آخونده بالای منبر، زن زیبایی را دید و چشمش او را گرفت. روضه را به پایان رساند و دنبال او افتاد و در یک جای خلوت صداش زد.

زنه برگشت و دید که آخوند مسجد محله است.

گفت: بفرمایید حاج آقا.

حاج آقا بی‌ مقدمه رفت سر اصل مطلب و گفت:
من که تو را دیدم عاشقت شدم. بیا صیغه من بشو و امشبی را با هم خوش باشیم.

زن گفت: حاج آقا از شما بعیده.

شیخ گفت: هر چه بخواهی بهت می‌ دهم.

زن که دید ملا ول کن نیست، گفت: به سه شرط.

شیخ گفت: چه شرطی؟

زن گفت: **من سه شرط دارم **اگر پذیرفتی یک شب میام پیشت.

آن شرایط هم اینها هستند:

باید روی منبر دایره بزنی و برقصی.

شیخ گفت: ای بابا این چه شرطیه؟! نمی‌ شود.

زن گفت: همین که هست.

شیخ فکری کرد گفت: **شرط دوم **چیست.

زن گفت: روی منبر فحش خواهر و مادر به پای منبرهایت بدهی.

شیخ گفت: بابا خیلی شرط خطرناکی است !! آخه می‌ گیرند کتکم می‌ زنند.

زن گفت: همین که هست.

شیخ دوباره فکری کرد و گفت: خب، شرط سوم چی است؟

زن گفت: شرط سومم این است که روی منبر شلوارت را پایین بکشی و آلت خود را نشان بدهی.

آخونده گفت: آخه من چه طوری این کار را بکنم؟! مردم تکه‌ تکه‌ ام می‌ کنند.

زن گفت: اینها شرط من است، اگر انجام دادی یک شب پیشت می‌ آیم.

اینها را گفت و خوشحال از اینکه سه شرطی گذاشته که آخوند نمی‌ تواند انجام بدهد و از شرش خلاص می‌ شود.

شب نخست آخوند رفت بالای منبر گفت:

از من سوال شرعی کردند که گفتم اینجا بگویم که همه یاد بگیرند. پرسیده اند آیا دایره زدن حلال هست یا حرام؟ سپس از زیر عبایش دایره زنگی درآورد و شروع کرده به دایره زدن و گفت:

چنانچه اینگونه ساده بزنید، حلال است! اما اگر این چنین بزنید و برقصید، حرام است و روی منبر می‌ زند و می‌ رقصد. از بالای منبر هم به زن اشاره می‌ کند که این نخستین شرط شما!

زن به‌ خودش می‌ گوید دیگر مطمئنم آن دو شرط دیگر را نمی‌ تواند انجام دهد.

فردا شب روی منبر آغاز به روضه ی سوزناک می‌ کند و می‌ خواند و همه را به‌ گریه می‌ اندازد. مردم که در سوز و تب گریه بودند آخوند فریاد می‌ زند:

امام حسین را کی کشت؟ من کشتم؟ شما خارک…ه ها کشتید! ک… مادرتون؟ شما زن ق…ه ها کشتید! شما مادر بهمان‌ ها کشتید! شما عمه فلان ها کشتید! نه شمر کشت، نه یزید کشت، شما و مانند شما احمق و کودن‌ ها کشتند! و با اشاره به زن می‌ گوید که این هم دومین شرط شما.

شب آخر، آخوند نزدیک به مسجد که می‌ رسد با چهره ی به ظاهر خشمگین وارد مسجد می‌ شود و یک راست روی منبر می‌ رود.

مردم از او می‌ پرسند: حاج آقا چی شده است ؟ چرا اینقدر عصبانی هستید ؟

شیخ می‌ گوید: الله اکبر! ای وای بر ما.

می‌ گویند: چی شده نگران شدیم؟

شیخ می‌ گوید: عرش خدا الان به لرزه درآمد. ای خدا، همه‌ ی ما را ببخش و غضبت را بر ما نازل نگردان.

مردم می‌ پرسند: حاج آقا مگه چه خبر شده؟

سرانجام آخونده با گریه ی ساختگی میگه: الان در راه عده‌ ای اراذل و اوباش جلوی من را گرفتند و می‌ گفتند که تو صلاحیت نداری بروی مسجد و روضه بخوانی! می‌ گویم چرا؟ می‌ گویند تو ختنه نیستی!!!

ای مردم من از همین‌ جا به همه‌ ی شما نشان می‌ دهم که اینگونه نیست و من ختنه کرده‌ ام!!! در همین هنگام، شلوارش را پایین می‌ کشد و آلت خود را نشان همه می‌ دهد و سپس شلوارش را بالا می‌ کشد و با اشاره ی چشم به زن می‌ گوید: این هم شرط سوم، اینک الوعده وفا !!!

زنه همونجا غش میکنه و پهن زمین میشه.

بله هموطنان ما گیر همچین کسایی افتادیم! خلاصه تا نکننمون ول کن نیستن!!!

پ.ن. نسخه اولیه این جوک رو من از یه دوست آذری زبان حدود 20 سال پیش شنیدم و البته بعدها نسخه های مختلف فارسیش رو دیدیم. این یه نسخه اصلاح شده اوناست.