راستش رو بخواین, این ایده چند وقتیه که توی ذهنم در حال قُل خوردن و جا افتادنه! همه چیز چند ماه پیش شروع شد وقتی که همراه یک انجمن خیریه رفته بودیم به یکی از بیمارستانهای بزرگ اعصاب و روان پایتخت. لازم به ذکر نیست که دیدن درد و رنج عمیق اون آدمها و درک اینکه هیچ کار جدی براشون نمیشه کرد, واقعا میتونه فلسفه زندگی آدم رو تغییر بده! اما علاوه بر این, این بازدید جرقه یک ایده رو هم در ذهن من زد!
این بیمارستان تخصصی مربوط هست به کیس های خیلی حاد. توی هر بخش که میرفتیم, پزشک معالج, مختصری از تاریخچه بیماری فرد مورد نظر و نوع بیماریش رو میداد. در اکثر موارد خود بیمار هم وسط حرفها میپرید و داد سخن میداد: یکی میگفت من نماینده خدا بر روی زمین هستم و باید از من اطاعت کنین! اون یکی میگفت این یه توطئه است که من, که یک دانشمند برجسته هستم, رو اینجا نگه داشتن! یکی دیگه میگفت من یه تلفن بزنم, قیمت دلار تکون میخوره! یه خانم سالخورده بود که فکر میکرد جذابترین زن دنیاست و برای همین اینجا نگهش داشتند! اون یکی میگفت اجنه با من صحبت میکنن و اگه کاری دارین بگین من ازشون بخوام! یه پیرمرد نحیفی گوشه ای افتاده بود که ادعا میکرد میتونه یه کامیون رو از زمین بلند کنه! مرد جوانی بود که ادعا میکرد باهوشترین فرد روی زمینه و چون درکش نمیکنن آوردنش اونجا! اون یکی میگفت تورو خدا بگین نگهبانای اینجا رو زیاد کنن. پرسیدم چرا؟ گفت آخه تا حالا چند بار آمریکاییها خواستند منو از اینجا بدزدند! اون یکی میگفت من 1000 تا اختراع دارم و شرکت های بزرگ از ترس اینکه اختراعات من بازارشون رو کساد کنه منو انداختن اینجا! مرد میانسالی در گوشه ای کز کرده بود و مرتب بر روی کاغذ خطوطی کج و معوج میکشید و کلمات نامفهومی مینوشت. از او پرسیدم چکار میکنی؟ گفت من بزرگترین استراتژیست نظامی جهانم! و دارم نقشه هایی برای اشغال نظامی آمریکا میکشم!..
صحنه شدیدا رقت انگیزی بود! اما فکری که ناگهان به ذهنم خطور کرد این بود که من عین این حرفها یا مشابهشون رو اون بیرون هم شنیده بودم! و حقیقتش رو بخواین دیگه چندان مطمئن نبودم که اونایی که اون بیرون این حرفها رو میزنن خطرناکترن یا اینایی که این تو هستند!
یه دفعه مثل یه فلش بک همه چیز یادم اومد! یاد تمام اون دفعاتی افتادم که از هموطنام شنیدم که “ایرانیا باهوشترین مردم دنیان!”, یاد معلم حرفه و فن راهنمایی افتادم که ادعا میکرد که کل جاده چالوس رو دنده عقب اومده! یاد حرفهای هر روز سیمای “میلی”! یاد سرداری که میگفت “آمریکا از قدرت نظامی ما میترسه!” یاد اینکه میگفتن “تربت کربلا” هر بیماریی رو علاج میکنه! یاد داستان چاه جمکران! یاد قضیه هاله نور! یاد “مدیریت جهانی” دکتر! “نجاد”! یاد “دکتر!” حسن عباسی! یاد “استاد!” رائفی پور! یاد “دکتر!” روازاده! یاد “کاخ سفید را حسینیه میکنیم!” یاد “راه قدس از کربلا میگذرد!” یاد “هنر نزد ایرانیان است و بس!” یاد “آمریکا جرات نمیکنه!” یاد “اصفهان نصف جهان!” یاد “هخا!” یاد حرفهای حسنی امام جمعه سابق ارومیه! یاد حرفهای “دکتر” محسن رضایی! یاد “اقتصاد مال خره!” یاد عکس “آقا” توی ماه… خلاصه یاد خیلی چیزها و خیلی کسها که نمیشه همشون رو اینجا گفت …!!!
یه دفعه حس کردم که واقعا از یه** تیمارستان بزرگ, وارد یه تیمارستان کوچک** شدم!
در حقیقت, این افراد رو میارن اینجا و بستری میکنن چون ارتباطشون رو با واقعیت از دست دادند و در نتیجه برای دیگران خطر دارند! حالا سوال اینه که اگر یک جامعه ای و کشوری ارتباطش رو با واقعیت از دست داد و برای بقیه دنیا تولید خطر کرد, چه میشه کرد؟ و جامعه جهانی چطور میتونه اون کشور رو “بستری” کنه! و جلوی خطر اون رو بگیره؟
گروه خیریه باحال بود ! 😁
ما آدما به عرفانی رسیدیم که خدا رو ساختیم ! (جمله سنگین و قابل تفسیر ) 😁
داستان عین حقیقته! من میدونستم که ما کلا آدمای متوهمی هستیم! اما حضور توی اون محیط بهم یادآوری کرد عمق مشکل رو! و این رو که این افراد رو میارن اینجا چون ارتباطشون رو با واقعیت از دست دادند! حالا اگر یه جامعه ای ارتباطش رو با واقعیت از دست داد چه میشه کرد؟
یاد نوشته ای از زنده یاد حسین پناهی افتادم
ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ مراکز درمان روانی ﺭﻓﺘﻢ !
ﺑﻴﺮﻭﻥ مرکز ﻏُﻠﻐﻠﻪ ﺑﻮﺩ . ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺳﺮ ﺟﺎﯼ ﭘﺎﺭﮎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﯾﻘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﭼﻨﺪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻣﺴﺎﻓﺮﮐﺶ ﺳﺮ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺍ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺴﺘﮕﺎﻥ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﻟﻄﻒ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﺩﺍﺩﻧﺪ .دو نفر بدون ملاحظه جوکی زشت ﺭﺍ از موبایلشان برای هم میخواندند و نعره زنان میخندیدند . تعدادی دیگر مشغول چشم چرانی نوامیس هم بودند .
ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﺗﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺪﻡ ، ﺩﯾﺪﻡ ﺟﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﭘﺮﺩﺭﺧﺖ . ﺑﯿﻤﺎﺭﺍنﺭﻭﯼ ﻧﯿﻤﮑﺘﻬﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻣﻼﻗﺎﺕﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﻭﮔﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧد.
ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ ﻣﯽﺭﻭﻡ ﺭﻭﯼ ﻧﯿﻤﮑﺖ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺑﺘﻮﺍﻧﯿﺪ با هم ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﯿﺪ . ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﺎ ﻟﻪ ﺷﻮﺩ . ﺁﻣﺪ و ﺁﻫﺴﺘﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﮐﻒ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﻭﺩ !
ﻭ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﻢ … " ﺗﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ " ﺍﯾﻨﻮﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺁﻧﻮﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ … !؟
ترومن جان جالب بود. ندیده بودم! خدا بیامرزتش. آدم خاص و عجیبی بود با یک ظرافت های روحی ویژه ای که من خیلی کم دیدم. روحش شاد!
احیاناً اون مرد جوان یدونه دسته بیل کنار تختش نداشت؟!
والا هیچ وسیله خطرناکی دم دست دوستان نبود… 😁
یاد نوشته ای از زنده یاد حسین پناهی افتادم
ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ مراکز درمان روانی ﺭﻓﺘﻢ !
ﺑﻴﺮﻭﻥ مرکز ﻏُﻠﻐﻠﻪ ﺑﻮﺩ . ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺳﺮ ﺟﺎﯼ ﭘﺎﺭﮎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﯾﻘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﭼﻨﺪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻣﺴﺎﻓﺮﮐﺶ ﺳﺮ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺍ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺴﺘﮕﺎﻥ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﻟﻄﻒ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﺩﺍﺩﻧﺪ .دو نفر بدون ملاحظه جوکی زشت ﺭﺍ از موبایلشان برای هم میخواندند و نعره زنان میخندیدند . تعدادی دیگر مشغول چشم چرانی نوامیس هم بودند .
ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﺗﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺪﻡ ، ﺩﯾﺪﻡ ﺟﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﭘﺮﺩﺭﺧﺖ . ﺑﯿﻤﺎﺭﺍنﺭﻭﯼ ﻧﯿﻤﮑﺘﻬﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻣﻼﻗﺎﺕﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﻭﮔﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧد.
ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ ﻣﯽﺭﻭﻡ ﺭﻭﯼ ﻧﯿﻤﮑﺖ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺑﺘﻮﺍﻧﯿﺪ با هم ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﯿﺪ . ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﺎ ﻟﻪ ﺷﻮﺩ . ﺁﻣﺪ و ﺁﻫﺴﺘﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﮐﻒ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﻭﺩ !
ﻭ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﻢ … " ﺗﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ " ﺍﯾﻨﻮﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺁﻧﻮﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ … !؟
ترومن جان ! 😁
من سک دارم به حسین پناهی ! (dash)
کی وقت کرده این همه تفسیر کنه ؟ 👿
نگو سلما! حسین پناهی واقعا آدم خاصی بود. روحش شاد!
البته ذهن بنده یه تفاوتی بین تیمارستان کوچک و بزرگ قائل شد :
انهایی که در تیمارستان کوچک هستند به انچه می گویند باور دارند و نمی دانند که بدانند دیوانه هستند !!
اما تیمارستان بزرگ خودشان را به دیوانگی می زنند و میدانند که بدانند دیوانه نیستند !
من میدانم که نمی توانم یک کامیون را بلند کنم و اگر بگویم خودم را به دیوانگی زده ام
او می گوید که کامیون را بلند میکنم و باور دارد و دروغ نمی گویند
رفیق, به همین سر راستی هم نیست! وقتی طرف از صمیم قلب باور داره که امام غایب ته چاهی در جمکران نشسته که شما عریضه بندازی و اون بخونه و مشکلاتت رو حل کنه! این دیگه به خودش دروغ نمیگه, این صرفا یه باوره که از واقعیت خیلی فاصله گرفته! مثال زیاده اما مجالش اینجا نیست…اگه دوست داشتی, تاپیک من تحت عنوان “گرفتاری اساسی ما ایرانیان” رو یه نگاهی بنداز…
عوضش ماشاالله, بزنم به چوب لیسانسه شدی! 😁 🙄
گروه خیریه باحال بود ! 😁
ما آدما به عرفانی رسیدیم که خدا رو ساختیم ! (جمله سنگین و قابل تفسیر ) 😁
داستان عین حقیقته! من میدونستم که ما کلا آدمای متوهمی هستیم! اما حضور توی اون محیط بهم یادآوری کرد عمق مشکل رو! و این رو که این افراد رو میارن اینجا چون ارتباطشون رو با واقعیت از دست دادند! حالا اگر یه جامعه ای ارتباطش رو با واقعیت از دست داد چه میشه کرد؟
میشه حال و روز الان ما !
خیلی میتونم بنویسم الان خیلی ! ولی با یه نگاه ساده به مردم الان خیلی میشه فهمید که ما اصلا وجود نداریم !
چه برسه ارتباطی با واقعیت داشته باشیم ! سرگرمیم به روز مره در کنار کارهامون دو تا لعنت هم فرستاده
برای شادی امواتشان !
راستش رو بخوای فکرم جای دیگه ای رفته بود ولی نمیخواستم با این صراحت بنویسم! داشتم به این فکر میکردم که همونجور که وقتی این آدمها برای جامعه خطرناک تشخیص داده میشن و میبرنشون اونجا, جامعه ای که ارتباطش رو با واقعیت از دست میده و این حرفای عجیب غریب رو میزنه! جامعه جهانی ممکنه مجبور بشه جایی بستری کنه تا به بقیه کشور ها آسیب نزنه! (حالا متوجه شدی که چرا حرفم رو خورده بودم؟)
راستش من نگرانم که بیرونیه بدتر از توییست! 😁
ترومن جان خودتونین! (dash) (dash) (dash)
نذارین پای شبکه آسمان به این سایت باز بشه که آرمانهامون به باد فنا میره هااا. از من گفتن 🤮 (erection)
چی بگیم رفیق؟ میدونی که من کمی جدیدم اینجا! ترومن “کبیر” خوبه؟ 😁
احیاناً اون مرد جوان یدونه دسته بیل کنار تختش نداشت؟!
خخخخخخخ
باور کن همین تیکه از متن، نظر منو هم جلب کرد:d
لابد دسته بیلش تو مقعدش بوده! 🙄 (dash)
شماها هم گیر دادین به این رفیق نابغمون ها! 😁
همینه دیگه. ما قدرشو ندونستیم، الان بردنش اونجا جلوی آینه هی داره واس خودش هشتگ و تشتک وا میکنه 🤮 🙄
تشتک #عیسی نباشیم!
#axm432
داداچ شما هر چی خواستی بگو، فقط جان بهم نگید که من جانم در میره! آخه میدونی که جانِ من فقط فدای رهبرمه 🤮 (wanking) (dash)
اینی که ما بهش گیر دادیم، داستان داره ;) شوما گویا در جریانش نیستی 😁
#عیسا بیا که داش فرمونتو کشتن (dash)
خخخخخخخخخخ 🙄
“جناب” ترومن؟ خداییش یکی باید منو راجع به تاریخچه مسایل این دور و اطراف به روز کنه! 😁
همینه دیگه. ما قدرشو ندونستیم، الان بردنش اونجا جلوی آینه هی داره واس خودش هشتگ و تشتک وا میکنه 🤮 🙄
تشتک #عیسی نباشیم!
#axm432
داداچ شما هر چی خواستی بگو، فقط جان بهم نگید که من جانم در میره! آخه میدونی که جانِ من فقط فدای رهبرمه 🤮 (wanking) (dash)
اینی که ما بهش گیر دادیم، داستان داره ;) شوما گویا در جریانش نیستی 😁
#عیسا بیا که داش فرمونتو کشتن (dash)
خخخخخخخخخخ 🙄
راستی تاپیک “هیچ غلطی نمیتونه بکنه!!!” رو دیدی؟ 😁
کاش فقط اونا بودن! “یک کمی” اوضاع خرابتره! 😁 🙄
ترومن جان خودتونین! (dash) (dash) (dash)
نذارین پای شبکه آسمان به این سایت باز بشه که آرمانهامون به باد فنا میره هااا. از من گفتن 🤮 (erection)
باشه ترومن جان (preved) جان نمیگم 🙄 👿
دنبال شر میگردی ها! 😁
احیاناً اون مرد جوان یدونه دسته بیل کنار تختش نداشت؟!
خخخخخخخ
باور کن همین تیکه از متن، نظر منو هم جلب کرد:d
لابد دسته بیلش تو مقعدش بوده! 🙄 (dash)
لابد دسته بیلش تو مقعدش بوده!
پس که چی؟! الکی نیس که خلاق ترین عادم رو زمین شده 🙄
آقا ما کلی کاراکتر جالب دیگه هم توی این خاطره داشتیم ها! شما یه نابغه هم به این مملکت نمیتونین ببینین! 😁
ترومن جان خودتونین! (dash) (dash) (dash)
نذارین پای شبکه آسمان به این سایت باز بشه که آرمانهامون به باد فنا میره هااا. از من گفتن 🤮 (erection)
باشه ترومن جان (preved) جان نمیگم 🙄 👿
دنبال شر میگردی ها! 😁
ترومن جان ! 👿 برا بسیجی ها ترسناکه برا دوستای عقابش بی خطره این ربات پیر🙄
i am basiji 😁 👿
پس “مدیریت جهانی ممه” چی میشه؟ 😁
دوست گرامی از کامنتتون ممنون. اعتماد به نفس در روانشناسی تعریف مشخصی داره و اون چیزی که در عرف جامعه ما اکثرا بهش میگیم “اعتماد به نفس”, صرفا توهم هست! جامعه ای که اعتماد به نفس واقعی داره اصلا دچار فلاکتی که ما الان دچارش هستیم نمیشه!
ازتون دعوت میکنم که به دو تا تاپیک من نگاهی بکنین و اگه مایل بودین اینجا بیشتر بحث میکنیم: “گرفتاری اساسی ما ایرانیان” و “افسانه هوش ایرانی”.
احیاناً اون مرد جوان یدونه دسته بیل کنار تختش نداشت؟!
خخخخخخخ
باور کن همین تیکه از متن، نظر منو هم جلب کرد:d
لابد دسته بیلش تو مقعدش بوده! 🙄 (dash)
داداش! این “فرهنگ نُخبه کُشی” که میگن همینه؟ 😁 🙄
کاش فقط اونا بودن! “یک کمی” اوضاع خرابتره! 😁 🙄
پس اگر خرابتره واردش نمیشیم.
احتمالا منظورت خودمونیم که تا گندش در نیومده به قول تو واردش نشیم. (preved) (preved) (preved) (preved) (preved)
آره برادر! به قول بهمن مفید توی فیلم قیصر: "حالا ما به همه گفتیم زدیم، شمام بگین زده، آره،خوبیت نداره. واردی که!" 😁 🙄
عكس جديدو ميگم
كم پيدايي نيستي كجايي چه ميكني؟
حالش خوبه کمی سرش شلوغه! حالا خودش میاد با تاپیک ها و داستان های طوفانی تلافی میکنه! 😁
ممنون از لطفتون!
ممنون از کامنتتون! این یه تمثیله دوست من! مسیله اصلی اون آدمهای بیرون هستند که همین حرفها رو میزنند…! 😁
باریکلا بگم به این دقت و ظرافتی که توی اندیشه و فکرت هست... مملکت ایران چهل ساله به دست یه عده بیمار اداره میشه که جایی برای بستری کردن و درمان شون وجود نداره...
ممنون دوست من! دیگه چه میشه گفت… 😁
همین! اونها در واقعیت “خودشون” اون تو داشتن زندگی میکردن و ما تو واقعیت “خودمون” این بیرون! اما دردآور اینه که احتمالا هیچکدومش هم واقعی نیست!
اول از همه باید میزان این مشکل رو تشخیص داد و وجود اون رو قبول کرد بعد میشه به راه حل فکر کرد…
نظر شما چیه؟ شما هم همین احساس رو دارین که ما در یک تیمارستان بزرگ زندگی میکنیم؟