با توجه به مشکلی که واسه سایت پیش اومد،لازم دیدم این تاپیک بزارم شماهم همکاری کنید.
مردی ترسایی، مسلمان شد محتسب فرمود که او را ختنه کنند چون از این کار سرباز زد و خواست دین ترسایی پیشه کند گفتند که مرتد شده و بایستی سرش را برید هنگام مرگ از او پرسیدند که مسلمانی را چون یافتی گفت دینی عجیب است هرکس که به دین ایشان در آید سر کیرش میبرند و چون بخواهد از دین ایشان خارج شود سر خودش میبرند.
عبید زاکانی
زنی نزد قاضی رفت و گفت: این شوی من حق مرا ضایع میسازد و حال آنکه من زنی جوانم. مرد گفت: من آنچه توانم کوتاهی نکنم. زن گفت: من به کم از پنج مرتبه راضی نباشم. مرد گفت: لاف نزنم که مرا بیش از سه مرتبه یارا نباشد. قاضی گفت: مرا حالی عجب افتاده است، هیچ دعوی بر من عرض نکنند مگر آنکه از کیسه من چیزی برود! باشد آن دو مرتبه دیگر را من بر گردن گیرم.