قلم ! به حرمت انسان به نام زن بنویس
بیا کمی خودِ من را برای من بنویس…
در معبر پرخطر ، شهامت داری
در بطن رگان خویش ، غیرت داری
هم مردی و هم مادر فرزندانت
زن باشی و کولبر … ؟! جسارت داری
مهنازمحمودی
😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔
دیگر صدایمان به صدایی نمی رسد
این گریه ها به گوش خدایی نمی رسد
در این زمین مرده نفس کم می آوریم
در گور زنده ایم و هوایی نمی رسد
عمری ست در اجابت خود سنگ می خوریم
نفرین به این دعا که به جایی نمی رسد
جز سنگ و آتش و غم و اندوه و زخم و مرگ…
فرخنده بادمان که بلایی نمی رسد
“ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش”
این جا پرنده ای به رهایی نمی رسد…!
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
امروز ی کلیپ دیدم از راننده تاکسی تو مشهد
میخواست حرف بزنه به گریه افتاد
میگفت عرب ها به قدری رسیدن برگشته گفته زن ها ایرانی دیگه حال نمیدند پسر سراغ نداری
↩ sj0087
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیدست کار
که فر کیانی کند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
😔😔😔😔😔
↩ roxana-vampire-2002
درود بر شما و مادر بزرگ با غیرت و با شرافت شما 🌺🙏
غیرت و شرف ربطی به جنسیت نداره بستگی به روح و جوهره ی وجود هر کسی داره
کاش یه روزی این ظلم و ستم بر مردم نجیب ایران بخصوص کردستان عزیز تمام بشه 🙏🙏🙏
↩ Farazfaraz737373
این لعنت رو به کسانی بفرستید که این روزگار رو بوجود آوردند. روی دریایی از ثروت هستیم و بیشتر مردم در فقر و بیماری زندگی می کنند
↩ roxana-vampire-2002
تو از این برف فرو آمده دلگیر مشو
و از این وادی سرما زده نومید مباش
دی زمانی دارد…
و زمستان اجلش نزدیک است
ما بهاری سبز را منتظریم…
🙏🌺
↩ roxana-vampire-2002
آرزوی زیبایی کردید . منم امیدوارم که اون روز رو ببینم 🙏🌺
من از تــبـــار آرشــم , مـن کـــــــورشم مـن آتشـــم
من موجــم و دریـــاوشم , طوفــانی ام , طوفانی ام
اویـغـور و بـربـر نیستـم , سلجـوق و سنـجـر نیستـم
من شیخ سرخر نیستم , اشکانی ام , ساسانی ام
هر خسروی پرویز نیست , هر استری شبدیز نیست
هر نقش شور انگیز نیست,من مزدکم ,من مانی ام
من نیستــم حزیــــان سُـــرا , چون جغد در ویرانسرا
ای کاش می دیدی مرا در وقــت خوش الحـــانی ام
در زیـــر دستـــار ریــــــا , پنهــــان شده صد مـــافیــا
گر زُهد این است حالیا , انســان نبـــاید خـــوانی ام
من نیستم از قوم لوط , سروم نــه کــج شــاخ بلوط
هـــرچنــــد در حـــال سقوط , در درۀ حیـــــوانی ام
ای شیـــخ سرتـاپـا عرب , خاموش شو ای زن جَلب
پنــداشتــی من در حَلَب , مشغـول شهوتـــرانی ام
ایــــران شده ویــــــرانه ای , بر تخت آن دیــــوانه ای
ایـــن ظلـم روز افـــزون بُــوَد تـــاوان نـافـــرمــانی ام
چون شیـــر عمری زیستم, من شکل گـُربه نیستم
خـــواهی بــدانی کیستم , ایــرانی ام , ایــرانی ام
پرهیز کُن شهرو چو من , از شیخ و خاخام و شمَن
آخـــر نمی بینی مـگـــر ایـــن داغ بــر پیشـــانی ام
شادان شهرو بختیاری
↩ roxana-vampire-2002
با بیشعورها بحث نکن عزیز دل 🌺
چون نمی فهمند، فقط شخصیت شما رو خراب می کنند
بذار تو توحش و نفهمی خودش دست و پا بزنه
چند وقته زیر تاپیکهای من و دوستان غلط زیادی میکنه
من بجای این اسطوره ی حماقت ، از شما پوزش میخوام 🙏🥰🌺
↩ roxana-vampire-2002
چشمتون بی بلا و پر فروغ🙏🌺🥰
↩ roxana-vampire-2002
تو دسته گل مریمی و من آغوش
از عطر تنت به مشتری ات بفروش
توی کمد دلم برایت رختی ست
یک دست لباس آبی شعر بپوش
مهنازمحمودی
باری بساط ظلم و جور به آخر میرسند
آنگه جوانه های محبت شکوفه میکنند
این روزگار پر زبلا به سر میرسد
وقتی که دست دعا، به گلوله میرسد
↩ Power M
ای مردم آزاده کجایید کجایید
آزادگی افسرد بیایید بیایید
در قصه و تاریخ چو آزاده بخوانید
مقصود از آزاده شمایید شمایید
گویا که به یک زاویه خانه حریقیست
هان !جنبشی از خویش، که از اهل سرایید
بیشبه شما روشنی چشم جهانید
در چشمهی خورشید شما نور و ضیایید
با چارهگری و خرد خویش به هر درد
بر مشرق رنجور دوایید دوایید
بسیار مفاخر پدرانتان و شما راست
کوشید که یک لخت بر آنها بفزایید
بنمود مصدقتان آن نعمت و قدرت
کاندر کفتان هست از آن سر مگرایید
گیرید همه از دل و جان راه مصدق
زین ره درآیید اگر مرد خدایید
علامه علی اکبر دهخدا 🖤🌹
↩ DANNY_
هرگز از مرگ نهراسیدهام
اگرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود.
هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینیست
که مزدِ گورکن
از بهای آزادیِ آدمی
افزون باشد.
↩ اورشلیم
یاد گرفتم
تفاوت اساسي بين آنهايي كه در زندگی موفق می شوند و آنهایی که شکست می خورند
در دانستن چگونه بلند شدن دوباره است.
↩ اورشلیم
جامعه باید به یک شعور و آگاهی و خرد جمعی برسه غیر از این محکوم به بردگی و بندگیست
قرن ما
روزگار مرگ انسانيت است
سينه دنيا ز خوبيها تهيست
صحبت از آزادگي، پاكي، مروت، ابلهيست!
صحبت از موسي و عيسي و محمد نا به جاست
قرنِ «موسي چومبه» هاست!
□
روزگار مرگ انسانيت است
در میان مردمی (با این مصیب ها صبور)
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از (مرگ انسانیت است)
↩ Mr_Jupiter
آزاد شو از بند خویش زنجیر را باور نکن
اکنون زمان زندگیست تاخیر را باور نکن
پرنده برای رهایی باید اول خودشو از بندهایی که بهشون وابسته هست رها کنه
نمیدانم چه حسی بمن دادی این لحظه که تاپیک جدیدت رو سیر میکردم ولی دعا خیر بدرقه قدم هات بانو که اشک مردی رو روی گونه هاش جاری کردی دروووووووووود بر تو درووووووووووووود:
از کفر من تا دین تو ، راهی به جز تردید نیست !
دلخوش به فانوسم مکن ، اینجا مگر خورشید نیست ؟…
با حس ویرانی بیا … تا بشکند دیوار من
چیزی نگفتن بهتر است ، تکرار طوطی وار من
بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود
حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود
با عشق آنسوی خطر ، جایی برای ترس نیست
در انتهای موعظه … دیگر مجال درس نیست
کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود
چیزی شبیه معجزه … با عشق ممکن می شود