برین به فلسفه ،هنر به هر چه بود و هست و نیست برین به دین برین بدین نگو نپرس چند

1392/08/02

ترامادول
زندگی خود را تباه کن باز با من اشتباه کن

بمک مرا و قی شو شعر در رگی که شکنجه شو در هیبت سگی که

گناه شو از عدم هبوط کن به ظلع چندم جهان سقوط کن

کراوات این پنگوئن را جر بده کنار این گاو محترم قر بده

به هرچه استخوان ست تر بزن موی بور مقعده ملکه را فر بده

درخت شو دول سبز تکسیم ترکیه تفنگ گریه شو جگر های سوریه

به لختی چشمت به تلخی بادام تجاوز به رویای تو در ویتنام

غول رودس عمو سام را هو بکن دفاع از حقوق انسان را وتو بکن

شهید کن خودت را با ترامادول دوباره اشتباه کن با ترامادول

دوباره تباه شو با ترامادول سیاه شو سیاه شو با ترامادول

باز با من اشتباه کن زندگی خود را تباه کن

باز با تو اشتباه می کنیم زندگی خود را تباه می کنیم

درخت روی دار و شکفته قنداق ها سیاست طویله ی قرمساق ها

به انگشت شاهزاده ها را بگند به من به تو به او به ما به ایشان بخند

برین به فلسفه ،هنر به هر چه بود و هست و نیست برین به دین برین بدین نگو نپرس چند

زنم را حراج کن به نام مام میهن زنت را بده به من تو شاتت را بزن

برو کار می نکن بپرس چیست کار بفاک رفته را حرف مفتیست کار

بکش عصا از زیر مغز این چلاق ها بخور بکن بخواب در کنار این الاغ ها

شهید کن خودت را با ترامادول دوباره اشتباه کن با ترامادول

دوباره تباه شو با ترامادول سیاه شو سیاه شو با ترامادول

باز با من اشتباه کن زندگی خود را تباه کن

بد

چیزت را به من نگو چیزت را به من نده

با پنجره بخواب ای سنگ جان من

من روی یاد تو که یله شده بر آسمان خط می کشم

با من تراوش روزانه ای ست که در نبود تو تکرار می شود

تقصیر خواب نیست تقدیر ما تصادفی ست که به هیچ نمی ارزد

اصلا من بعد اصلا من بد

گوشت روی گاز مشروب روی میز

ما چقدر غریبه شدیم که تو تحریک نمی شوی دیگر

سیگار می کشی و تنت زیر زیرپوش سفید توریت شناور است

هیچ چیزت را به من نگو هیچ چیزت را به من نده لطفا

بگذار گمان گندم نگات در ذهن لهجه دار من

با شک به هستی اجین شود

اصلا من بعد اصلن ما بد

اینجا که شعر هیچ غلطی نمی کند

من هم که مست

                                  من هم که مست کدام شعور

                           ما همه چیز را در مبال خانه جا گذاشیم

               اطرافمان مشتی خزنده که راه به راه پوست می اندازند و

                       حقارتشان را در تصور تخریب ما زنده میکنند

                         اینجا کسی نمانده که حتی شکایتی کند

                      هیچ کس بزرگ نیست هیچ چیز عمیق نیست

                               هیچ کداممان مهم نیستیم دیگر

    تنها سکوت سطحیه خاک گرفته ی حجم این کتاب هاست که زنده است

زمان دروغ میگوید تاریخ زنده نیست مکان توهمی است که ما درآن سکس میکنیم

                           چیزت را به من نگو چیزت را به من نگو

                           چیزت را به من نده چیزت را به من نده

                                    آرام گریه کن آرام نعره بزن

                    سوتین سیاه تو سبز می شود ریشه می دهد

                         من هم یواشکی درخواب تو راه می روم

                                   انگار نه انگار نیستی دیگر

              آه سانفرانسیسکوی سورئال من.آه پاریس بد نام شده

            آه فرانکفورت نفرینی.میلان خسته میلان تنها.کلن کلافه

           بخند.بپاش.بشاش.بشاش.وانزلی که جا گذاشتمش

هر شب

دارد صدایت میزند

بشنو صدایم را

بیرون بکش از زندگی و مرگ پایم را

هر بوسه ات یک قسمت از کا/بوس هایم بود/

از ابتدا معلوم بودم انتهایم را

در هر خیابان گریه کردم،گریه من را کرد/

شاید ببیند شوهر تو اشک هایم را

حالا منم !که پاک کرده رد پایم را/

می کوبم از شب ها به تو سردرد هایم را

دارم تلو دارم تلو از نیستی مستم/

حالا دکارت مسخره ثابت کند هستم

روحت دو قسمت شد…میان ما ترک خوردی/

خوردی به لب هایم…مرا نان و نمک خوردی

بوسیدمت ،بوسیدمت ،بوسیدمت از دور/

بوسیدمت ،بوسیدمت ،بوسیدمت از دور

هر شب کتک خوردی ،کتک خوردی،کتک خوردی

دست مرا از دورهای دووور می گیری/

داری تلو داری تلو از درد می میری

خاموش گریه می کنی بر سینه ی دیوار/

با بغض روشن می کنی سیگار با سیگار

باید بخوابی توی آغوشی که مجبوری/

داری تنت را داخل حمام می شوری

با گریه با خون با صدای شوهرت در تخت/

کز می کند کنج خودش این سایه بدخت

من باختم اما کسی جز ما نخواهد برد/

بوی مرا این اب و صابون ها نخواهد برد

روحت دو قسمت شد…میان ما ترک خوردی/

خوردی به لب هایم…مرا نان و نمک خوردی

بوسیدمت ،بوسیدمت ،بوسیدمت از دور/

بوسیدمت ،بوسیدمت ،بوسیدمت از دور

هر شب کتک خوردی ،کتک خوردی،کتک خوردی

حس کن مرا در دوستت دارم در گوشت/

حس کن مرا در شیطنت هایم در آغوشت

حس کن مرا در آخرین سطر از تشنج هام/

حس کن مرا حس کن مرا که مثل تو تنهام

دارد صدایت می زند …. بشنو صدایم را/

بیرون بکش از زندگی و مرگ پایم را

اینگونه

از فحش راننده تاکسی به من

از متلک جنسی من به زن

از بوق ممتد و بی اختیار

از هرزه گاز یه موتور سوار

از آب میوه و طعم اسیید

احساس رخوت و دردی شدید

در مهره های کژ تو کمر از این دم و بازدم بی ثمر

احساس خوب کمی خودکشی یا سیم آخر و آدم کشی

اعدام این زن زیر پتو با طعم خوابیدن از رو به رو

خط روی ماشین همسایه ها تعقیب روز و شب سایه ها

هر شب تجاوز به یک خاطره از هم دریده شدن یکسره

اینگونه بی تو ببین چنگ بر آسمان می زنم بی محابا

سیل عرق زیر این روسری چشمان هیز دو تا مشتری

تشویشم از خشم تند پدر عاشق شدن زیر خط خطر

آتش شدن زیر حجم تنت با بوی تند پس گردنت

سنگینی چشم تو روی من آثار چنگ تو روی بدن

در جنگ مغموم دیوانه ها آوار معصوم این خانه ها

در پشت لرز لب سرخ من این بوسه را با تو آتش زدن

رویای بیهوده بوسه ها ماهی شدن پیش این کوسه ها

با سوز در سوگ تو سوختن در حکم یک نعره لب دوختن

اینگونه بی تو ببین چنگ بر آسمان می زنم بی محابا

پونز

حالم این روزا حالِ خوبی نیس

ت، مثل حالِ عقاب، بی‌پرواز

شکلِ حالِ «ژوکوند» بی‌لبخند، مثل احوالِ تار بی‌«شهناز»

دود می‌شه کلمبیا هر روز، بینِ نخ‌های پاکتِ کِنتم

سقط می‌‎شه ترانه‌ای هر شب توی گیلاسِ سبزِ اَبسنتم

زندگیم مثلِ بیخ‌دیواری، تو یه تاریخِ تلخِ و تکراری

با هر اسمی دوبار می‌میرم: دو «محمد»، دو بار «مختاری»

اون شبی که صدای «نسرین» داشت، تو یه سلول سرد می‌پژمرد

بی‌.بی‌.سی تیترِ اولش این بود: «ممه‌ی آنجلینا رو لولو بُرد!»

من سفر کردم از ترانه شدن، کوچ کردم به سرزمینِ سکوت

با گذرنامه‌ای که رو جلدش جای «ایران» نوشته بود «لی‌لی‌پوت»

کشوری که تو اون ستاره می‌شن با دوتا فیلمِ بندتنبونی

آدماش برگزیده می‌شن با قاشقِ داغِ روی پیشونی

همه‌ی عمرشونو پُز می‌‌دن به یه لوحِ گِلیِ گندیده

«رستمن»، قاتلای «سهرابی» که به ساز اونا نرقصیده

«جَکو» با لوبیای سحرآمیز، کاشتن توی خاکِ ناباور

پیچکِ سبزشون به ابرا رسید، تا چه غولی پایین بیاد آخر

شعبده‌بازی تو لباسِ سفید، دلقکی با کلاهِ شیپوری،

یه رابین‌هودِ سر به راه شده، یا گوریلِ بنفشِ انگوری…

زار میزنم

از بچه ای که در رحمت زار میزند

از گرگ خسته ی مستتر میان تنم

از بوی تند خشم زنی مثل تو

   تا ناامیدی من از مرد بودنم

این جانور که برای تو شعر می شود

در خود فرو ریخته شده گیج می زنم

این گونه گاه رسول رسالت عبث

در چندش مقدس خویش جان می کنم

ما را به نیمه ی پر لیوان چکار

این باقی سمی ست که پیشتر خورده اند

ساقی تمام کن قصه را که رو شده است

انان که خراب تو بودند مرده اند

از بچه ای که در رحمت زار می زند

از گرگ بغض کرده توی پیرهنم

از جنگ من برای فراموش کردنت

از اشک هایت برای فراموش کردنم

بعد از من بشین و به حافظ گریه کن

با یاد بوسه ها ولب و بوی گردنم

بعد از من و این زخم های در گلو

بعد از من و فریاد های مردنم

آلوده کن تمام مردان شهر را

آلوده به این ویروس بیرحم تا

برحجم رنجی که بر ماست بنگرند

آنان که دچار تو بودند مرده اند

از بچه یتیمی که منم و زار می زنم

این عنکبوت کلافه که تار می تنم

این جانور گرفتار در دام خویش

این آنکه به انتها رسیده این منم

عاصی

به چشم های تو بیخود نشست و سخت گریست

و پرید توی میدان مین و شکست تابلوی ایست

گذشت درگذشت و درآمیخت با طناب

خزید توی خودش با گونه های خیس از آب

نگاه کرد و هیچ را در اغوش خود فشرد

و پوزخند زد به زندگی و عاشقانه مرد

به بوسه هایی که بوی زخم می دادند

به زخم های چرک کرده که در یادند

به یاد تو از در و دیوار طعنه خوردن

به بوف کور کز کرده در تن من

به موریانه گی و جان کندن در این چوب

به بی صدا گریه کردن این مرد مصلوب

نه نه نه نه نه نه نه نه نه

ما فراموش شدگانیم جز نعره سلاحی نیست

ما زنده کفن شده گانیم جز دریدن راهی نیست

خدای را ببر از یاد که براو پناهی نیست

معجزکی در کار نیست ما کشتی شکستگانیم

ای باد شرطه برخیز

نجات دهنده مرده است

تاریخ را چشمان من می سازد

چونان عاصی ام که بر گرده ام بگذار تمامی معاصی جهان را

من برده ی آزادی ام

1274 👀
0 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2016-12-29 20:24:56 +0330 +0330

رادیکال √

0 ❤️

2016-12-30 13:15:58 +0330 +0330

میتونم بگم هنر
مثال طنابی
که از نخ ها، ریسمان ها و الیاف هایی
اتصال پیدا کرده و
دست به چنگ
بر پایه ای استوار
نه آنکه طناب
اگر پوسیده و اون نرا ها پاره
باز سوو کوری در انتظار و اشراف
به دیدن رشد گیاه پیچک
که مثال آتل و گچ
طبیعی استحکام قراره ممکن بشه
که سخت بر آشفته شدم همه داشته هامو حاکی از باقی جا گذارد وقتی شنفتم میگفت من از رویایی خلق شدم مردمانی دیدم د گهواره در آینده که سر تا پا فحاش و عقده در پی باز کردن پا و خوردن لیس تا صفحه بازی بازیگرانی سر لخت و بازیچه که همه روزگاری زیر سند دستمال چیان، پول خرج میکنن که ادب بخرن مثال میزنن ادب ولی در کل بی خرد و بی ادب شبیه به عرب، خاک بر سرمان شده و بی خبر، حرف از آگاه سازی به بایست آگاه بازی ز لعنت بر این آگاه رازیست خردمندان می دانند که فلسفه سفسطه ای ساخته سازی خانه ای تو این گرداب مدخوش ذهن دلالت و عین و وجود ندارد هدف که انگار بازی رویاهای شکست خورده یه مشت تازی که مغلوب کردن فارسی را که لعنت به این ساقی شیمیایی راه انداختن و خدشه زخمی بر عقلمان زدند، مسیر خوبی نیست، امیدی نیست، تلاش بی فایده هست جز اینکه هدفتان تصرف است نه شما بالا دستیتان، خرابم و دست به دعا شیطانی که برگردید سال های دور پیش از میلاد خسته بر آن شدم
ای ابیات که بیت ها رو مثل بت میسازی به پرستش وا میداری آیا میدانی کسانی بودند و رسیدند و شدند بت هایی متحرک که میساختن و میسازن بت بیت هایی زنده و بی متحرک ناگه به عقل که میسازن دنباله بت های متحرک که بتی نی دیدنی و تحرک و تجسم که میسازه بیت به بت که دل آرام نگه که بطن دل شلوغ و دورانی، خلوص و سرطانی که مسیر نی قاطی با مسیر های بیت بت های دیگر که شدم بتی از بطن ریشه جوانه زدم و منم خودآ ریشه میدوانم به سنگ نیم هیچ و پر از هیچ و هیچ هایی که در مجموع بت که خود

خود به تنهایی دیگه نمیترسم و نگرانی ندارم از آینده

وقتی که مدام به من ظلم میشه

تصمیم گرفتم دور شم از این جمعات کرار خطرناک و دروغینن

به الزام صحبت میکنم از خودم که نکنم آگاه بازی

که خدا را شکر حتی اگه شیطان خدا باشد

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «