امروز 21 آذرماه تولد نازنین احمدشاملو هستش. یگانه احمد شعر پارسی…
او در نقد سهراب سپهری میگه:
زورم میآید آن عرفان نابهنگام را باور کنم. سر آدمهای بیگناه را لب جوب میبرند و من دو قدم پایینتر بایستم و توصیه کنم که آب را گل نکنید! آن شعرها گاهی بسیار زیباست، فوقالعاده است، اما گمان نمیکنم آبمان به یک جو برود. دستکم برای من «فقط زیبایی» کافی نیست. چه کنم!
بعدها احمدشاملو حتی خودش رو هم نقد میکنه و میگه:
من دستکم حالا دیگر فرمان صادر نمیکنم که آن که میخندد هنوز خبر هولناک را نشنیده است؛ چون به این حقیقت واقف شدهام که تنها انسان است که میتواند بخندد و دیگر به آن خشکی معتقد نیستم که در روزگار ما سخن از درختان به میان آوردن جنایت است؛ چون به این اعتقاد رسیدهام که جنایتکاران و خونخواران تنها از میان کسانی بیرون میآیند که از نعمت خندیدن بیبهرهاند و با یاسها به داس سخن میگویند. قیافه عبوس آغامحمدخان قاجار و ریخت منحوس نادرشاه افشار را جلو نظرت مجسم کن تا به عرضم برسی. آنکه خنده و یاس را میشناسد چه طور ممکن است به سخافت فرمان برکندن اهالی شهر پی نبرد یا از برپا کردن کلهمنار بر سر راهی که از آن گذشته شرم نکند؟
عاشقانه ای به نام شاملو:
در فراسوی مرزهای تن ام
تو را دوست می دارم.
در آن دور دست بعید
که رسالت اندامها پایان میپذیرد…
میخوام این تاپیک رو با قسمت کوچیکی از مصاحبه محمود دولت آبادی با احمدشاملو به پایان برسونم:
احمدشاملو: ارج زندگی در موقتی بودن آن است. جاودانگی را در جای دیگر باید جست…
محمود دولت آبادی: در کجا؟
شاملو: انسانیت
دیدم همه دارن تولد میگیرن برای عزیزانشون توی سایت گفتم منم تاپیک تولد بزنم برای احمد شاملوی عزیز. امیدوارم لذت برده باشین از حضور در تاپیک. اگه پیام یا حرف خاصی برای احمد شاملوی نازنین دارین ممنون میشم بزارین توی تاپیک.
من شاملو و فريدون فرخزاد و خيلي دوست دارم ، هيچ وقت تكرار نخواهند شد ، حيف و صد حيف كه قدرش و ندونستن و حرفشون و نفهميدن
در گذشته، در برخی از جنگها به ویژه هنگامی سپاهی پیروز میشد سر اسیران یا سر کشتهشدگان در جنگ را بریده و به شکل یک تپه بزرگ و مناره میساختند که بدان کلهمنار میگفتند. به عنوان نمونه در جنگ چلدر مصطفیپاشا دو کله منار از کشتگان ایرانی بر پا کرد. همچنین در نبرد کرتسانیسی، آغا محمدخان این کار را با کشتگان گرجی کرد.
بيا در لابلای ورقه های اين كتاب همديگر را ببوسيم.
نگران آبرو هم نباش؛
اينجا هيچ كس كتاب نميخواند…
احمد شاملو
باور بکن وقتی عنوان تاپیک رو خوندم اولین و تنها اسمی که اون لحظه اومد تو ذهنم احمد شاملو بود!
تولدش مبارک
Maoe6770: ممنون از حضورتون
@آنابل@: ممنون از حضورتون
sexy.mexy: همینکه الان من و امثال شما شعرهاشونو میخونم و میتونیم ازشون تاثیر بپذیریم یعنی به میزان کافی قدرشون دونسته شده دوست عزیز ? ? ?
Lifeless_Hidden: ممنون از حضورت توی تاپیک عزیز و سپاس بابت متن زیبایی که گذاشتی ?
blind_owl: ممنون از حضورتون ?
ک_ک_ک: حاشا، حاشا که هرگز از مرگ نهراسیده ام ? ? ?
بی نظیره این شعر. ولی این شعر رو شاملو نسروده شاملو فقط ترجمه کرده، شاعر این شعر __مارگوت بیکل __ هستش.
? ? ? ?
اصولا هر بخشی از ادبیات هم میتونه در راستای اون چه شما گفتی استفاده بشه هم در راستای کوبیدنه دیگران و هم به هزار و یک روش و راهکاره دیگه. منتها این دیگه هنر هر شخصه که بدونه چی رو کجا و چطوری استفاده کنه. یه سوال دارم صادقانه پاسخ بده. اگر خودت بدونی باهمین نوشته ها و جمله ها میتونی دل یه نفر رو بدست بیاری آیا اونها رو استفاده میکنی یا نه؟ نمیخواد اینجا جواب بدی فقط بهش فکر کن! موفق باشی
واقعا اون که میخواست از آیدا ابدیتی بسازه خودش تبدیل به نامی ابدی شد!
اتفاقا خوش به حالش که رفت، وگرنه خیلی زجر میکشید. خدایش بیامرزد.
? ? ?
? ? ?
اتفاقا خوش به حالش که رفت، وگرنه خیلی زجر میکشید. خدایش بیامرزد.
نه من دوس داشتم میبود تامیرفتم دیدنش تابرام شعرای قشنگ بخونه ?
نظرت محترمه ولی بنده فکر میکنم باید اشخاص رو بخاطره خودشون دوست داشته باشیم نه بخاطره خودمون. اگر میبود الان دیگه واقعا با دیدنه این شرایط رنج میبرد. و تازه شایدم نیروهای امنیتی میرفتن سراغش و دوباره به زندان میافتاد چون در حدی که من شناختم ایشون رو، کسی نبود که شرایط رو ببینه و خاموش بنشینه.
سپاس از نظرتون
به قول شما نازنین مردی بود که باید در وصف یادش گفت: روزگار غریبیست نازنین
سپاس از نظرتون
به قول شما نازنین مردی بود که باید در یادش گفت: روزگار غریبیست نازنین
نازنین خانم کی باشن اونوقت
سپاس از نظرتون
به قول شما نازنین مردی بود که باید در یادش گفت: روزگار غریبیست نازنین
نازنین خانم کی باشن اونوقت
سوالتون از من بود یا از شاملو؟
سپاس از نظرتون
به قول شما نازنین مردی بود که باید در یادش گفت: روزگار غریبیست نازنین
نازنین خانم کی باشن اونوقت
سوالتون از من بود یا از شاملو؟
فرق نداره یکی پاسخگو باشه
سپاس از نظرتون
به قول شما نازنین مردی بود که باید در یادش گفت: روزگار غریبیست نازنین
نازنین خانم کی باشن اونوقت
سوالتون از من بود یا از شاملو؟
فرق نداره یکی پاسخگو باشه
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم؛
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد؛
*روزگار غریبی است نازنین*
و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند؛
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد؛
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد؛
*روزگار غریبی است نازنین...*
? ? ?
سپاس از نظرتون
به قول شما نازنین مردی بود که باید در یادش گفت: روزگار غریبیست نازنین
نازنین خانم کی باشن اونوقت
سوالتون از من بود یا از شاملو؟
فرق نداره یکی پاسخگو باشه
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم؛
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد؛
*روزگار غریبی است نازنین*
و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند؛
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد؛
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد؛
*روزگار غریبی است نازنین...*
واووو زیبا بود مرسی
من هیچوقت درک نکردم کصشر هایی که این و سهراب سپهری و چنتا دیگه نوشتن دقیقا چه زیبایی داره،، درک هنری بنده اندکی ضعیفه
سپاس از نظرتون
به قول شما نازنین مردی بود که باید در یادش گفت: روزگار غریبیست نازنین
نازنین خانم کی باشن اونوقت
سوالتون از من بود یا از شاملو؟
فرق نداره یکی پاسخگو باشه
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم؛
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد؛
*روزگار غریبی است نازنین*
و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند؛
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد؛
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد؛
*روزگار غریبی است نازنین...*
واووو زیبا بود مرسی
? ? ?
آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛ برای آنها تنها نشانه ی حیات، بخار گرم نفس هایشان است!
کسی از کسی نمی پرسد:
آهای فلانی!
از خانه دلت چه خبر
گرم است
چراغش نوری دارد هنوز؟
.
احمد_شاملو
آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛ برای آنها تنها نشانه ی حیات، بخار گرم نفس هایشان است!
کسی از کسی نمی پرسد:
آهای فلانی!
از خانه دلت چه خبر
گرم است
چراغش نوری دارد هنوز؟
.
احمد_شاملو
آن که میاندیشد
بهناچار دَم فرو میبندد
اما آنگاه که زمانه
زخمخورده و معصوم
به شهادتش طلبد
به هزار زبان سخن خواهد گفت
احمدشاملو