همهمون درس تعلیمات دینی رو از اول دبستان داشتیم و خعلی چیزاش یادمونه…
اون شستوشوی مغزی ماهرانه و بازی با احساسات خام و روح روان بچگونهی ما برا آروم آروم فورو کردن میخ اسلام تو کلّههامون طوری که خودمونم نفمیم چجوری رف تو مخمون!
ینی یجوری داستان به هم میبافتن که خودبخود خیال کنیم اسلام و پیامبرش و اماماش از همه نظر پاک و منزه بودن و آدمِ بینهایت خوبهی داستان (!) ولی معلوم نی چرا همون زمان خودشونم عرضه نداشتن این منش انقد خوبِشونو به کرسی بشونن و کار به جنگ و خونریزی کشید! یا شایدم خدای مطلقن خوبی که اینارو فرساده بود عرضه نداش! ولی خب ما که اونموقع بچه بودیم عقلمون زیاد نمیرسید…
فک میکردیم کلن آدما به دو دسهی «خوب / بد» تقسیم میشن و اونام که با اینا مخالفن لابد همشون از دسهی دوم حساب میشن دیگه! جزای کارشونم که اون دنیا میبینین؛ خدای مهربون میاد همچین سیخ داغ تو کونشون میکنه که بگن گوه خوردیم که به خواست و ارادهی خودت بر ضد خودت شدیم آخه تو از قبلش همه چیو میدونسی ولی مارو آفریدی حالام چون مخلوق خودتیم پس گردنمون حق داری فلذا کونمون تقدیمت هرکاری میخوای بکن!
توی این تاپیک از طریقهی شست و شوی مغزی آموزش پرورش که خودم شخصن از اون دوران یادمه مینویسم شاید بعضیاش با خاطرات کاربرای دیگه هم مشترک باشه. و همچنین حرفایی که باعث شده بود خودم همون موقعشم یجورایی ته مهای دلم شک کنم به قضایا ولی نه بطور کامل.
از همون درس دینی اول دبستان یه نوع رنگ خوب مطلق بودن به اماما میزدن برامون… با اون نقاشیای آنچنانی و صورتای نورانی که ینی اینا از هر نظر که فک کنی پاکن، معصومن، هیچ وخ اشتبا نمیکنن و لابد مرتکب هیچ بیاخلاقیای نمیشن.
ولاکن یادشون رفته بود اول «اخلاقیات» رو بیان برا ما درست تعریف کنن بجا اینکه رنگ تقدس به افراد منسوب به “با اخلاق” ببخشن و وادار کنن مام عینهو گوسفن بشیم مقلدشون.
اماما بعید بود کار غلط کنن چون معصوم بودن! (به عبارتی خدا از هرگونه گناه واکسیناسیونشون کرده بوده) پس ینی هر کاری کرده بودن حق بوده…
از زندگی این حضرات هم که فقط گل و بلبل میگفتن و کارای خوب خوب، کمک به این و اون، بخشش و سایر کارایی که نزد هر کسی نیک جلوه میده و بس. حالاینکه اون بخش دیگه قضایا رو هنو نگفته بودن تا بزرگتر شیم…
بزرگتر که شدیم دوران راهنمایی، اول کینهی دشمنای این حضرات رو با سوز و گداز تو دل ما کاشتن تا حسابی ازشون متنفر بشیم و به خونشون تشنه… و سپس از بلایی که نهایتن به دس اماما یا فرزنداشون سرشون اوردن گفتن که دلمون خنک شه…
اون کینه رو چجوری میکاشتن…
یادمه سوم دبستان بودم یه کسکشی که یه جای مُهر گُنده عینهو زیگیل تناسلی رو پیشونیش داش، (ما بچاها بهش میگفتیم “آقای مریخی”) بهمون دینی درس میداد. این شاهدیوث اعظم داستان رقیه و باباشو همچین سوزناک به ما گف که خعلیا سر کلاس گریهشون گرف… خودمم اون زمان بشخصه تا حدی تحت تاثیر این قضیه قرار گرفتم که تا چن روز حسابی حالم گرفته بود و دمق بودم…
بطور خلاصه عرض میشود؛ داستانو از این قرار به ما گف که رقیّه گریه میکرد بهونه میگرف هی میرف سراغ باباشو میگرف که بابام کجاس؟ دلم براش تنگ شده و این حرفا… که اونقد همه رو عاصی کرد که برا آروم کردنش اومدن سر بُریدهی باباشو گذاشتن جلوش! اونم بچه بود چیزی نمیفمید اول فک کرد باباشه، یکم نیگا کرد خندید بعد یهو زد زیر گریه و اونقد گریه کرد تا مُرد!!!
ما رو میگی همه گوزپیچ شدیم مغزمون گائیده شد از بس غصه خوردیم و از اونور کینه به دل گرفتیم که عجب کسکشای حرومزادهای بودن اونا که همچین کاری کردن و کمکم روحیه انتقام تو دلمون ریشه گرف…
تا اینکه بزرگتر شدیمو محرما هی فرت و فرت سر صف با نوحه جریانات اینچنینی و مشابهش رو برامون روایت میکردن و به دمبالش «گــِـــریـــَـــه کنین ثـــوابـــــَـــه»… و یه سری بچه مچه هم گریه میکردن ولی خودم مونده بودم زور بزنم برا گریه کردن که چی؟!
گذشت و گذش، اول راهنمایی بودیم (اگه اشتبا نکنم) که داستان حرضت علی و عمربن عبود که با اسبش از خندق پریدو واسه ما گفتن...
بماند که چجوری داستانو تحریف کردنو اون قضیه نیرنگی که علی بهش زدو نگفتن... بگذریم.
قضیه تُفی که این بابا انداخ تو صورت علی و ایشون رف یه دور چرخید عصبانیتش فوروکش کنه دیگه اونقد آشناس که بعید میدونم کسی تو مدارس ایران تحصیل کرده باشه و حدقل صدبار اینو نشنیده باشه!
خلاصه امام معصوم و خوبِ خوبِ خوب که پدربزرگ همون رقیه میشد، جز برا رضای خدا که کاری نمیکرد... ایشون با روش خودش عصبانیتشو خوابوند تا برگرده و کار خوبَه رو انجام بده تا مام یاد بگیریم ازش. اون وخ چیکار کرد؟ سر دشمن اسلام رو بُرید!!!
عه! وایسا مینم، همین دو سه سال پیش جریان بریدن سر بابای یه دختریو که پسر همین ایشون میشدو واسه ما گفتن تحت تاثیر این عمل وحشیانه قرار گرفتیم که! چی شد پس اینجا امام این کارو کرد هیچ عیبی نداش ولی اونجا اونا که کردن بد بود؟ چطوریه پس مگه مال اونا خار داش؟!
مگه همین امام نمیگف «نبین کی میگه، ببین چی میگه»؟
عایا در همین راستا نمیشه اورد «نبین کی میکنه، ببین چیکار میکنه»؟...
(یادمه اینجا هم ما یوخوده گوزپیچ بگشتیم...)
شایدم خدای علی یادش نبود اون زمان اعدام (اونم با روش سَربریدن) راه حل درستی برا از بین بردن ریشه جرم نیس، ولی بشر بعد هزارسال به این نتیجه رسید، اعدام رو لغو کرد و به لحاظ مدنیت از پروردگار خودش جلو زد! ولی هنو پیروان خدای اسلام با همون روش سر میبرن. این داعشیان عزیز که اسلامو هنو زنده نیگه داشتن... دمشون گرم، آره همونا.
یادمه اون قضیه فرار پیامبر و اینکه علی میره جاش میخوابه رو یه دیوث دیگه داش به ما میگف.
اینطوری روایت کرد که آره خدا اول رو کرد به فرشتههاش گف جبرئیل تو میری بخوابی جای ممد؟ جبرئیل یوخوده مِن مِن کرد بهونه اورد، از اون یکی فرشته پرسید میکائیل تو میری بخوابی؟ اونم یه چی اورد خلاصه همشون پیچوندن! (یادمه عین همین لفظو گف خودش. کسمشنگ یجوری تعریف میکرد انگار خودش اونموقع همونجا پیش خدا دوزانو نشسته بوده رو زمین قشنگ گوش میکرده اینا چی میگفتن) که عاخرسر خدا علی رو روی زمین نشون داد که رو تخ خوابیده گف ای خاک بر سرتون ببینین علی جرأتش رو داشته رفته جای پیامبر خوابیده...
مام که اونموقع چیزی حالیمون نبود پاشیم به این جاکش بگیم آخه کیر نهنگ تو کونت ینی پروردگار گیتی، خالق سیصدوخوردهای هزار میلیارد کهکشان تا این حد خودشو پست و پائین اورده بوده که یه پیامبر میفرسه رو یه نقطه کور از جهان (کره زمین) بعد یه سری دیگه مخلوقای خودش همونجا میان پیامبرشو بکشن حالا بیضههاشو میخارونه فک میکنه دمبال چاره میگرده که کودوم یکی از خایمالاشو بفرسه جاش تا پیامبرش نمیره از مخلوقای خودش شکست بخوره؟ بعدم میبینه یکی از بندههاش رفته اونجا خوابیده یهو عین یه بچه کوچولو که بستنی دادی دسش هیجان میگیرتش؟!
میدونی چی از همه بیشتر آدم رو عصبانی میکنه؟اصلا فرض میگیرم همه این چیزا درباره امام ها درسته چیزی که از همه بدتر نظام دیکتاتوری هست که در رابطه با درس های دینی و عربی تو آموزش و پرورش ما حاکمه.کافیه فقط یکبار یک چیزی بپرسی که اینا جوابش رو ندونن یا اینکه جواب سنگینی بهشون بدی که هیچی برای گفتن نداشته باشن … کارت رو تا اخراج و آموزش و پرورش و بسیج و اینجور چیزا میکشونن…برای خودم پیش اومده یکبار تو یک بحث با دیوثی که بهمون عربی درس میداد(سال اول دبیرستان) طرف به جایی رسید که هیچ جوابی نداشت و رفت به مدیر گفت و مدیر خارکسده هم رفت سریع زنگ زد آموزش و پرورش و خلاصه یکم دیگه پیش میرفت اعدامم میکردن .
بحث هم سر همون موضوع همیشگی بود که فایده درس عربی چیه طرف میگفت زبان قرآن و دینمون هست باید یاد بگیریم…منم گفتم همون قرآن و دینمون گفتن چیزی رو یاد بگیرین که فایده داره…گفت اسلام ما رو به انسانیت آورد و ما بهش مدیونیم.منم گفتم اسلام هم به ما مدیونه اگر اشخاصی مثل سلمان و کیان و ابومسلم نبودن که اسلام نابود میشد چرا اعراب زبان فارسی یاد نمیگیرن؟…برگشت گفت زبان عربی آرامش بخشه منم گفتم والا هر موقع که ما امتحان عربی داریم من تمام تن و بدنم میلرزه…همینو که گفتم از کلاس منو انداخت بیرون
انقد ما جونور تشریف داشتیم که شستشوی مغزی ما از محالات بود ?
یادمه سوم دبستان معلم دینی مون یه فاطی بود کون گنده و همچین کمی خوشگل،ما اشرار کلاس چقد اذیتش کردیم ?
اون موقع ابرشرور بودیم ?
با اجازهی صاحب تاپیک، بنده هم سعی میکنم چند موردی از همین اراجیف رو در ادامه بنویسم:
تاپیک متعلق به خودته.
هدفمم همین بود که محفلی ایجاد شود تا بقیهم بیان خاطرات همین اراجیف به خوردرفته رو شرح بدن و خلاصه یادی کنیم از شستوشوهای مغزی دوران کودکی...
راجب «جبر و اختیار» که هر چی به مؤمنین میگی اصولن خدایی که عالم مطلق باشه و طبق نص صریح قرآن از گذشته-حال-آینده باخبر باشه، پس ینی قبل از آفریدن هر جنبندهای میدونه نهایتن کارش به کجا خواهد رسید. ولی تو کتشون نمیره، همچنان باور دارن که انسان قدرت «اختیار» داره.
«معجزهی پیامبر» اسلامم البته یادمه قبلنا یه شقالقمری میگفتن ولی فک کنم خودشونم فمیدن چقد مسخرهس که الان دیگه خجالت میکشن ازش سخنی به میان بیارن.
ماسمالیای هم که واسه «برابری انسانها» با وجودِ اومدنِ واژه "برده" تو قرآن (که به صراحت مُهر تأیید بر بردهداری زده) میارن در همین حده که پیامبر گفته برده رو آزاد کنید ثواب داره! حالاینکه ایشون بعنوان فرساده خدا چطو هزارو دیویس سال بعد از ما ایرانیا هنو نفمیده بوده بردهداری برضد حق و حقوق انسانیه دیگه همون خدای خودش داند. و البته جالب اینجاس که تفسیری که برا این موضو میبافن اینه که این سنت خعلی وخ بوده تو فرهنگ اون زمان ریشه کرده بوده و پیامبر نمیتونسه به یکباره از میان ببرتش. ینی به عبارتی میشه گف پیامبر عرضه داش شرابخواری رو قدغن کنه کنه ولی بردهداری رو نه!
و اما درمورد قضیه «امداد الهی» هم که معلوم نی درکل اصلن هدف خدا از پیش بردن این سناریویی که خودش ساخته و بازی با مخلوقاتش چیست. بقولی شاید: «خدا حوصلش سر رفته بود انسانو خلق کرد که بازیش بده خودش بشینه نیگا کنه فرنی بخوره بخنده!»*
*:کتاب "افسانه آفرینش" ـ صادق هدایت
شانس اوردی، بحث کردن دینی سر کلاس بخصوص وختی معلم دینی کم بیاره، خطرناکتر از این حرفاس که بشه شوخی گرفتش. اگه دوران دبستان باشی فوقش اولیاتو احضار میکنن مدرسه ولی تو دانشگا دیگه خعلی شیک و راحت یه انگ محارب بهت میزنن میگیرن میبرنت اونجا که عرب نی انداخ.
ما از این شانسا نداشتیم، زن هم که معلممون میشد دو کیلو پشم و پیلی رو صورتش بود وختی هم میشس رو صندلی پاچه شلوارش یوخوده میرف بالا ما به همون قسمت اندک از ساق پاش که نمایان میشد دقت میکردیم، قشنگ به قضیه تکامل داروین ایمان میوردیم! ینی تا حدی پُرزای پاش عین پشم بز رشد کرده بود که دس میکشیدی بعید نبود جرقه بزنه...
اون ترسی که از جهنم تو دل ما مینداختنم به نوبه خودش جالب بود.
یادمه همون جناب شاهدیوث اعظم (آقای مریخی) یه جوری از جک و جونورای ناشناخته جهنم تعریف میکرد که میگفتی حیف این باباس اینجا استعدادش تلف میشه، میرف با کمپانی فیلمای تخیلی همکاری میکرد کلی اثر ناب میتونس خلق کنه.
یکی از شرحیاتش از عذابای جهنمی که یادمه این بود که میگف یه نوع جونور اونجا هس سرش مث ماره تنهش مث انسان، ولی دندونای تیزی داره، چن تا از این مدل جک و جونورا کنار هم در ردیف دو صف روبروی همدیگه وامیسن بقولی تونل وحشت و شکنجه میزنن واست که تو از وسطشون رد شی. بعد که رد میشی یکیشون سرتو میخوره، یکیش دستتو میخوره، اون یکی پاتو میخوره و همینطور تا آخر!!! و بعدش دوباره اعضای بدنت برمیگردن سرجاشون و مجددن این روال از اول شروع میشه! ?
دوست عزیز وقتی با تعاریف اسلامی به ذات و ریشۀ اسلام نگاه می کنیم مواردی مطلقا مانند ((هم نوع دوستی، عدالت، علم بالایی که دانشمندان انگشت به مقعد ماندن، محبت، احترام به ادیان دیگر، و هر چی عالیه)) می بینیم، و همین تعریف را 1400 سال است که در مقعد مسلمانان با نرمش قهرمانانه فرو می کنند. بنظر من مشکل از ارائه کنندگان اسلام نیست (ضمن اینکه هیچ بقالی نمی گه ماست من ترشه) مشکل از تقاضا کنندگان اسلام است که سر به زیر و موءدب منتظر امام زمانشان هستند.
تقاضا کنندگانی که چشم ندارن که آن را باز کنند و حال و روز مسلمان مدنی امروزی را ببینند عقل ندارن حساب کنند که اگر اسلام برترین است چرا همیشه مسلمان برای زندگی محتاج کافر است ولی یک مسلمان به کٌرک بیضۀ یک کافر هم نیست.>
لذا در خصوص بیان تناقضات اسلامی: چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
دین = نابودی اختیار زندگی
این کتاب کس و شعر دینی فقط واسه دوران ما یعنی دهه 60 و اوایل 70 کارساز بود.من خودم به دینی خیلی علاقه داشتم حتی وقتی پیش دانشگاهی بودم با اشتیاق سر کلاسش حاضر میشدم و بیشتر بخاطر معدلم همیشه نمره هام بالا بود.دلیلش این بود که هیچ منابع آگاهی و تحقیق نداشتیم و سوالی که از دین میکردیم همه میگفتند نباید سوال کنی ما هم خفه خون میگرفتیم.من حتی تا کنکور به این درس علاقه داشتم ولی امروز با تحقیق و دانش خودم به این نتیجه رسیدم که دین آدم رو بدبخت میکنه.
امروز نوجوانایی رو میبینم که خوشبختانه با وجود اینترنت و آگاهی خیلی زود به این نتیجه رسیدند که این دین و مذهب به دردشون نخواهد خورد.
ای ناقلا! کسی چیزی از جرخوردگی اینجا نگف ولی بنظر میرسه جنابالی از «چپوندنِ چیزِ دیگر در جای دیگرِت» خاطرات دردناکی داری که فوری یادش افتادی... ;)
خجالت نکش نقل کن خو
درس تاریخم که البته جای خودشو داش!
کتاب تاریخی که میدادن بخونیم معمولن نصف بیشترش تاریخ اسلام بود، یه چار پنج صفهای هم میذاشتن واسه تاریخ ایران که همونم به زور معلم توضی میداد سر کلاس.
از قیام بابک خرمدین یادمه یه پاراگراف بیشتر تو کتاب نبود که اونم صرفن اسم خالیشو نوشته بود «قیام بابک در آذربایجان» و چندان بهش نپرداخته بودن که ما تشخیص ندیم این تراژدی دردناکتر است یا عاشورا...!
ای ناقلا! کسی چیزی از جرخوردگی اینجا نگف ولی بنظر میرسه جنابالی از «چپوندنِ چیزِ دیگر در جای دیگرِت» خاطرات دردناکی داری که فوری یادش افتادی... ;)
خجالت نکش نقل کن خو
قروبنت من مدرسه نرفتم که مثل تو معلم طوسی داشته باشم.
داری تبلیغ بهاییت میکنی اسکل خخ
ای ناقلا! کسی چیزی از جرخوردگی اینجا نگف ولی بنظر میرسه جنابالی از «چپوندنِ چیزِ دیگر در جای دیگرِت» خاطرات دردناکی داری که فوری یادش افتادی... ;)
خجالت نکش نقل کن خو
قروبنت من مدرسه نرفتم که مثل تو معلم طوسی داشته باشم.
مدرسه نرفتی عجب اعترافی خخخ پس حتما حوزه علمیه رفتی 🙄 دیگه کار از کارت گذشته چون اونا همگی استادِ سعید طوسی بوده و هستند و خواهند بود برو به سکس گروهیت برس بنده مومن خدا
بیسواد بچه ها رو نمیبرن حوضه امثال طوسی رو تربیت میکنن برسن خدمت شماها…من بچگی ایران نبودم عسیسم…حالا حالت چطوره شاگرد طوسی (wanking) (wanking)
ای ناقلا! کسی چیزی از جرخوردگی اینجا نگف ولی بنظر میرسه جنابالی از «چپوندنِ چیزِ دیگر در جای دیگرِت» خاطرات دردناکی داری که فوری یادش افتادی... ;)
خجالت نکش نقل کن خو
قروبنت من مدرسه نرفتم که مثل تو معلم طوسی داشته باشم.
مدرسه نرفتی عجب اعترافی خخخ پس حتما حوزه علمیه رفتی 🙄 دیگه کار از کارت گذشته چون اونا همگی استادِ سعید طوسی بوده و هستند و خواهند بود برو به سکس گروهیت برس بنده مومن خدا
بیسواد بچه ها رو نمیبرن حوضه امثال طوسی رو تربیت میکنن برسن خدمت شماها....من بچگی ایران نبودم عسیسم.......حالا حالت چطوره شاگرد طوسی (wanking) (wanking)
اولا بیسواد تویی که فرق حوضه اب را با حوزه علمیه نمیدونی دوما تحصیلات حوزوی ربطی به سن نداره میتونی بعد از دیپلم بری میتونی قبل دیپلم بری خلاصه خر تو خریه ! کسی که خارج بزرگ شده باشه انقدر عنترمابانه رفتار نمیکنه کمی ادم باش
مجبوری نشون بدی بیسوادی…خب توی نت یه سرچ بکنی میبینی باید حداقل تا دیپلم و خونده باشی پس باید شاگردی طوسی رو کرده باشی عسیسموووضمنا همون حوضه علمیه درسته حوزه علمیه یعنی مکانی جهت کسب علم و معرفت
با اجازهی صاحب تاپیک، بنده هم سعی میکنم چند موردی از همین اراجیف رو در ادامه بنویسم:
تاپیک متعلق به خودته.
هدفمم همین بود که محفلی ایجاد شود تا بقیهم بیان خاطرات همین اراجیف به خوردرفته رو شرح بدن و خلاصه یادی کنیم از شستوشوهای مغزی دوران کودکی...
راجب «جبر و اختیار» که هر چی به مؤمنین میگی اصولن خدایی که عالم مطلق باشه و طبق نص صریح قرآن از گذشته-حال-آینده باخبر باشه، پس ینی قبل از آفریدن هر جنبندهای میدونه نهایتن کارش به کجا خواهد رسید. ولی تو کتشون نمیره، همچنان باور دارن که انسان قدرت «اختیار» داره.
«معجزهی پیامبر» اسلامم البته یادمه قبلنا یه شقالقمری میگفتن ولی فک کنم خودشونم فمیدن چقد مسخرهس که الان دیگه خجالت میکشن ازش سخنی به میان بیارن.
ماسمالیای هم که واسه «برابری انسانها» با وجودِ اومدنِ واژه "برده" تو قرآن (که به صراحت مُهر تأیید بر بردهداری زده) میارن در همین حده که پیامبر گفته برده رو آزاد کنید ثواب داره! حالاینکه ایشون بعنوان فرساده خدا چطو هزارو دیویس سال بعد از ما ایرانیا هنو نفمیده بوده بردهداری برضد حق و حقوق انسانیه دیگه همون خدای خودش داند. و البته جالب اینجاس که تفسیری که برا این موضو میبافن اینه که این سنت خعلی وخ بوده تو فرهنگ اون زمان ریشه کرده بوده و پیامبر نمیتونسه به یکباره از میان ببرتش. ینی به عبارتی میشه گف پیامبر عرضه داش شرابخواری رو قدغن کنه کنه ولی بردهداری رو نه!
و اما درمورد قضیه «امداد الهی» هم که معلوم نی درکل اصلن هدف خدا از پیش بردن این سناریویی که خودش ساخته و بازی با مخلوقاتش چیست. بقولی شاید: «خدا حوصلش سر رفته بود انسانو خلق کرد که بازیش بده خودش بشینه نیگا کنه فرنی بخوره بخنده!»*
*:کتاب "افسانه آفرینش" ـ صادق هدایت
شانس اوردی، بحث کردن دینی سر کلاس بخصوص وختی معلم دینی کم بیاره، خطرناکتر از این حرفاس که بشه شوخی گرفتش. اگه دوران دبستان باشی فوقش اولیاتو احضار میکنن مدرسه ولی تو دانشگا دیگه خعلی شیک و راحت یه انگ محارب بهت میزنن میگیرن میبرنت اونجا که عرب نی انداخ.
ما از این شانسا نداشتیم، زن هم که معلممون میشد دو کیلو پشم و پیلی رو صورتش بود وختی هم میشس رو صندلی پاچه شلوارش یوخوده میرف بالا ما به همون قسمت اندک از ساق پاش که نمایان میشد دقت میکردیم، قشنگ به قضیه تکامل داروین ایمان میوردیم! ینی تا حدی پُرزای پاش عین پشم بز رشد کرده بود که دس میکشیدی بعید نبود جرقه بزنه...
اره تا خود آموزش و پرورش که رفتم پرونده ام تا بسیج منطقه رفت ، میگفتن ضد نظام هستی…حالا خوشبختانه داییم تونست یک کاری برام بکنه وگرنه تا همون اعدام کارم میکشید
دیشب رخ قشنگت در ماه دیییییییییییده بودم ++گویی فضانوردان در ماه ریده بودن ? یاد خاطرات قدیم افتادیم که فرق امام خمینی و امام علی برای من مشخص نبود از نظر من که سنم پایین بود جفتشون امام بودن تازه امام خمینیم شنیده بودم اول عن قلاب عسکش افتاده بود تو ماه عین ادام خرسی ? همیشم برام سوال بود پیامبر اکرم کیه؟ایا فرقی با حضرت محمد داره :( خوو اگه اسمش محمده چرا بهش میگن اکرم تو نمیری بموت قسم اینو تا پنجم ابتدایی از ترس نتونستم از کسی بپرسم اخه خونواده ما بخاطر پدرم که نظامی شاهی بود هممون شاه دوست بودیم و این سوالای دینی رو از هر کس میپرسیدم مشروط بود ? با ورود نیل ارمسترانگ بماه و پخش مستقیم فیلم نشستن اپولو بر سطح ماه فهمیدیم که شق القمر و عکس پت بزرگ یا هموم ادام خرسی بچه گیام عاقا خمینی بر سطح ماه ریده نشده و شق القمری محمدم که جز معجزاتش بود بگا رفت و امروزه دیگه هیچ انجوجه ای دیگه ادعای این معجزه رو مطرح نمیکنه و فعلا چه سبیدن به همون قران ?
ای ناقلا! کسی چیزی از جرخوردگی اینجا نگف ولی بنظر میرسه جنابالی از «چپوندنِ چیزِ دیگر در جای دیگرِت» خاطرات دردناکی داری که فوری یادش افتادی... ;)
خجالت نکش نقل کن خو
قروبنت من مدرسه نرفتم که مثل تو معلم طوسی داشته باشم.
مدرسه نرفتی عجب اعترافی خخخ پس حتما حوزه علمیه رفتی 🙄 دیگه کار از کارت گذشته چون اونا همگی استادِ سعید طوسی بوده و هستند و خواهند بود برو به سکس گروهیت برس بنده مومن خدا
بیسواد بچه ها رو نمیبرن حوضه امثال طوسی رو تربیت میکنن برسن خدمت شماها....من بچگی ایران نبودم عسیسم.......حالا حالت چطوره شاگرد طوسی (wanking) (wanking)
اولا بیسواد تویی که فرق حوضه اب را با حوزه علمیه نمیدونی دوما تحصیلات حوزوی ربطی به سن نداره میتونی بعد از دیپلم بری میتونی قبل دیپلم بری خلاصه خر تو خریه ! کسی که خارج بزرگ شده باشه انقدر عنترمابانه رفتار نمیکنه کمی ادم باش
مجبوری نشون بدی بیسوادی....خب توی نت یه سرچ بکنی میبینی باید حداقل تا دیپلم و خونده باشی پس باید شاگردی طوسی رو کرده باشی عسیسموووضمنا همون حوضه علمیه درسته حوزه علمیه یعنی مکانی جهت کسب علم و معرفت
واقعا نشون دادی سرچ تو گوگلم بلد نیسی ! حداقل مدرک سیکل باید باشه یعنی سوم راهنمایی (شرایط سنی براش در نظر گرفتن مثلا برای سیکل 18 سال که من اطلاعی نداشتم ولی میدیدم بعضیا جای دبیرستان میرفتن حوزه)! تبریک میگم ماله کشی خوبی بود کسی که میاد اسکلت حشری که صاحب تایپیک را تخریب میکنه از دو حال خارج نیست یا مشکل روحی داره یا بسیجیست !اگه مشکل روانی داری که هیچی و اگه بسیجی هستی دیگه تخریب حوزه علمیه با املای حوضه را نمیدونم چطوری توجیه باید کرد دیگه بحثی باهات ندارم گند زدم تو تایپیک به این خوبی با بحث کردن بیخود با تو
خب چیکارت کنم شاسکول تشریف دارید…من میدونم حوضه درسته …اما ابله جان وقتی میگم حوزه…چون اگر حوضه علمیه واقعا حوضه علمیه بود جای کسب و معرفت بود تو با این حرفت ثابت کردی حوضه علمیه در ایران واقعا جای کسب دانش و معرفته پس تو بسیجی هستی وگرنه منکه گفتم حوزه علمیه یعنی حوز زنانه مثل استخر زنانه…من درست کلمات و استفاده میکنم تو خیلی شاسکولی پسرم…اسکلت جان تحویل بگیر دوستت رو بسیجی از اب در اومد
ضمن تشکر از دوستان (شایونای نکتهسنج ـ کپتن جک بزرگوار ـ پابلو قاچاقچی عزیز ـ آقجوکر ریزبین) عرض شود که این قضیه سیّد بودن نیز تو دوران مدرسه به نوبهی خودش جالب بود.
یادمه دوران ابتدایی یه سال بغل دسیم یه سّید بود همیشه میرف رو مخم ولی هردفه یه فس خوب میگرفتم میزدمش، میبردنم دفتر هم معلم هم ناظم کسکش میگف «چرا میزنی سیّد خدا رو؟!» منم هرچی میگفتم قبول نمیکردن ولی حرفای اون چاقال همش مستند بود چون «سید از اولاد پیامبره و دروغ نمیگه» بدبختی اینجا بود وسط دعوا هیچ وخ فوش به اجدادشم نمیشد بدی چون همه میگفتن عووووووووووو به اوووولاغ پیامبر فوش داد! ? ولی اون دیوث هرچی به جد و آباد ما فوش میداد کسی به تخمشم نمیگرف.
خلاصه به سیّد هرچی میگفتی انگار به خر شاه گفتی یابو! عید غدیرم که فقط به اینا عیدی میدادن و مام همه هویج بودیم! هرچن یه ده تومانی پیزوری و یه شاخه نبات و آجیل هیچ پخی نبود ولی این فاشیسم اذیت کننده بود.
ضمن تشکر از دوستان (شایونای نکتهسنج ـ کپتن جک بزرگوار ـ پابلو قاچاقچی عزیز ـ آقجوکر ریزبین) عرض شود که این قضیه سیّد بودن نیز تو دوران مدرسه به نوبهی خودش جالب بود.
یادمه دوران ابتدایی یه سال بغل دسیم یه سّید بود همیشه میرف رو مخم ولی هردفه یه فس خوب میگرفتم میزدمش، میبردنم دفتر هم معلم هم ناظم کسکش میگف «چرا میزنی سیّد خدا رو؟!» منم هرچی میگفتم قبول نمیکردن ولی حرفای اون چاقال همش مستند بود چون «سید از اولاد پیامبره و دروغ نمیگه» بدبختی اینجا بود وسط دعوا هیچ وخ فوش به اجدادشم نمیشد بدی چون همه میگفتن عووووووووووو به اوووولاغ پیامبر فوش داد! ? ولی اون دیوث هرچی به جد و آباد ما فوش میداد کسی به تخمشم نمیگرف.
خلاصه به سیّد هرچی میگفتی انگار به خر شاه گفتی یابو! عید غدیرم که فقط به اینا عیدی میدادن و مام همه هویج بودیم! هرچن یه ده تومانی پیزوری و یه شاخه نبات و آجیل هیچ پخی نبود ولی این فاشیسم اذیت کننده بود.
در ضمن این تنها مورد نیست... افراد زیادی در طول زمان به واسطهی مهاجرت، تغییر نام و ... این امتیاز توخالی رو به خودشون دادند!
نکتهی دیگهای که قابلتوجهه اینه که شیعیان به فرزند مستقیم دهمین امامشون میگن جعفر کذاب و در عین حال معتقد که سید اولاد پیغمبر دروغ نمیگه!!!
ای ناقلا! کسی چیزی از جرخوردگی اینجا نگف ولی بنظر میرسه جنابالی از «چپوندنِ چیزِ دیگر در جای دیگرِت» خاطرات دردناکی داری که فوری یادش افتادی... ;)
خجالت نکش نقل کن خو
قروبنت من مدرسه نرفتم که مثل تو معلم طوسی داشته باشم.
مدرسه نرفتی عجب اعترافی خخخ پس حتما حوزه علمیه رفتی 🙄 دیگه کار از کارت گذشته چون اونا همگی استادِ سعید طوسی بوده و هستند و خواهند بود برو به سکس گروهیت برس بنده مومن خدا
بیسواد بچه ها رو نمیبرن حوضه امثال طوسی رو تربیت میکنن برسن خدمت شماها....من بچگی ایران نبودم عسیسم.......حالا حالت چطوره شاگرد طوسی (wanking) (wanking)
اولا بیسواد تویی که فرق حوضه اب را با حوزه علمیه نمیدونی دوما تحصیلات حوزوی ربطی به سن نداره میتونی بعد از دیپلم بری میتونی قبل دیپلم بری خلاصه خر تو خریه ! کسی که خارج بزرگ شده باشه انقدر عنترمابانه رفتار نمیکنه کمی ادم باش
مجبوری نشون بدی بیسوادی....خب توی نت یه سرچ بکنی میبینی باید حداقل تا دیپلم و خونده باشی پس باید شاگردی طوسی رو کرده باشی عسیسموووضمنا همون حوضه علمیه درسته حوزه علمیه یعنی مکانی جهت کسب علم و معرفت
واقعا نشون دادی سرچ تو گوگلم بلد نیسی ! حداقل مدرک سیکل باید باشه یعنی سوم راهنمایی (شرایط سنی براش در نظر گرفتن مثلا برای سیکل 18 سال که من اطلاعی نداشتم ولی میدیدم بعضیا جای دبیرستان میرفتن حوزه)! تبریک میگم ماله کشی خوبی بود کسی که میاد اسکلت حشری که صاحب تایپیک را تخریب میکنه از دو حال خارج نیست یا مشکل روحی داره یا بسیجیست !اگه مشکل روانی داری که هیچی و اگه بسیجی هستی دیگه تخریب حوزه علمیه با املای حوضه را نمیدونم چطوری توجیه باید کرد دیگه بحثی باهات ندارم گند زدم تو تایپیک به این خوبی با بحث کردن بیخود با تو
خب چیکارت کنم شاسکول تشریف دارید..من میدونم حوضه درسته ..اما ابله جان وقتی میگم حوزه...چون اگر حوضه علمیه واقعا حوضه علمیه بود جای کسب و معرفت بود تو با این حرفت ثابت کردی حوضه علمیه در ایران واقعا جای کسب دانش و معرفته پس تو بسیجی هستی وگرنه منکه گفتم حوزه علمیه یعنی حوز زنانه مثل استخر زنانه...من درست کلمات و استفاده میکنم تو خیلی شاسکولی پسرم......اسکلت جان تحویل بگیر دوستت رو بسیجی از اب در اومد
حوض
آبگیر، استخر، تالاب
(ویکیپدیا ـ لغتنامه دهخدا)
حوزه
۱. ناحیه؛ محدوده؛ قلمرو.
۲. حوزۀ علمیه
حوزۀ علمیه: محل آموزش علوم اسلامی: حوزۀ علمیهٴ قم.
(ویکیپدیا ـ لغتنامه دهخدا)
بسیار تاپیک خوبیه هموطن .درود بر تو. خیلی خوب پرداختی. من خوشم اومد .مرحبا. …
یه چیزایی بم گفته بودن که تا یه مدت نمیتونستم درست بخوابم. از شبه اوله قبر بگیر تااااا سوالاته نکیر و منکر که تو اون فیلمه که ماله مردن بود مثه سایه نشونشون میدادن. اسمه فیلمه یادم رفته هر کی ساختتش امیدوارم مادرش به بد ترین شکل ممکن گاییده بشه ?
اوشون رو که خودمم نفمیدم فازشون چیست. البته یه جواب کامل واسش نوشته بودم ولاکن قبل از ارسالش گفتم به منحرف شدن تاپیک نمیارزه، لذا از خیرش گذشتیم و به شرح همون تفاوت «حوزه» و «حوضچه» قناعت نمودیم!
ضمن تشکر از خاطرهای که به اشتراک گذاشتی عرض شود که از نماز جماعت دوران راهنمایی اتفاقن خودمم خاطره دارم. یادمه سال سوم (آخر) راهنمایی بودیم (الان دیگه دوره راهنمایی رو از سیستم آموزش پرورش ورداشتن) ناظم برا اینکه مثلن بعنوان یه ابزار از ما سال بالاییا برا تبلیغ نماز اسفاده کنه تا مثلن سال پائینیا مارو ببینن چه نمازخونیم و اونام پیروی کنن، هی ما رو بعد از ظهرا میخواس نیگه داره نریم خونه بجاش بریم نمازخونه مدرسه نماز جماعت به جا بیاریم، اونجام که طبق حالت معمولِ بیشتر نمازخونهها؛ بوی لاش سگ پیچیده بود! ینی هر وخ میخواسی سجده کنی، کم مونده بود از بوی گند جوراب نمازخونای غربتی کسکش بالا بیاری...
یه بار که بخاطر همین قضیه من داشتم میپیچوندم از کنار نمازخونه میرفتم ناظم دید اومد گف کجا؟ گفتم خونه. با دسش اشاره کرد سمت نمازخونه (که ینی برو اونجا حرف اضافی هم نباشه) منم خعلی رک بهش گفتم «اونجا بوی گوه پیچیده». این کسکشم اینو که شنید شیلنگشو که معلوم نی کجای خشتکش جاسازی کرده بود در اورد و یه هف هش تایی شیلنگ ناقابل کف دس ما زد و گف «برو گم شو تو لیاقت نداری» و اینچنین شد که من دیگه از نماز معاف شدم! ? ولی تا قبل از اون نمیدونسم استشمام رایحهی جوراب مسلمین لیاقت میخواد، بهرحال به شدت خوشحالم که این لیاقت مشمئزکننده نصیب من نشده...
1- به ادمین پیام بدی و ازش درخواس nospam کنی:
https://shahvani.com/messages/write/admin/
2- متنت رو بفرسی خصوصی خودم از قولت میذارم.
RED_ANGEL: اغا ما فامیلای سید زیاد داریم… چیزای باحال زیاد ازشون دیدم یعنی خداییش اینا ابروی هرچی پیغمبره بردن.یکی از فامیلامون 4تا پسر داشت. یکیشون که از همون اول به قول باباش ناخلف از اب در اومد این هیچ ولی سه تای دیگه همیشه یه تزبیه کلفت دستشون بود و مهره هاشو تکون میدادن. ناموسا من یادمه اون موقع ها که بچه بودم اینا به من میگفتن تو هم همیشه باید مث ما تزبیه دستت باشه( من غلط بکنم!!!)… خلاصه اینا هرچی بزرگتر میشدن تزبیه تکون دادناشون بیشتر و بیشتر میشد… حالا سرنوشتشون: یکیشون به جرم سرقت از طلا فروشی حبس ابد خورده،یکیش به دلیل مزاحمت چند سال زندان واسش بریدن یکی دیگش هم با ماجرای عاشق شدنش ابروی باباشو و حتی ما رو برد یادمه هرکی میگفت فلانی رو میشناسی، کاملا انکار میکردم. خلاصه که سیدا رو بد به ما شناسوندن. حالا اینم بگم شاید باورتون نشه ولی خودم به چشم دیدم. یه پسر سیدی تو روستامونه که تقریبا عقب افتادست اغا یه نفر تخم تو وجودش نیست که سر بسر این بذاره چون یه بار من و چندتا از بچه ها دور و ورش جمع شدیم و یکی از بچه هاکه سوار موتور بود شروع کرد به اذیت کردنش… این پسره سیدم ناراحت شد بهش گفت الهی بری زیر ماشین. چشمتون روز بد نبینه هنوز یه دقیقه از حرفش نگذشته بود که جلوی چشمای همه ما یه کامیون پسره رو زیرش گرفت… از اون روز به بعد بنده و بقیه عوامل ازار و اذیت!! تخم نکردیم بریم طرفش. خلاصه اینکه من سید خوب هم دیدم البته بنظرم از بین این همه سیدی که دور و بر من بدبختو گرفتن، فقط یکیش خوب باشه!!! و بقیه فقط ریا کارن حالا جالب این جاست همه هم اینو میدونن…
پ.ن: یه وقت فک نکنین منم سیدم به جون خودم بهم بر میخوره!!!
ضمن پوزش بابت مشکل سایت عرض شود که اون دیدگاهی که خودم درمورد سیّد بودن باهاش مشکل دارم اون تبعیض عوامانهس که شامل میشه. این که از جانب عوام خیال بر این میره که سیّد بودن یه امتیاز خاصه. چه بسا بودن خونوادههایی که دخترشون خواسگار خوب داشته ولی چون طرف سید نبوده بهش ندادن! خواسن حتمن دخترشونو به یه سیّد بدن که مثلن بچهشون از نژاد پیغمبر باشه (این قضیه تو روستاهام زیاده) عاخرشم دخترشون گیر یه سیّد مث همینا که گفتی اومده و بدبخ شده.
1- به ادمین پیام بدی و ازش درخواس nospam کنی:
https://shahvani.com/messages/write/admin/
2- متنت رو بفرسی خصوصی خودم از قولت میذارم.
والا من یه بار یه انتقادک کوچکی به ادمین کردم. که چرا هی میزنه غیر مجاز باو من خودیم (البته سبک نامه بسیار رسمی و اداری و البته محترمانه بود!)اخه تازه ورووود بودم هیچی حالیم نبود ادمین هم بدون کوچکترین جوابی زد حسابم را به فنا داد دیگه میترسم بهش پیام تبریک هم بدم. همون خصوصی خودت بیخطر تره اسکلت جان خخخخ البته طبق قوانین دور زدن کلمه های غیر مجاز خودش تخلفه ولی شوما واردین مثه منو این بنده خدا صفر کیلومتر نیستی