته ام را در کجا باید بجویم
پیش چشمم چون به نرمی میخرامی میخرامی
در درونم مینشیند شوکران تلخ کامی
نام تو چون قصه هر شب مینشیند بر لب من
غصه ات پایان ندارد در هزار و یک شب من…»
با زمزمه اهنگ، نگاهی نامید ، برف سنگین پشت پنجره خستگی از این شهر غریب، این ذهن بیمار رو به فکر فرو میبره…
دههٔ شصت بود و تهران غرق در هیاهوی اواخر جنگ من؛ مهران ۱۳ ساله بودم، خواهرم مژگان ۱۰ ساله بود.خانوادهٔ خوبی داشتیم، البته با مشکلت زیاد.
پدرم کامران کارمند یک اداره بود.
مادرم فریبا دبیر زیست دبیرستان بود تو ی محله متوسط با شرایط معمولی. هیچ وقت دلایل ناسازگاری پدرومادرم رو نمیدونستم.مادرم فریبا با تمام زنهای اون روزا که میشناختم فرق داشت. هیچ وقت درمورد خانواده اش حرفی نمیزد. انگار غریبه به دنیا اومده بود. بجز ی خواهر که کلا من دو بار دیده بودمش هیچکس رو نداشت. همیشه فکر میکردم مادرم تو پرورشگاه بزرگ شده و این موضوع بشدت اذیتم میکرد ولی شخصیت سخت ومحکمش جوری بود که حتی اجازه نمیدادبه پرسیدن این سوال فکر کنم.

اون روز سرد زمستونی رو هیچ وقت یادم نمیره. تمام سرگذشت خاکستری من از اون روز شروع شد. پدرم وقتی میخواست از خونه بزنه بیرون به مادرم گفت که ویدئو رو جمع وجور کنه، بعد سوار بشه تابریم. پدرم هرروز خودش ما رو میرسوند. رفتم مدرسه ولی مریض بودم.با کلی سفارش معلم برگشتم خونه. بعد ی کمی زیر پتو موندن حوصله ام سر میرفت؛ رفتم سر وقت ویدئو که با نوارهاش کمی خودمو سر گرم کنم. چندتای نوار عوض کردم.اخر سر، از سر کنجکاوی رفتم توی اتاق پدرم. لابه لای کتابهای، یک نوار قایم شده بود؛ چند وقت بود من ومژگان منتظر بودیم ببینم چیه؟!! نوار روبرداشتم وتوی دستگاه گذاشتم. . ی مرد زن لخت بودن ،کمی رقیصدن، بعد شروع کردن به سکس. برام جالب بود. چیز زیادی از سکس نمیدونستم و نسبت به هم سنهای خودم بی تجربه بودم ،ولی بی اطلاع هم نبودم . یادم افتاد، کم سن تر که بودم بابام همون کارها رو با مامان میکرد. حس خوشایند خاصی داشتم. حدودا ده دقیقه دیدمش. میشه گفت تحریک شده بودم هیجان داشتم . ترسیدم جمع جورش کردم. خواهرم از مدرسه برگشت. دوست داشتم تجربه ام رو با خواهرم در میون بذارم . بعد از ناهار ازش قول گرفتم. گفتم بلاخره راز اون نوار رو فهمیدم. VHS گذاشتم ساکت بود و باحیرت نگاه میکرد ولی معلوم بود خوش اومده و مطمئن بودم چیزی نمیگه

اون روز گذشت با صحنه های نصف ونیمه سکسی فیلمها یا همون فیلم سوپر رو بامژگان میدیدیم . یک روز مثل همیشه که با مژگان تو سروکله هم میزدیم اتفاقی، تو حین بازی با مژگان؛ اونو از پشت بغل کردم. چند لحظه تو بلغم نگهش داشتم. دقیقا حس موقع دیدن فیلم سکسی دورنم روشن شد.ناخداگاه ناراحت شدم ولش کردم. رفتم توی اتاقمون دارز کشیدم؛ بعد چند دقیقه خواهرم اومد میخندید گفت: چیشدی داداش؟ ادامه بدیم یا باختی؟
جوابشو ندادم خودمو بخواب زدم
چند روز توفکر بودم تصمیم گرفتم. تمام فکر و ذکرم کشف دلیل اون حس و تکرار حس خوشیش بود. رفتم سراغش حسابی به بهونه بازی مالوندمش و بهش چسبیدم. خودشم بو برده چه خبره ولی چیزی نمیگفت .حس عجیبی بهم دست داد بعدها فهمیدم این حس ارضا شدن بعد از اون حس دیگه نتونستم ادامه بدم ،واقعا عالی بود.
یک ساعت بعد مامان فریبا اومد و همچیز به حالت اولی برگشت مژگان دوید سمت مامان فریبا . دوسه روز کاریش نداشتم تا دوباره دلم هوای همون کار رو کرد. اولش به بهونه بازی بغلش کردم. روی شکم خوابوندمش و خوابیدم روش. کامل و از روی لباس بدنم رو بدنش میمالوندم. مژگان هم تو حال خودش سیر میکرد و لذت میبرد. هردو مون از نظر جثه ازسنمون بزرگتر میزدیم .(نه تنها ما؛ بلکه بنظر من جثه بچه اون موقع خیلی بزرگتر بچه ها الان بود) .کیرمو محکم بین کپل کونش فشار دادم تا دوباره اروم ارضا شدم کیرم حالت سر شدن به خودش گرفت واقعا حس خوبی بود از روش پاشدم
به فاصله های کم همین روند تکرار شد. دیگه تقریبا هر شب کارمون همین بود چون اتاق مشترک داشتیم . تا اینکه ی فکر جدیدی بسرم زد
فقط دوشنبه و پنجشنبه مامان همزمان با ما خونه میومد
تقریبا دو ماهی ماه از سکسهای غیر علنی بین ما گذشته بود. رسیدم خونه مژگان خونه بود بهش پیشنهاد دادم کارهای تو فیلم رو انجام بدیم. البته چون زمان نبود موکول شد به شب خوابیدم ساعت یک بود. از خواب بیدار شدم ولی مژگان خواب بود اروم بیدارش کردم قبول نمیکرد اول از روی شرت به کسش دست زدم چقدر بدنش داغ بود. به همون دست زدن قانعت کردم.و شب های بعد پیشرفت های بیشتری داشتم
چند شب بعد ازش خواستم کامل لخت بشیم.برای راحتی اون اول خودم لخت شدم.با دیدن کیرم که سفت شد بود مژگان تعجب کرده بود وباترس بهش دست میزد. شلوار خواهرمو کشیدم پایین . خجالت کشید و نگاهش رو ازم دزدید.بدنش مث برف بود سفید. تاحالا کس ندیده بودم به ارومی دست میکشیدم روش مژگان بخودش میلرزید. روشکم خوابید و منم خوابیدم روش و کیرمو رد کردم بین پاهاش و مث فیلم خودمو تکون میدادم و کیرم رو چاک کسش حرکت میکرد حس ناشناخته تو وجود هردو ما شعله میکشید. بعد اون حس عجیب بهم دست داد و ی اب سفید از کیرم خارج شد. اولین اب رو بین پاهای خواهرم مژگان خالی کردم

صدای مبهم ولی اشنا باعث شد بخودم بیام. لبخند تلخ «سوزان» من رو از گذشته فراری داد
اقای دکتر…
اقای دکتر محبی …

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-06-25 09:18:16 +0430 +0430

👍👌

2 ❤️

2021-06-26 22:47:25 +0430 +0430

قسمت جدید فردا شب

1 ❤️

2021-06-26 23:35:13 +0430 +0430

مثل گذشته نصفه نیمه تمام نکنی?

1 ❤️

2021-06-26 23:50:29 +0430 +0430

↩ afonoshin
بخاطره کسی مینویسم اگه اجازه بده حتما تا جاهای خوبی میره

1 ❤️

2023-03-29 14:43:21 +0330 +0330

موضوع داستان با کدوم یکی از محارمه؟!

0 ❤️

2023-03-29 14:46:05 +0330 +0330

↩ Zeynool
مادر وخواهر

2 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «