خرد به ما می‌گوید کسی که گوش شنوا و ذهن منصف برای شنیدن مرض و معایب خود نداشته باشد، هرگز به درجه کمال نخواهد رسید و آنچنان است که از خوش آمدگویی و تملق و دروغ لذت می‌برد و حقا که مستحق است که کودک و خام و نادان یعنی بدبخت و سیه‌روزگار و بیچاره در جهل مرکب ابدالدهر بماند.

↩ om1d00
سپاس رفیق جان
امیدوارم این نسل، حتی اگه شده یکی از کتب این مرد بزرگ رو بخونن و بعد در خصوص داستان نویسی نظر بدن …

↩ om1d00
🌹 👍
سرت سلامت رفیق عزیز …
از دارالمجانین به تو دوست گل:

در این دنیا اگر سعادتی هست
تنها نصیب دیوانگان است و بس
و بقول مولوی رومی:
(غافلی هم حکمت است و نعمت است)

از نوشته هاش فقط کباب غاز برام اشنا بود ، اون هم تو کتاب ادبیات دبیرستان خوندم ( نمیدونم الان حذفش کردن و جاش زندگینامه دروغین یه شهید رو گذاشتن یا هنوز هست ) .
امشب ببینم حالش بود صحرای محشرش رو بخونم ‌.

↩ Im MK
سپاس هیچکس عزیز …
هیچ معلم و استادی در داستان نویسی به پای ایشون نمیرسه …
برای تو که قلم به دستی، خوندن کتاب های این مرد فراوان توصیه میکنم …

انسان تا وقتی حرص لذت دارد که دستش از لذت کوتاه است ولی به همان نسبت که اسباب لذت فراهم میاید بهمان نسبت هم از شدت حرص میکاهد.

↩ dark_man00
کباب غاز و چه زیباست …
امیدوارم بتونی کتب این مرد بزرگ رو بخونی…
از خلقیات ما ایرانیان:
دوست آن به كه جمله عيب تو را
همچو آينه روبرو گويد

نه كه چون شانه با هزار زبان
پشت سر رفته مو به مو گويد

↩ Sadafjoni85
_عقل دروازه‌ی جهنم است نه دالان بهشت!

ــ ای بابا تو هم شورش را درآورده‌ای. هرگز کسی را ندیده بودم بگوید جنون بهتر از عقل است!

_رفیق اگر راستی راستی میخواهی چیزی بفهمی بیش از همه چیز باید از خر تقلید و تلقین پیاده شوی و چنین گفته‌اند و چنین می‌گویند را بدور بیندازی و مرد شعور و فهم خودت بشوی و الا می‌ترسم قافله‌ی فکرت تا بحشر لنگ بماند.

↩ om1d00
لبت خندون و دلت شاد و سرت سلامت رفیق جان

ممنون از یادآوری زیبای همیشگی

مردان خدا پرده پندار دریدند…

🌹🌹🌹

↩ آقای تنها
سپاس تنهای عزیز …
از دارالمجانین به تو، که یار همیشگی هستی:
معتقدم همانطور که مردها حسادت را غیرت و
مقدسین نامقدس تعصب را حمیت دین و
ترسوها جبن و بی غیرتی را احتیاط نام داده‌اند،
اشخاص ممسک هم برای تشفی قلب خود به خست و لئامت، اسم قناعت میدهند که لامحاله در نزد نفس خود خجل و شرمنده نباشند.

گفت: دیوانگی شاخ و دم ندارد.
وقتی آدم با آدم های دیگر شباهت نداشته باشد،
دیوانه محسوب میگردد.
گفتم: اگر همه مردم دیوانه بودند،
تا حالا همدیگر رو خورده بودند .
گفت: نکته همینجاست که آفت عالم و بلای جان بنی آدم همیشه نیم عقلا و نیم ديوانگان بوده اند.
واِلا از آدم تمام عاقل و تمام دیوانه اگر فرضا پیدا شود،
هرگز سر سوزنی آزار نمی رسد.

گر نیک بنگری دنیا و هر آنچه در آن است را چون ترازویی خواهی یافت که سنگش گرسنگی و پاره سنگش شهوت است. پر کردن معده و خالی کردن کیسه ی شهوت، جذر و مد این دریای بی نام و ننگ هزار رنگی است که نامش زندگی است.

↩ وحید_لاهیجی
خرد به ما می‌گوید کسی که گوش شنوا و ذهن منصف برای شنیدن مرض و معایب خود نداشته باشد، هرگز به درجه کمال نخواهد رسید و آنچنان است که از خوش آمدگویی و تملق و دروغ لذت می‌برد و حقا که مستحق است که کودک و خام و نادان یعنی بدبخت و سیه‌روزگار و بیچاره در جهل مرکب ابدالدهر بماند.

↩ Esn~nzr
درووود احسان جان جهل مرکب منو یاد این ابیات انداختی…
آنکس که بداند و بداند که بداند، اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند ، بیدارش نمایید که بس خفته نماند
آنکس که نداند و بداند که نداند ، لنگان خرک خویش به منزل برساند
آنکس که نداند و نداند که نداند ، در جهل مرکب ابد و دهر بماند

تقدیم به شما از جمال ادب پارسی
محمدعلی جمال زاده :

فرنگیان
شراب را حلال می دانند و کم می خورند
ما حرام می دانیم و بسیار میخوریم…

↩ وحید_لاهیجی
درود وحید جان …

خداوند اگر به کسی نعمت شارلاتانی و چاخانی و وقاحت داده باشد در این مرز و بوم نانش تو روغن است و روی سبیل قیصر نقاره می زند.
تا این قماش اشخاص تاج سر ما هستند رنگ رستگاری را نخواهیم دید. خاک بر سرمان که تقصیر خودمان است.
اصلا ایرانی بت ساز و بت پرست خلق شده است و چشمش کور تا بوده چنین بوده و تا هست چنین خواهد بود …!

↩ Esn~nzr
انسان تا آزاد نباشد و حیثیت و احترام همنوعان خود را مراعات ننماید، حق ندارد خود را انسان بداند. «محمدعلی جمالزاده»

↩ وحید_لاهیجی
عقیده و ایمان هم مثل عشق نوعی از جذبه و جنون است که با عقل و استدلال زیاد جمع نمی‌گردد.

↩ Esn~nzr
” تاریخ تولدم را خواسته بودید، دوستان آن را از جمله ی اسرار مگو میدانند؛ ولی حقیقت این است كه بر خودم مجهول است.
ولی یقین دارم تاریخ وفاتم روشن تر از تاریخ تولدم خواهد بود شاید نتیجه ی آشنایی من با قلم و قرطاس (كاغذ) همین باشد.”

↩ وحید_لاهیجی

تو این چرند و پرندها را از راه جهل و نادانی به قالب میزنی و الا اگر به قدر یک سر سوزن منصف باشی تصدیق میکنی که صحبت داشتن و مباحثه در حقایقی که برتو مجهول است کفر محض میباشد.

↩ Esn~nzr
زبان، حالت رودخانه ی جوشانی را دارد . باید سرچشمه ی آن پاک و قوی باشد تا اگر خاشاکی در آن وارد شود خود رودخانه به قوت و قدرت خود آن را از بین ببرد و محو سازد و این بسته به این است که جوان های ما دارای افکار قوی و صحیح و تازه و جوان باشند و ذوق و فهم آن ها از روی قوای منطقی و عاقلانه و استوار ، ارتقا یابد و خلاصه آنکه مرد فکر خود باشند و بر اصل اعتقاد و ایمانی سوار باشند که در محیط و آب و هوای مملکت خودمان تربیت شده باشند و آب و علف و جلگه‌های خودمانی را خورده و نوشیده باشند . مسلم است که دروازه‌های مملکت را نمی توانیم به روی افکار جدید ببندیم که اگر ببندیم به خودمان و مملکت مان و به دنیا و تمدن خیانت کرده‌ایم ولی افکار دیگران را نیز از روی خامی و بلاتشخیص پذیرفتن کار معقولی نیست و همان طور که وقتی از انگلستان پارچه وارد می کنیم نزد خیاط می بریم که مناسب قد و قامت و ذوق و سلیقه ی خودمان برای ما لباس بدوزد در مورد قبول افکار جدید و قدیم بیگانگان هم باید آنهایی را بپذیریم که برای ما مناسب و به ترقی و پیشرفت و رفاه مادی و معنوی هموطنان مفید و مناسب باشد."

↩ وحید_لاهیجی

ایرانی مدام عاشق آشوب و اغتشاش و درهم و برهم بوده است و خوشی او در این است که داد و فریاد راه بیندازد و يك نفر را (هر که میخواهد باشد) توانا و نیرومند و رستم دستان بخواند اما در عین حال در دل دشنامش بدهد و لغز بارش نماید و آهسته قاه قاه بخندد و خلاصه آنکه همان صحنه و کمدی خنده داری را بازی کند که مظهر زندگانی ایرانیان است.

↩ Esn~nzr
یکی بو یکی نبود
«دست خدا به همراهتان، هر وقتی که از بی‌همزبانی دلتان سر رفت از این آجیل بخورید و یادی از نوکرتان بکنید».

↩ وحید_لاهیجی

خداوند اگر به کسی نعمت شارلاتانی و چاخانی و وقاحت داده باشد در این مرز و بوم نانش تو روغن است و روی سبیل قیصر نقاره می زند.
تا این قماش اشخاص تاج سر ما هستند رنگ رستگاری را نخواهیم دید. خاک بر سرمان که تقصیر خودمان است.
اصلا ایرانی بت ساز و بت پرست خلق شده است و چشمش کور تا بوده چنین بوده و تا هست چنین خواهد بود …!

↩ Esn~nzr
سر تا سر ايران مثل كارناوالي است كه هر كس به هر لباسي بخواهد مي تواند در بيايد …

↩ وحید_لاهیجی
وحید جان، رفیق عزیز
بسیار بسیار بابت همراهی همیشگیت ازت ممنون هستم

به احترام سواد، دانش، فرهنگ و کتابت والای تو، کلاه از سر بر میدارم…

همیشه مانا باشی و برقرار رفیق فرهیخته

↩ Esn~nzr
در آغاز بخاطر اینکه بنده رو رفیق صدا کردین خیلی خوشحالم احسان جان.
ما سعیمونو انجام میدیم شانه به شانه استادی چون شما راه بریم و از حضور در کلاس شما فیضی ببریم ممنون که پذیرای من هستین و همیشه لطفتون شامل حال بنده میشه…
تقدیم به شما:
علی دهباشی خاطره ای را که جمال زاده در ژنو برای او تعریف کرده است چنین بازگو می کند:
ـ " یکی از خاطراتی که جمال زاده برایم نقل کرد در این باره بود که چگونه داستان نویس شد ؟ او تعریف کرد که در برلین اعضای روزنامه ی کاوه چهارشنبه شب ها دور هم جمع می شدند و خاطرات می گفتند و مطالب ادبی می خواندند . هر چهارشنبه نوبت یک نفر بود و در این جمع کسانی چون علامه قزوینی ، پورداوود ، سیدحسن تقی‌زاده ، کاظم زاده ایرانشهر و … بودند . تا چهارشنبه شبی که نوبت جمال زاده می شود و او فکر می‌کند که چه چیز را برای جمع بگوید .
بعد از مدتی فکر می‌کند که بشیند آن داستان فارسی شکر است را بنویسد و همه اش نگران بوده که علامه قزوینی بگوید این مهملات چیست می خوانی و … خلاصه آن چهارشنبه فرا می رسد و جمال زاده با دودلی شروع به خواندن داستانش می کند . می گفت همینطور سطر به سطر که می خواندم در چهره ی ایشان نگاه می کردم تا اگر علائم نارضایی بود قطع کنم . و می‌بیند که نه ، آنها با توجه گوش می‌کنند . گفت داستان را خواندم و همه خوششان آمد و در پایان قزوینی من را خیلی تشویق کرد و در واقع این چهارشنبه شبی بود که من داستان نویس شدم . تشویق آن شب منجر به این شد که داستان نویسی را ادامه دادم . "

↩ وحید_لاهیجی
وجود و حضورت، مایه افتخار منه، رفیق عزیز

و چه خاطره زیبایی
بلا شک، جمالزاده پدر داستان نویسی مدرن این کشور هست
همیشه برقرار باشی و شاد

↩ Esn~nzr
دروود بر تو احسان جان دم شما گرم که بواسطه شما من با این موارد بیشتر مانوس میشم رفیق…
«من خوب می‌دانم که ما ایرانیان به چه اندازه مدیونِ فرنگی‌ها هستیم و چقدر باید نسبت به آن‌ها حق‌شناس باشیم و در عینِ حال دلم می‌خواهد که بعضی از هموطنانم تصوّر ننمایند که فرنگی‌ها در زمینهٔ فکر و حکمت و معرفت همه چیز دارند و ما هیچ نداریم و آن‌ها از ما هیچ نگرفته‌اند و ما باید همه چیز را از آنان بگیریم. آرزوی من این است که جوانان ایرانی وقتی آثارِ گرانبهای دکارت را مطالعه می‌کنند با آثار غزالی و امثال و نظایرِ او هم که خودمانی هستند اندکی آشنایی حاص نمایند و از آن‌ها یکسره غافل و بی‌خبر نمانده، کان لم یکن نپندارند.»

↩ وحید_لاهیجی
سرت سلامت رفیق جان
اگر راستی راستی می‌خواهی چیزی بفهمی، بیش از همه چیز باید از خر تقلید پیاده شوی و “چنین گفته‌اند” و “چنین می‌گویند” را به دور بیندازی و مرد شعور و فهم خودت بشوی.

↩ arashkarimi44
سپاس رفیق جان
از دارالمجانین :
گفت: دیوانگی شاخ و دم ندارد. وقتی آدم با آدم‌های دیگر شباهت نداشته باشد، دیوانه محسوب می‌گردد.
گفتم: اگر همه مردم دیوانه بودند، تا حالا همدیگر رو خورده بودند.
گفت: نکته همینجاست که آفت عالم و بلای جان بنی آدم همیشه نیم عقلا و نیم ديوانگان بوده‌اند. و الا از آدم تمام عاقل و تمام دیوانه (اگر فرضاً پیدا شود)، هرگز سر سوزنی آزار نمی‌رسد.

انسان تا وقتی حرص لذت دارد که دستش از لذت کوتاه است ولی به همان نسبت که اسباب لذت فراهم میاید به همان نسبت هم از شدت حرص میکاهد.