اینجا ایرانست: دختر 10ساله و فاحشگی

1390/08/26

3Jokes_Cute_Babies (7).jpg عکس تزئینی است.

  • کودک ده ساله)

    مسلما اين موضوع انشاء براي هزارمين بار – اگر نه بيشتر – تکرار شده ، فقط براي اينکه تغييري ايجاد بشود موضوع را اين جوري پاي تخته نوشتم ” مي خواهيد در آينده چه کاره بشويد . الگوي شما چه کسي است ؟ ” و برايشان توضيح دادم الگو يعني اينکه چه کسي باعث شده شما تصميم بگيريد اين شغل را انتخاب کنيد . انشاء ها هم تقريبا همان هايي هستند که هزار ها بار تکرار شده اند ، با اين تفاوت که چند تا شغل جديد به آن ها اضافه شده ” مهندس هوا و فضا ” ، ” پدرم مي گويد الان ام وي ام بهترين رشته ي دنيا است و خيلي پول دارد – منظورش MBA است ” ” دوست دارم مهندسي اتم بخوانم ولي پدرم دوست ندارد مي گويد اگر آشپزي بخوانم بيشتر به دردم مي خورد ” و … .

    ولي اعتراف مي کنم از همه تکان دهنده تر اين يکي است ” مي خواهم فاحشه بشوم ” شايد اولين باراست که يک دختر بچه ده ساله چنين شغلي را انتخاب کرده .

    ” خوب نمي دانم که فاحشه ها چه کار مي کنند … ( معلومه که نمي داني ) ولي به نظرم شغل خوبي است . خانم همسايه ما فاحشه است .اين را مامان گفت . تا پارسال دلم مي خواست مثل مادرم پرستار بشوم . پدرم هميشه مخالف است . حتي مامان هم ديگر کار نمي کند .من هم پشيمان شدم . شايد اگر مامان هم مثل خانم همسايه بشود بهتر باشد او هميشه مرتب است . ناخن هايش لاک دارند و هميشه لباس هاي قشنگ مي پوشد . ولي مامان هميشه معمولي است . مامان خانم همسايه را دوست ندارد . بابا هم پيش مامان مي گويد خانم خوبي نيست . ولي يک بار که از مدرسه بر مي گشتم بابا از خانه آن خانم بيرون آمد . گفت ازش سوال کاري داشته . باباي من ساختمان مي سازد . مهندس است . ازش پرسيدم يعني فاحشه ها هم کارشان شبيه مهندس هاي ساختمان است ؟ خانم همسايه هنوز دم در بود . فقط کله اش را مي ديدم . بابا يکي زد در گوشم ولي جوابم را نداد . من که نفهميدم چرا کتکم زد . بعد من را فرستاد تو و در را بست .

    … من براي اين دوست دارم فاحشه بشوم چون فکر مي کنم آدم هاي مهمي هستند . مامان هميشه مي گويد که مردها به زن ها احترام نمي گذراند .ولي مرد ها هميشه به خانم همسايه احترام مي گذارند مثلا همين باباي من . زن ها هم هميشه با تعجب نگاهش مي کنند ، شايد حسودي شان مي شود چون مامانم مي گويد زنها خيلي به هم حسودي مي کنند . خانم همسايه خيلي آدم مهمي است . آدم هاي زيادي به خانه اش مي آيند . همه شان مرد هستند . براي من خيلي عجيب است که يک زن رئيس اين همه مرد باشد . بعضي هايشان چند بار مي آيند . بعضي وقت ها هم اين قدر سرش شلوغ است که جلسه هايش را آخر شب ها تو خانه اش برگزار مي کند . همکار هايش اينقدر دوستش دارند که برايش تولد گرفتند . من پشت در بودم که يکي از آنها بهش گفت تولدت مبارک . بابا مي خواست من را ببرد پارک ، بهش گفتم امروز تولد خانم همسايه است . گفت مي داند . آن روز من تصميم گرفتم فاحشه بشوم چون بابا تولد مامان را هيچ وقت يادش نمي ماند .

    تازه خانم همسايه خيلي پول در مي آورد . زود زود ماشين هايش را عوض مي کند . فکر کنم چند تا هم راننده داشته باشد که مي آيند دنبالش . اين ور و آن ور مي برند .

    من هنوز با مامان و بابا راجع به اين موضوع صحبت نکردم . اميدوارم بابا مثل کار مامان با کار من هم مخالفت نکند “

292033 👀
1 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2011-11-17 08:51:53 +0330 +0330

ظاهرا مطالب وموضوعاتی که دردهای اجتماع ایرانی را مطرح میکنند ونیشتر به زخم چرکین جامعه میزنند دراین سایت قابل استقبال نیست بهتراست بروم عکس پورنو اپلود کنم

0 ❤️

2011-11-17 09:37:55 +0330 +0330

اولأ دليل خوب يا بد بودن تابيك ها تعداد بست هاش نيست ممكنه يه تابيك يه بست داشته باشه اما ميرزه به صدتا بست سلام و احوالبرسى يا بيشنهاد سكس. ممكنه خيلى ها مثل من با اين موضوعات به فكر فرو برن اما حس تايب كردنشون نباشه!(يا هر دليل ديكه)
در مورد موضوع هم بايد بكم كه كلمه جنده تو فرهنك ما بدجا افتاده اگه همين كلمه رو با بورن استار عوض كنى معنيش از زمين تا آسمون فرق ميكنه در صورتى كه دوتاش يكى هستن . مگه ما هميشه دم از آزادى نميزنيم؟ خب اگه تو ايران آزادى باشه مگه نه اينكه يه كاباره باز ميشه و آدما اونجا غريزه جنسيشون ارضا ميكنن؟ خو اين جه فرقى با جندكى داره؟ اين دوتا با هم در تناقضند.گناه يه جنده اينه كه بول ميگيره؟ يعنى اگه مجانى بده ديگه خطا نكرده؟ ضمنأ اين مسئله در همه جاى دنيا هست اول تابيك كه نوشتى اينجا ايرانه خودبه خود آدم فكر ميكنه كه فقط مشكل جامعه ايرانه. تانظر شما جى باشه…

0 ❤️

2011-11-17 11:28:16 +0330 +0330

عايشه جان من قبلا متن كامل eng و فارسيشو ديده بودم گمون ميكنم ماله ايران نباشه هرچند اگرم نباشه اما وضع اينجا همونه همين هفته اومدن كلاس زبان ما رو تعطيل كردن كه بايد خانوما يه ور آقايون يه ور باشن اگه بشون رو بدي خيابونم ديوار ميكشنو زنونه مردونش ميكنن به نظر من اينا توهين به شعور ايرانيه در مورد تايپيكاتم بايد بگم آره من خودم چند بار ميخواستم بگم بيشتر علمي بزن اما اينجا…

0 ❤️

2011-11-17 13:01:57 +0330 +0330

سلام دمت گرم عایشه جان
این یه حقیقت تلخ که باید قبول کنیم
اگه به همین منوال بگذره حتما بدترم میشه آخه فقر حتما فحشا رو زیاد میکنه
بعید نیست

0 ❤️

2011-11-18 09:48:35 +0330 +0330

كاش صاحب تاپيك خودش ميومد يه حرفى ميزد،يه نظرى ميداد يا يه كارى ميكرد شايد اين بحث به يه جايى برسه شايد هم ميخواست صرفأ فقط نظر بقيه رو بدونه! البته با شناختى كه ازش دارم از بحث كردن با نادان بيزاره! وانگهى هيچ كدوم از كسايى كه اينجا نظر دادن نادان نيستن!!
بگذريم…
يكى از دوستان صاحب نظر،نظر جالبى دادگفت:ولى فكر كنم حال ميده! من نفهميدم چى حال ميده جنده باشى حال ميده،جنده بكنى حال ميده،شغل جندگى حال ميده،موضوع انشاء حال ميده،مهندس ساختمان باشى حال ميده،مامانت پرستار باشه حال ميده،ناخن هاتو لاك بزنى حال ميده،بابات بزنه تو گوشت حال ميده،واست جشن تولد بگيرن حال ميده و …

0 ❤️

2011-11-18 16:55:48 +0330 +0330

[quote=شاهى]كاش صاحب تاپيك خودش ميومد يه حرفى ميزد،يه نظرى ميداد يا يه كارى ميكرد شايد اين بحث به يه جايى برسه شايد هم ميخواست صرفأ فقط نظر بقيه رو بدونه! البته با شناختى كه ازش دارم از بحث كردن با نادان بيزاره! وانگهى هيچ كدوم از كسايى كه اينجا نظر دادن نادان نيستن!!
بگذريم…
يكى از دوستان صاحب نظر،نظر جالبى دادگفت:ولى فكر كنم حال ميده! من نفهميدم چى حال ميده جنده باشى حال ميده،جنده بكنى حال ميده،شغل جندگى حال ميده،موضوع انشاء حال ميده،مهندس ساختمان باشى حال ميده،مامانت پرستار باشه حال ميده،ناخن هاتو لاك بزنى حال ميده،بابات بزنه تو گوشت حال ميده،واست جشن تولد بگيرن حال ميده و …[/quote]
نظردوستان عالی بود وجای بسی تامل .بنده هدفم ازاین موضوع مشتی بود نمونه خروارها درد درجامعه ایرانی.طرزتفکروالگوهای نازیبا کاملا درحال اپیدمی شدن هست.امروز درایران به افراد شیاد وحقه باز میگویند زرنگ وباهوش.به ریش وتسبیح بعنوان سمبل زهد وتقوا نگاه میکنند.صداقت =ساده لوح…عفاف=باکره بودن تا ازدواج…و…تاباد چنین باد آش همین آش وکاسه همین باد

0 ❤️

2011-11-18 17:39:00 +0330 +0330

واقعا واقعا واقعا تو شوک ام .باورم نمیشه اگه واقعی باشه عایشه جان اتفاقا من خیلی دوس داشتم با اینکه ناراحت کننده بود برام.حالم از مردایی که باوجود بچه این قدر کثیفن به هم میخوره.تقصیر خانواده هاست این طرز فکر بچه ی 10ساله.باورت نمیشه ولی دوس دارم کلی گریه کنم

0 ❤️

2011-11-18 23:18:03 +0330 +0330

خیلی تکون دهنده بود واقعا که همین وضع کشور ماست…درسته!دستت درد نکنه خیلی خوشم امد

0 ❤️

2011-11-19 10:24:59 +0330 +0330

عايشه جان: هميشه همينطور بوده و حرفها ومطالب جدي و بدردبخور معمولا كمتر طالب دارن،حتي به ليست اين افراد بيعلاقه ميتوان ادماي روشن فكر و معقول رو هم اضافه كردشايد به اين علت اينجوريه كه آدما بحد كافي در زندگي واقعيشون با مقوله هاي جدي و تلخ روبرو ميشن و
هنگامي به چنين سايتهايي مراجعه ميكنن كه ميخوان ساعاتي رو به خودشون زنگ تفريح بدن و از آزارهاي معمول خودشونو رها كنن_ولي تو رو خدا شما دست از اين نوشته هاي اجتماعي و نيشدارت برندار كه بسيار زيبا و دوست داشتني هستند و اعتباري براي اين سايت محسوب ميشن_دست گلت درد نكنه و هميشه پاينده باشي/

0 ❤️

2011-11-19 10:56:07 +0330 +0330

[quote=Siamak-f14]عايشه جان: هميشه همينطور بوده و حرفها ومطالب جدي و بدردبخور معمولا كمتر طالب دارن،حتي به ليست اين افراد بيعلاقه ميتوان ادماي روشن فكر و معقول رو هم اضافه كردشايد به اين علت اينجوريه كه آدما بحد كافي در زندگي واقعيشون با مقوله هاي جدي و تلخ روبرو ميشن و
هنگامي به چنين سايتهايي مراجعه ميكنن كه ميخوان ساعاتي رو به خودشون زنگ تفريح بدن و از آزارهاي معمول خودشونو رها كنن_ولي تو رو خدا شما دست از اين نوشته هاي اجتماعي و نيشدارت برندار كه بسيار زيبا و دوست داشتني هستند و اعتباري براي اين سايت محسوب ميشن_دست گلت درد نكنه و هميشه پاينده باشي/[/quote]
سپاسگذارم .شما لطف دارید

0 ❤️

2011-11-19 15:17:11 +0330 +0330

:< واقعا چی میشه گفت
آیا میشه راجع به این مسائل فکر کرد؟
البته همه ما علامه دهریم
ولی…
افسوس که…

0 ❤️

2011-11-19 15:31:24 +0330 +0330

[quote=شاهى]اولأ دليل خوب يا بد بودن تابيك ها تعداد بست هاش نيست ممكنه يه تابيك يه بست داشته باشه اما ميرزه به صدتا بست سلام و احوالبرسى يا بيشنهاد سكس. ممكنه خيلى ها مثل من با اين موضوعات به فكر فرو برن اما حس تايب كردنشون نباشه!(يا هر دليل ديكه)
در مورد موضوع هم بايد بكم كه كلمه جنده تو فرهنك ما بدجا افتاده اگه همين كلمه رو با بورن استار عوض كنى معنيش از زمين تا آسمون فرق ميكنه در صورتى كه دوتاش يكى هستن . مگه ما هميشه دم از آزادى نميزنيم؟ خب اگه تو ايران آزادى باشه مگه نه اينكه يه كاباره باز ميشه و آدما اونجا غريزه جنسيشون ارضا ميكنن؟ خو اين جه فرقى با جندكى داره؟ اين دوتا با هم در تناقضند.گناه يه جنده اينه كه بول ميگيره؟ يعنى اگه مجانى بده ديگه خطا نكرده؟ ضمنأ اين مسئله در همه جاى دنيا هست اول تابيك كه نوشتى اينجا ايرانه خودبه خود آدم فكر ميكنه كه فقط مشكل جامعه ايرانه. تانظر شما جى باشه…[/quote]
شاهي عزيز نوشته ات صميمانه وجالب بود منتها به نظرم توضيحاتي لازم امد: يكي اينك ه مردم ايران هنوز تو الف آزادي موندن تاچه رسد به اينكه لافشو هم بزنند و لافو اون مردمي بايد بزنن كه از يه حداقل آزادي برخوردار بشن بعدشم عزيز دلم آزادي مفهو مش فقط به ايجاد كاباره و امكان ارضاي جنسي قانوني محدود نميشه (گرچه اينهم يكي از مظاهر جامعه آزاد ميتونه شمرده بشه) بلكه منظور از چنين آرزويي اين است كه در يك جامعه آزاد اصولاكسي نميتونه همسر خودشو به بهانه هاي پوچ از يك كار شرافتمندانه محروم كنه انهم در شرايطي كه كارو بار يك فاحشه به نظر من محترم بنا به وجود شرايط اختناق اونقد سكه باشه كه اون دختر كوچولو ويا حتي ادم بزرگترارو هم وسوسه خودش كنه شايد اينجا مجال كافي براي توضيحات مفصلتر در اين مورد وجود نداشته باشد وفقط بااين حرف تموم ميكنم كه: در يك جامعه آزاد بحدي مردم در ايجاد روابط كاملا طبيعي و كنترل شده مهارت پيدا ميكنند كه اصولا بسياري از ناهنجاريهاي اخلاقي موجود مجال بروز پيدا نميكنندو سخن اخر هم اينكه سكس به خاطر پول باسكس اختياري حتي از نظر سازمان ملل دو پديده كاملا جدا از هم ميباشند و از منظر همين ديدگاهها تنها سكس در قبال پول ويا ديگر خدمات حمايتي است كه فاحشگي ناميده ميشود /

0 ❤️

2011-11-19 17:10:17 +0330 +0330

[quote=شاهى]اولأ دليل خوب يا بد بودن تابيك ها تعداد بست هاش نيست ممكنه يه تابيك يه بست داشته باشه اما ميرزه به صدتا بست سلام و احوالبرسى يا بيشنهاد سكس. ممكنه خيلى ها مثل من با اين موضوعات به فكر فرو برن اما حس تايب كردنشون نباشه!(يا هر دليل ديكه)
در مورد موضوع هم بايد بكم كه كلمه جنده تو فرهنك ما بدجا افتاده اگه همين كلمه رو با بورن استار عوض كنى معنيش از زمين تا آسمون فرق ميكنه در صورتى كه دوتاش يكى هستن . مگه ما هميشه دم از آزادى نميزنيم؟ خب اگه تو ايران آزادى باشه مگه نه اينكه يه كاباره باز ميشه و آدما اونجا غريزه جنسيشون ارضا ميكنن؟ خو اين جه فرقى با جندكى داره؟ اين دوتا با هم در تناقضند.گناه يه جنده اينه كه بول ميگيره؟ يعنى اگه مجانى بده ديگه خطا نكرده؟ ضمنأ اين مسئله در همه جاى دنيا هست اول تابيك كه نوشتى اينجا ايرانه خودبه خود آدم فكر ميكنه كه فقط مشكل جامعه ايرانه. تانظر شما جى باشه…[/quote]
شاهي عزيز نوشته ات صميمانه وجالب بود منتها به نظرم توضيحاتي لازم امد: يكي اينك ه مردم ايران هنوز تو الف آزادي موندن تاچه رسد به اينكه لافشو هم بزنند و لافو اون مردمي بايد بزنن كه از يه حداقل آزادي برخوردار بشن بعدشم عزيز دلم آزادي مفهو مش فقط به ايجاد كاباره و امكان ارضاي جنسي قانوني محدود نميشه (گرچه اينهم يكي از مظاهر جامعه آزاد ميتونه شمرده بشه) بلكه منظور از چنين آرزويي اين است كه در يك جامعه آزاد اصولاكسي نميتونه همسر خودشو به بهانه هاي پوچ از يك كار شرافتمندانه محروم كنه انهم در شرايطي كه كارو بار يك فاحشه به نظر من محترم بنا به وجود شرايط اختناق اونقد سكه باشه كه اون دختر كوچولو ويا حتي ادم بزرگترارو هم وسوسه خودش كنه شايد اينجا مجال كافي براي توضيحات مفصلتر در اين مورد وجود نداشته باشد وفقط بااين حرف تموم ميكنم كه: در يك جامعه آزاد بحدي مردم در ايجاد روابط كاملا طبيعي و كنترل شده مهارت پيدا ميكنند كه اصولا بسياري از ناهنجاريهاي اخلاقي موجود مجال بروز پيدا نميكنندو سخن اخر هم اينكه سكس به خاطر پول باسكس اختياري حتي از نظر سازمان ملل دو پديده كاملا جدا از هم ميباشند و از منظر همين ديدگاهها تنها سكس در قبال پول ويا ديگر خدمات حمايتي است كه فاحشگي ناميده ميشود /

0 ❤️

2011-11-20 10:44:22 +0330 +0330

نمیدونم شب بود یاروز…برام مهممم نبود که تو چه زمان و مکانی بودم…راه افتادم به سمت جنگل خیابونهای شهر…برای اعلام وجود یه بوقی هم میزدم،که بگم من هم هستم…من بوق میزنم پس هستم!!دنبال یه عروسک میگشتم…دنبال یه عروسک برای بازی اخر شبم… عروسکی که بشه بزاری رو پات و برات قصه بخونه…جنگل شلوغ بود و پر از هیاهو…پرازگرگ و میشهایی که در صلح و ارامشی وحشی بار کنار هم زندگی میکردن…از عروسکهای خیابونی زیاد خوشم نیومد…یا از مد گذشته بودن یا اینکه خیلی بزک کرده بودن… داشتم پشیمون میشدم و اینکه برگردم ولی یه آن سر یه کوچه تاریک یه چیز ناز دیدم…جوون،ناب و خالص،وجذاب…برای تازه کارها اون یه دختر با لباسهای کهنه و بدون ارایش ومعولی بود…ولی برای من اون یه مروارید تو صدفی زشت بی ترکیب بود که باید با دستهای هنرمند خودم پرداختش میکردم!!!اروم کنارش ایستادم و شیشه رو دادم پایین…هوا سرد بود و از آسمون چرک چیلی داشت بارون ملایمی میبارید…آخر شب بود،دیگه کسی رو به غیر از من نمیتونست پیدا کنه…با اشاره دستم اونو به طرف خودم کشوندمش…
تابیادپیشم چندبار وایساد…انگار یه نفر به زور داشت اونو به سمتم هل میداد…زیر نور چراغ برق تونستم صورتش رو کامل ببینم… باور کردنی نبود،مثل یه دختر بچه مظلوم و معصومانه داشت نگاهم میکرد…مثل خیلیها توچشماش خبری از دریدگی و وحشیگری نبود…خواست حرف بزنه که ازش خواستم داخل بشینه وصحبت کنیم…داخل نشست…برام عجیب بود از خجالت سرخ شده بودش…نمیدونم از من میترسید یا ازسرمای بیرون بود که میلرزید…سرش رو انداخت پایین…بهش گفتم:خانومی خواهشن اخرشب بامن راه بیا.بهت قول میدم که بعدها اولین مشتری سرچراغیت من باشم!!!با تعجب و از عجز ناتوانی یه نگاهی بهم انداخت و گفت: خواهش میکنم آقا با این حرفهاتون منو ازار ندین…خواهش میکنم منو بااین حرفها تحقیر نکنین…من چیزی از این حرفهایی که گفتین نمیفهمم…آقا من یه دخترم…خواهش میکنم ازارم ندین!!!بیچاره داشت فکر میکرد که با این حرفها میتونه دلم رو به رحم بیاره…اگه دلی داشتم حتما به رحم میومد و اون لحظه با دادن یه مقدار پول از خیرش میگذشتم…ولی خیلی وقت بود که من حریف دلی شدم که بارها شکسته بود،بارهاسوخته بود ولی لجبازانه میتپید…ولی من شکستش دادم و برای همیشه خاموشش کردم…از این کشف خودم و کسب یه تجربه عالی به خودم میبالیدم…چرا که نه؟کی فکرشو میکرد که این دختر ته کوچه تاریک،با اون مقنعه ولباسهای مندرس یه مروارید دست نخورده و زیبا باشه…راه افتادیم،فکرشو نمیکرد که راه بیفتم…فقط ناخونهاشو میجوید…انگار داشتمش پای چوبه دار میبردمش… هر لحظه که میخواست میتونست برگرده ولی یه دست نامریی پرقدرت صداشو،غرورشو،شخصیتشو داشت خفه میکرد و بهش افسار انداخته بود…اون دست اسمی بجز فقر نداشت…از این سکوت بینومون داشتم لذت میبردم…نمیخواستم تالحظه تسلیم شدنش حرفی ازش بشنوم…حتی نمیخواستم اسمشو بدونم…تالحظه اخر میخواستم ناشناخته بمونه…حکم گرگی رو داشتم که داشت با رضایت خود آهو اون رو به مسلخ گاه میبردم…در رو باز کردم…بردمش داخل خونه…یه لحظه وایساد…خشکش زده بود…با اشتیاقی کودکانه داشت تمام وسایل خونه رو ورانداز میکرد…انگار هرکودومشون یه تیکه از رویاهاش بو.د که یه جا دور هم جمع شده بودن…داشت تو دلش به همشون سلام میکرد و احوالشون رو میپرسید…ولی برای من انها یه مشت خرت پرت دست وپاگیر بیشتر نبودن…واقعا فاصله من اون توهمین نگاه بود…تو وادی ورویای خودش غرق بود…از پشت بهش نزدیک شدم دستم رو دور کمرش حلقه کردم…شوکه شد…انتظار این رو نداشت انگار یادش رفته بود برای چی اومده اینجا…مثل یه بره کوچولو خودش رو جمع کرد و یه گوشه اتاق پناه گرفت… مثل اخرین تیر ترکش برای به رحم اوردن یه انسان!!ولی این ادم خیلی وقت بود که انسان نبود…به هرحال اینجا زمین است و ساعت به وقت انسانیت خواب…به چشم غضب کرده نگاهش کردم…ببا یه حالت شرم وعجز به طرفم اومد…میخواستم خودش بیاد تا اخرین تیکه غرورش هم خورد بشه…برای من غیر انسان خیلی لذت بخش بود…خییییییییییلی…کنارم اومد…دستاش که داشت به شدت ملرزید رو گرفتم ارووم صورتش رو بوسیدم،نوازششش کردم…مقنعه کثیف و داغونش رو در اوردم…به زور داشت جلو گریش رو میگرفت…انگار تو دیگ روغن داغ بود.تصور دیدن موی سرش رو به دست یه نامحرم نداشت…میخواستم خودم رو به خودم ثابت کنم…واقعا نیاز به این چالش برای خودم داشتم که آیا میتونم این آهوی وحشی رو رام کنم یانه…شروع کردم به خوردن گردن و لباش…کمی بدنش شل شد نفس نفس نیزد…انگار خودش هم هیچ تجربه ای نداشت…انگار داشت به یه جزیره ناشناخته وارد میشد…خوابوندمش روی زمین…باشدت بیشتری با لب و گردنش ور میرفتم…طمعش هیچ وقت فراموش نمیشه…مثل خوردن یه سیب ترش ولی آبدار بود…وتوتنهاکسی هستی که اولین بار این طمع رو میچشی!!دستم رو گذاشتم رو سینش…به خودش لرزید…شروع کردم به در اوردن مانتو و پیرهنش…عجب سینه هایی بود …باور کردنی نبودش …فوق العاده زیبا و تمیز…بعدا ز کمی نوازش گذاشتم تو دهنم…چشماشو بست،صدای نفسهاش بلندتر شده بود… وقتی چشاشو میبست لذت میبرد…داشت به چی فکر میکرد؟حتما به شب عروسیش که تو ذهن هر دختر بچه ای از هفت هشت سالگی نقش میبنده…به شبی که اون شاهزاده سفیذ بر اسب میومد دنبالش و اونرو به خونه بخت و حجله میبرد…به شب زفاف…به آغوش گرم یار و چشیدن لبهای عاشق…ولی تا چشاشو باز میکرد میدید که واقعیت با حقیقت چقدر فاصله داره…پس خوشا کور کر بودن و نفهمیدن…
بعد از کلی ناز نوازش نوبت لخت کردن کاملش بود…دستام رو بردم زیر لباسهاش…داغ داغ بود…داشت از گرمی شهوت میسوخت… آره خودشه…اره اهو باید اینجوری رام بشی…باید اینجوری تن به شکارچی بدی…تمام لباسهاشو در اوردم…شروع کردم به خوردن تمام وجودش…شروع کردم به نوازش گوهر دختریش…دیگه طاقت نمیورد…تحمل انتظار رو نداشت…صیدی بود پی صیاد…چه شبی بود ان شب…حالا نوبت من بو تا اثار شب زفاف رو نشونش بدم…آثاری که زاده شهوت شبی چرکین بود ومن در مذهب عشق کافری بی دین بودم…اثار شب زفاف آن شب کامی بود پلید،،خونی فسرده در دل خونین آن دخترک…با ترس چشمانش رو باز کرد…اخرین نگاه به من برای رحم کردن به او…اخرین نگاهی که هیچ اثری به سنگ خارای وجودم نکرد…
چند دقیه بعد با کمی خون لخته شده،صورتی اشک بار،معصومیتی ازدست رفته ،داشتم لذت این شکار ناز رو میبردم…اونهم تن به این سرنوشت داده بود …میخواست لذت ببره…ولی دلیلی براش پیدا نمیکرد…همون لحظه بود که از اون دختر یه زن متولد شده بود…ولی این بار تولد یه زن با صورتی همچون مرده سرد بی روح…ترسناک…دیگه اون کودک رو پیدا نمیکردی…چون چند لحظه پیش خونش رو ریخته بودم…دیگه خبری از اون صورت شیرین نبود چون من همشو خورده بودم…دوباره چشماشو بست رفت توریاهای خودش…جیغ میکشید کمی هم از روی شهوت ناله میزد ولی به سختی میتونستی صدای گریه هاشو از ناله هاش تشخیص بدی
ادامه دارد

0 ❤️

2011-11-20 11:13:21 +0330 +0330

فردا صبح اون دخترک زن شده رو تا نزدیکهای خونشون رسوندم…توکوچه های که مرگ هم همسایشون بود…وقتی داشت پیاده میشد با صدایی که هیچ اثری از بغض یا نفرت یا خوشحالی نبود،صدایی که اصلا هیچ حسی توش نبود گفت:آقا پولم رو نمیدید؟دستم رو گذاشتم تو جیبم و دوتا تراول بهش دادم…ارزش دختریش همین دوتا کاغذ بود…انگار یه تیکه از گوشتش یا اصلا یه تکیه از وجودش رو ازم بگیره محکم از تودستم قاپید…تیکه ای که دیگه مرده بود فاسد شده بود…راه افتاد به سمت خونش…ولی این بار باهمه روزهای دیگه فرق داشت…دیگه درختهای بهار نارنج کنار خیابون رو مثل بچگیهاش نمیشمرد…دیگه به آقا یحیی،بقال سر محل سلام نکرد…چون یحیی هم این زن رو دیگه نمیشناخت…توکوچشون قبلا کنار اون درخت سرو،خونه خدا بود با اون در سفید بزرگ…ولی خیلی وقت بودش که خدا از کوچشون کوچ کرده بود و رفته بود بالای شهر و با ازمابهتران چای مینوشید…خدا خیلی وقت بود که دیگر وقت ملاقات به اون نمیداد…چون جلسه صلح و ریشه کنی فقر رو داشت…خدا داشت اون بالاها برای این پایینیها سهمیه بندی میکرد زندگی و خوشبختی رو…چه قدر خدا خوب هستش…
پشت در خونشون رسید…در رو باز کرد…بوی عطر یاس مثل همیشه براش خوش نبود…آزارش میداد…مادر رو دید که باز تو دنیای یک متری در نیم متری خودش که اسمشو سجاده گذاشته بود غرق شده بود…از غرق هم گذشته داشت خفه میشد…مادر یه گنهکار مادرزاد بود…تمام عمرش با ترس از خدایی که جز خشم و عذاب چیز دیگری ازش انتظار نداشت بزرگ شده بود…خدایی که مادر همیشه بهش بدهکار بود…تنمیدونم این خدا با چه بهرهای به مادر وام داده بود که بعد از عمری همش بهش بدهکار بود…مادر میترسید چون فکر میکرد خدا ناراحته چون داره مجازاتشون میکنه…مردن پدر ربطی به سواستفاده کارفرما از اون نداشت…خدا خواست که اون بمیره چون عمرش به دنیا نبود و خدا خواست…معتاد شدن برادر ربطی به بیکاریش نداشت…مریض شدنش هم ربطی به بی پولی اونها نداشت…خداخواسته بود که تو این دنیا آزمایششون کنه،طاقتشون رو بسنجه و یه نمودار از تحمل و ایمانشون بکشه…شاید میخواست تو یه کنفرانسی نشون بده…نباید این حرفها رو جلو مادر میگفت چون خدا دوباره عصبانی میشد…چون خدا خوب بودش…
اون زن تصمیم گرفت که بین بره بودن و گرگ بودن یکی رو انتخاب کنه…اون محکوم به این تصمیم بودش…و تصمیمش رو گرفت… دیگه نگاه کودکانشو کشت…تک تک کودکهای درونش رو حلق آویز کرد…دیگه شکار نبود یه شکارچی قهار بود…اون زن بدون اینکه بفهمه صدای نازش رو از دست داد …بدون اینکه بفهمه نگاه معصومش،عطر تنش،وقار زنانش،مهربانی کودکانش رو از دست داد…
اون نفهمید که دیگه از هرچی گرگ گرگتر شده چون یه چیز رو فهمیده بود واین بود که مردها در چارچوب عشق و محبت،به وسعت غیرقابل تصوری،نامردند…برای اثبات کمال نامردی مردان همین بس که تنهادرمقابل قلب عاشق وفریب خوردهی یک زن،احساس میکنن که مردند!!تاهنگامی که قلب زن تسلیم نشده،پست تر و سمج تر از یک سگ ولگرد،عاجزترو توسری خورده تر از یک زندگی اسیر،گداتر ازهمه گدایان سامره،پوزه برخاک ودست تمنا به پیش،گدایی عشق میکنن…اماتاخاطرشان از تسلیم شدن قلب زن،راحت شد،یکباره به یادشان می افتد که خدا مردشان افریده!!!وتازه کمال مردانگی رادربینهایت نامردی جستجو میکنن…در شکنجه دادن قلب یه زن اسیر…پس خوش باد گرگ بودن در میان درندگان
اون گرگ ندیدش سوختن مادرش رو…ندیدش مردنش و خاک کردنش رو …چون داشت پیش از ما بهترونهای عربی خوش میگزروند…اون نفهمید که وقتی برگشت هیچکس اونرو نمیشناسه…چون اون دیگه یه اسم دیگه ای پیدا کرده بود…
ولی اون زن یه روز فهمید که دیگه حتی زن هم نیست

0 ❤️

2011-11-21 12:05:58 +0330 +0330

این رو زدم که پر چم بیاد بالا

0 ❤️

2011-11-23 15:17:16 +0330 +0330

[quote=mm6113mm]این رو زدم که پر چم بیاد بالا[/quote]
دوست خوب وفهیمم .این انشا یارمان شما سبکش به سوررئال نزدیکه ولی درمجموع خیلی جذاب بود.3پاس

0 ❤️

2012-11-12 03:09:34 +0330 +0330

دیگه ده ساله که نمیره کوس بده پیاز داغشو زیاد نکن بابا

فقر هست گرونی هست طلاق هست اعتیاد هست بدبخت فراوون هست اما دیگه زیر 15 کسی کوث نمیده بابا !!

0 ❤️

2012-11-12 09:44:26 +0330 +0330

az inke talash mikoni dardaye ejtema ro bayan koni mamnonam.

0 ❤️

2012-11-13 05:46:14 +0330 +0330

:$ :$ :$ :$ آري عايشه جان براستي اينجا ايرانست…

0 ❤️

2012-11-13 06:44:20 +0330 +0330

سلام عایشه جان ممنون از تاپیکی که زدی
این دردها نمونه کوچکی از دردهای بزرگ جامعه مونه ،ما بغیر از فقر مالی (این با ندادن پول این ملت به اعراب مفت خور و دزدی نکردن سران نامردمون قابل حله ) فقر فرهنگی داریم که تا زمانی که این نامردان در راس امور جامعه ما باشند قابل حل نیست به امید روزی که مردم ایران عزیزم در رفاه و آزادی کامل بسر ببرند

0 ❤️

2012-11-13 11:08:44 +0330 +0330

عجب!
چه ناراحت کننده!با اینکه مدتی از نگارش تاپیک گذشته،ولی معضلات جامعه نه بهتر نشده،بدترم شده!

0 ❤️

2012-11-15 23:56:51 +0330 +0330

چقدر بچه های روشنفکری داریم توی سایت ماشالله
آقایون نشنیدید که گفت دختر 10ساله؟کجای دنیا مرداشون انقدر بی غیرت شدن؟به جون خودم عمرا یه مرد خارجی اینقدر مثل شماها روشن فکر باشه.پس بچه های شما اگر همچین شغلی رو واسه آینده انتخاب کنن شما جلوشون رو نمیگیرید؟ولی فکرمیکنم اینکار رو میکنید.چون متاسفانه غیرت ما ایرانیها فقط واسه خانواده خودمون به کار میفته.انقدر پست هستیم که خودمون با ده تا زن میخوابیم و نوبت به همسرمون که میرسه میشیم با غیرت و داخل زندونش میکنیم.و بعد اسمش رو میذاریم عشق یا غیرت یا مردانگی یا هر کوفت و زهر مار دیگه ای که هست.به نظرم اینطور افراد اصلا آدم نیستن چه برسه به مرد
برسیم به موضوع اصلی.به نظر شما یه دختر 10 ساله حق داره به این مسائل رو بیاره؟اگه اینطوری فکرمیکنید واسه همتون متاسفم.اصلا بذار یه جور دیگه سوال کنم.آیا شما به خواهر 10 سالتون حق میدید که به شغل جندگی رو بیاره؟متاسفم که غیرت شماها فقط واسه خواهر مادر خودتون کارمیکنه.تف به غیرت هرچی مرد ایرانیه.اگه دم از غیرت میزنی و غیرت رو یک فعل خوب میدونی پس به فکربقیه دخترای جامعه هم باش و اگر اینکارو نمیکنی خواهشا به خواهر گلتون هم سخت نگیرید و بذارید جندگی رو خودش اگه دلش میخواد انتخاب کنه.البته اگر از سن 18سال گذشته.چون انتخاب این چیزا واسه خواهر 10 سالتون خیلی زوده ولی گویا برای شماها که زیاد مهم نیست و همتون روشن فکر به نظر میایید پس بذارید خواهر 10 سالتون هم خودش انتخاب کنه.
فاحشه های مغزی شماهایید و همه این تند روی ها حاصل گیردادن رژیم خامنه ای هست.مرگ بر خامنه ای که مردم ایران رو اینقدر پست و ذلیل کرده و ذهن هاشون رو به گا داده

0 ❤️

2013-01-28 15:56:29 +0330 +0330

خیلی زیبا بود واقعأ درد جامعه رو گفتی ادامه بده

0 ❤️

2013-01-29 11:22:26 +0330 +0330

ای خدا…شاید این برا ایران نباشه ولی تو ایران از این بدترش هست.من بای دختر وقتی 13 ساش بود آشنا شدم .و فقط تا الان ک 2سال گذشته فقط دستاشو گرفتم.برام از همکلاسیاش زیاد میگه.ی دختر راهنمایی و دبیرستانی داره سکس میکنه.سکس میکنن بعد تو کلاس براهم تعریف میکنن.میگه یکی از پشت داده بو میگفت داغون شدم خیلی درد داره اما خیلی خوبه هیجان داره!!!یکیشونم تولد دوست پسرش بوده پسره گفته کادو تولد باید بیای بهم بدی اونم قبول کرده!!!ما ها هممون کثیفیم یکی از یکی بدتر.چ فرقی داریم باحیوون. وجدانمون کجا رفته با این کارمون ب کجا داریم میریم.ب قول دوستمون اسم جنده ها بد در رفته چون پول میگیرن پس اسم این دخترارو چی باید گذاشت.از بین یک کلاس 35نفره 2نفر رفیق ندارن.20نفرم سکس داشتن.بااین حساب باید اسم مدرسه رو عوض کنیم بزاریم جنده خونه.من شخصا آرزوم بود تو این دنیای کثیف بدنیا نمیومدم

0 ❤️

2013-01-30 05:21:57 +0330 +0330

واقعا زیبا و تاثیر گذار بود ! گوشه چشم خیس شد باورکن

0 ❤️

2013-01-30 07:05:04 +0330 +0330

به امید اینکه یه روز خوب بیاد

0 ❤️

2013-01-30 07:18:04 +0330 +0330

یه روز خوب میاد

0 ❤️

2013-01-30 11:05:04 +0330 +0330

دوتا گاو که باهم اب بخورن یا بوی همو میگیرن یا خوی همو .مسلما علت گمراهی اون کوچولو اون همسایه جنده بوده که تا نسلها خونواده اون بچه رو فاسد میکنه

0 ❤️

2013-01-30 22:53:26 +0330 +0330

این داستان انشایی از ذهن خودم است که خیلی درد های اجتماعی را از نزدیک دیده ام ودوست دارم آنرا برای شما بنویسم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
نه به نام خداوند خسیس و نامهربان
خانم معلم از ما دلخور نشو اگر به خدا حرف بد میزنیم چون خدا پدر من را خوب نمیکند و مادرم مجبور است به کلفتی و رختشوری خانه های مردم برود تازه خواهرم هم کار میکند
او برای خانواده خود را فدا کرده است
من یادم هست روزی که رفت گل بفروشد و من خیلی بچه بودم و کمی یادم است که آن مرد توی ماشین خواهر مارا جوری نگاه میکرد و گفت فقط گل میفروشی یا جنس دیگری هم داری؟
من نفهمیدم آن مرد برای چی از خواهرم گل نخرید ولی به او پول داد و اورا ماچ میکرد تا وقتی که به خانه برگشتیم و نان خوردیم
من رفتم از یخچال ماست و پنیر را بیاورم که خواهرمان به مادرم گفت : امروز با ماچ دادن به پسرها و مرده 5 هزار پول پیدا کرده است.
مادرمان رویش نمیشد حتی خواهرمان را نگاه کند فقط رو به دیوار گفت :خدا را شکر پول این دوره داروهای پدرت جور شد.
خواهرم پدرم را خیلی دوست دارد و میگوید اگر پدر خوب شود برای او آن لباس که دامن چین چین داشت را میخرد و من را هم به دکتر میبرد تا دیگر پایم نلنگد.
من هم خیلی دوست داشتم پدرم خوب شود و هر روز میرویم سر چهار راه گل میفروشیم ولی آغر دوستمان میگوید بیاید برویم ترمینال آنجا گدایی کنیم پول بهتری در میاوریم
ما از پول گدایی خوشمان نمی آید .
یک روز مادرمان آمد دنبالمان و گفت پدرتان باید برود بیمارستان ماهم دم بیمارستان ایستاده بودیم و گل میفروختیم که مادرم آمد به خواهرم یک چیزی گفت و خواهرمان گلهایش را به من داد و رفت
بعد که آمد 1000 تومن پول به مادرم داد و رفت یک گوشه نشست من نمیدانستم چرا رفته و سرش را روی زانویش گذاشته و رفتم گفتم: آبجی بیا گلا رو بفروشیم پول ببریم بابا رو خوب کنن و خواهرم گریه هایش را پاک کرد و گفت بریم سر کارمون خواهرم آنموقع 14 سال داشت ولی امروز 17 ساله شده است و دیگر برای خرج آمپولهای 120 هزار تومانی پدرمان سوار ماشینها هم میشود حتی یک روز پسری به او گفت : اگر با آنها به چالوس برود به او 200 هزار تومان میدهد
من شب ها گریه میکنم چون خدا مارا دوست ندارد
خدا را شبها صدا میکنم چون دلم برای خواهرم تنگ میشود ولی او شبها هم میرود گل بفروشد اما نه از گلهای که روز میفروشیم
او گل وجد خودش را پرپر میکند و برای ما نانی می آورد که پدرم با گریه آنرا در دهانش میگذارد
پس مینویسم به نام خدایی که پارتی بازی را به بندگانش یاد داد
و انشایمان را با گریه ای تمام میکنیم

0 ❤️

2013-02-04 13:52:19 +0330 +0330

اینجا ایرانه یعنی میخوای بگی سکس توی ایران بیشتر از کشورهای دیگس
یعنی میگی مردم ایران با ده ساله ها حال میکنن
توی اون انشا شما دختربچه گفته وقتی که بزرگ بشم فاحشه میشم نه از همین ده سالگی

1 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «