برا هر کی پیش آمده تعریف کنه
بله جا خوردم و شديدا اولش اضطراب گرفتم ولي خودم كمي بعدش علاقمند شدم
↩ marde-khoshbakht
جالبه ولی من چند بار برام پیش اومده فرار کردم خوشبختانه آکبند هستم
وای یادم میاد هنوز تنم میلرزه…واقعا حس ترس و ابروریزی و همه چی رو هرگز یادم نمیره…داستانش مفصله اما فقط اینو بگم که دریک اتاقی که 6نفربرا مراسم ختم رفته بودم کرج گیر یکنفر افتادم نزدیک های صبح…دراخر به هوای گرفتن نون ازاونجا زدم بیرون …ولی هرگز اون حس بد ازذهنم بیرون نمیره…
↩ Cccp421
نمیدونم…اما شرایط خوبی نبود…چون ایشون مسن بود و خانمش فوت کرده بود…ماهم درمراسم ختم بودیم…ایشون هم حالشون خوب نبود…گیرسه پیچ داده بود…با اینکه من مفعولم اما تو اون شرایط خوب نبود اصلا
↩ Cccp421
وای الان ک فکرشو میکنم میگم نوش جونش چی کرد
↩ golebikhar2003
مخصوصا منو پسر حالمو لخت کرد چون من سفید کون تر بودم فقط منو کرد هم برام خوب بود هم بد
↩ Cccp421
متاسفانه ایشون یکسال بعدازان ماجرا فوت کرد…خیلی ناراحت شدم…هرچند هروقت ایشون رومیدیدما جایی شرم زده ده و درمیرفتم…
↩ golebikhar2003
تواون شرایط و اونجا و اونوقت صبح اصلا فکرش روهم نمیکردم…
↩ Cccp421
شاید باورش سخت باشه اما به همین دلیل ناراحت شدم…کاش جای بهتروشرایط مناسبتری بود…گناه داشت بنده خدا…
↩ golebikhar2003
اوه نه …چندنفر تو اتاق خواب بودند…اصلا …خیلی حس بدی بود…شاید هزاران بار تو خیالم بود که این اتفاق بیفته…اما اونجا خیلی ضایع بود…
↩ golebikhar2003
اینکه خوب اون موقع پسر خالم میگفت تورو کرد تورو کرد و اینک حس کونی بودن و کون بودن بهم دس داد قشنگ بود