عارفان، عشق را به صورت های گوناگونی تعریف کرده اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
«عشق» عبارت است از: علاقه به شخص یا شیئی ویژه که وقتی به اوج شدت برسد، وجود انسان را به تصرف خویش درمی آورد و حاکم مطلق وجود او می شود.1
عشق، اوج علاقه و احساسات است. احساسات انسان، انواع و مراتبی دارد:
انواع عشق
به عقیده حکما عشق بر دو گونه است: عشق حقیقی و عشق مجازی و عشق مجازی نیز بر دو گونه است: نفسانی و حیوانی.
عشق حقیقی
عشق حقیقی عبارت است از: بهجت و رضایت مندی از درک ذات چیزی.7 عشق حقیقی در حقیقت، همان شادی ناشی از تصور حضور ذات معشوق است که به ذات باری تعالی منحصر است؛ زیرا او خیر محض و کمال مطلق و ذات مقدسی است که هر کس به او بپیوندد، به سعادت ابدی می رسد که هدف عشق حقیقی است.8 به بیانی دیگر، خداوند معشوق حقیقی است؛ زیرا خدا، حقیقت مطلق و جمیل به ذات است و آن، همان عشق کامل به حق است.9
عشق مجازی
عشق مجازی؛ یعنی عشقی که معشوقش مجازی است و جمال و کمالی که در معشوق است، از آن خودش نیست، بلکه عاریتی است و این نوع عشق، خود دو گونه است:
الف) عشق مجازی نفسانی عبارت است از: علاقه به حُسن و شمایل معشوق که منشأ نوعی سنخیت میان عاشق و معشوق است که بیشتر شیفتگی عاشق به شمایل معشوق است.
ب) عشق مجازی حیوانی، این نوع عشق از شهوت سرچشمه می گیرد و به شهوت نیز پایان می یابد. در این نوع عشق، عاشق بیشتر به سیما و شکل ظاهری معشوق؛ یعنی اموری مانند رنگ و شکل اندام ها و امور مربوط به جسم معشوق شیفته است.10
خلاصه سخن اینکه معیار شناخت عشق حقیقی از غیرحقیقی، منشأ تولد آن است. اگر سرچشمه عشق، شهوت باشد، غیرحقیقی و فضیلت کُش و اگر سرچشمه آن، عفت و پرهیزکاری باشد، حقیقی و فضیلت آور است.
هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم، خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشن تر است
لیک عشق بی زبان روشن تر است
چون قلم اندر نوشتن می شتافت
چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش، چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
علت عاشق ز علت ها جداست
عشق، اصطرلاب اسرار خداست11
مولوی
عشق دروغه البته در اکثر موارد
تنها عشقی ک حقیقت داره عشق مادر ب فرزنده همین
به سفید بودن ماست و سیاه بودن شب اینقدر باور ندارم که به این حقیقت که تنها عشق حقیقی به مادره
عشق دروغه البته در اکثر موارد
تنها عشقی ک حقیقت داره عشق مادر ب فرزنده همین
به سفید بودن ماست و سیاه بودن شب اینقدر باور ندارم که به این حقیقت که تنها عشق حقیقی به مادره
خدایا
به انان که د وستشان میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است.
و به انان که دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.
دکتر شریعتی
هعی
حرفی واسه گفتن ندارم
موفق و عاشق باشید
عشق دروغه البته در اکثر موارد
تنها عشقی ک حقیقت داره عشق مادر ب فرزنده همین
به سفید بودن ماست و سیاه بودن شب اینقدر باور ندارم که به این حقیقت که تنها عشق حقیقی به مادره
ولی من کاملا ب این باور رسیدم
بقیه عشقا کشکه
فقط ی علاقه سادس
کاملا مواقم ?
عشق دروغه البته در اکثر موارد
تنها عشقی ک حقیقت داره عشق مادر ب فرزنده همین
به سفید بودن ماست و سیاه بودن شب اینقدر باور ندارم که به این حقیقت که تنها عشق حقیقی به مادره
خدایا
به انان که د وستشان میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است.
و به انان که دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.
دکتر شریعتی
تفسیر دکی شریعتی از عشق چندان درست نیست بخاطر اینکه انسان تو زندگیش آدما و چیزای زیادی رو دوست داره ولی فقط یکبار برای همیشه میتونه عاشق باشه … اگه دوست داشتن پایدار و مقدس بود قهر و کینه هیچوقت معنی نداشت ولی عشق حتی بدترین بلاهارم سرت بیاره ، حتی تیغ بزاره دم گلوت باز حاضری فداییش بشی و عاشقشی …
عشق دروغه البته در اکثر موارد
تنها عشقی ک حقیقت داره عشق مادر ب فرزنده همین
به سفید بودن ماست و سیاه بودن شب اینقدر باور ندارم که به این حقیقت که تنها عشق حقیقی به مادره
خدایا
به انان که د وستشان میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است.
و به انان که دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.
دکتر شریعتی
تفسیر دکی شریعتی از عشق چندان درست نیست بخاطر اینکه انسان تو زندگیش آدما و چیزای زیادی رو دوست داره ولی فقط یکبار برای همیشه میتونه عاشق باشه … اگه دوست داشتن پایدار و مقدس بود قهر و کینه هیچوقت معنی نداشت ولی عشق حتی بدترین بلاهارم سرت بیاره ، حتی تیغ بزاره دم گلوت باز حاضری فداییش بشی و عاشقشی …
کاملا موافقم ?
ای که ازحسرت روی تو به جان آمده ام به سر کوچه ی تو مویه کنان آمده ام
ببریدم ز دو عالم چه ز حور و چه پری به در خانه ی تو جامه دران آمده ام
من نبودم که تو بودی و شدم عاشق تو به دلم مهر تو بودی که جهان آمده ام
غم روی تو مرا سائل در گاه تو کرد نظری کن به چه حال نگران آمده ام
همه عمرم به سر ناز فراوان تو شد به فدای سر تو گر ، به زیان آمده ام
همه بستم ز شکایت لب و هی نام تو را به لب آوردم و دیدی پس از آن آمده ام
چه کنم با دل صد پاره ی جانانه پسند بگشا مشکل ام اینک به امان آمده ام
مکش از دست من آن دامن پر چین بلا نگهی کن چه کشیدم که فغان آمده ام
شدمی،،غافل،،از این گردش چرخ و نکنی کمکی هم به من از راه گران آمده ام
ای که ازحسرت روی تو به جان آمده ام به سر کوچه ی تو مویه کنان آمده ام
ببریدم ز دو عالم چه ز حور و چه پری به در خانه ی تو جامه دران آمده ام
من نبودم که تو بودی و شدم عاشق تو به دلم مهر تو بودی که جهان آمده ام
غم روی تو مرا سائل در گاه تو کرد نظری کن به چه حال نگران آمده ام
همه عمرم به سر ناز فراوان تو شد به فدای سر تو گر ، به زیان آمده ام
همه بستم ز شکایت لب و هی نام تو را به لب آوردم و دیدی پس از آن آمده ام
چه کنم با دل صد پاره ی جانانه پسند بگشا مشکل ام اینک به امان آمده ام
مکش از دست من آن دامن پر چین بلا نگهی کن چه کشیدم که فغان آمده ام
شدمی،،غافل،،از این گردش چرخ و نکنی کمکی هم به من از راه گران آمده ام
عالی خیلی قشنگ بود
خخخخ طرز فکرت جالبه
این درسته…تجربه کردم
بدبختی اینه الان دیگه عشق واقعی نیست
یا خودخواهی
یا هوس
و یا …
ای که ازحسرت روی تو به جان آمده ام به سر کوچه ی تو مویه کنان آمده ام
ببریدم ز دو عالم چه ز حور و چه پری به در خانه ی تو جامه دران آمده ام
من نبودم که تو بودی و شدم عاشق تو به دلم مهر تو بودی که جهان آمده ام
غم روی تو مرا سائل در گاه تو کرد نظری کن به چه حال نگران آمده ام
همه عمرم به سر ناز فراوان تو شد به فدای سر تو گر ، به زیان آمده ام
همه بستم ز شکایت لب و هی نام تو را به لب آوردم و دیدی پس از آن آمده ام
چه کنم با دل صد پاره ی جانانه پسند بگشا مشکل ام اینک به امان آمده ام
مکش از دست من آن دامن پر چین بلا نگهی کن چه کشیدم که فغان آمده ام
شدمی،،غافل،،از این گردش چرخ و نکنی کمکی هم به من از راه گران آمده ام
عالی خیلی قشنگ بود
من این شعر رو از این جهت دوس دارم که یه فرد عاشق رو بخوبی توصیف میکنه،مخصوصا این بیت “ببریدم ز دو عالم چه ز حور و چه پری به در خانه ی تو جامه دران آمده ام”
از نظر من عارفان دروغو هستن,عشق خائن است عشق مضخرف است عشق کونی است.
Fuck in love
آره؟
ای که ازحسرت روی تو به جان آمده ام به سر کوچه ی تو مویه کنان آمده ام
ببریدم ز دو عالم چه ز حور و چه پری به در خانه ی تو جامه دران آمده ام
من نبودم که تو بودی و شدم عاشق تو به دلم مهر تو بودی که جهان آمده ام
غم روی تو مرا سائل در گاه تو کرد نظری کن به چه حال نگران آمده ام
همه عمرم به سر ناز فراوان تو شد به فدای سر تو گر ، به زیان آمده ام
همه بستم ز شکایت لب و هی نام تو را به لب آوردم و دیدی پس از آن آمده ام
چه کنم با دل صد پاره ی جانانه پسند بگشا مشکل ام اینک به امان آمده ام
مکش از دست من آن دامن پر چین بلا نگهی کن چه کشیدم که فغان آمده ام
شدمی،،غافل،،از این گردش چرخ و نکنی کمکی هم به من از راه گران آمده ام
عالی خیلی قشنگ بود
من این شعر رو از این جهت دوس دارم که یه فرد عاشق رو بخوبی توصیف میکنه،مخصوصا این بیت “ببریدم ز دو عالم چه ز حور و چه پری به در خانه ی تو جامه دران آمده ام”
?
مرکز نزدیکی به خدا
تو هم دیگه شهوانی رو تو گوگل سرچ نکن
آورین
یعنی الان یه قاتل شده میزانه سنجشه سرشت پاک؟؟؟؟؟؟؟
یکی بگه ساقی این مسلمین کیه؟ عجب جنسی میده بهتون خدایی (clap)
واااااات
هیچ انسانی از عشق واقعیش متنفر نیست و اصل این متن اینه که زندگی از مرگ پرسید … دقت کنی عشق و مرگ مخالف هم نیستن که بشه اینطوری مقایسه کرد
هیچ انسانی از عشق واقعیش متنفر نیست و اصل این متن اینه که زندگی از مرگ پرسید … دقت کنی عشق و مرگ مخالف هم نیستن که بشه اینطوری مقایسه کرد
زندگی بدون عشق معنل نداره
عاشقی هم که به عشقش نرسه زندگی نمیکنه
میدونم تو متن اصلی زندگی از مرگ پرسید هست ولی به نظر من زندگی و عشق خیلی به هم ربط دارند
هیچ انسانی از عشق واقعیش متنفر نیست و اصل این متن اینه که زندگی از مرگ پرسید … دقت کنی عشق و مرگ مخالف هم نیستن که بشه اینطوری مقایسه کرد
زندگی بدون عشق معنل نداره
عاشقی هم که به عشقش نرسه زندگی نمیکنه
میدونم تو متن اصلی زندگی از مرگ پرسید هست ولی به نظر من زندگی و عشق خیلی به هم ربط دارند
عاشق نهایتا فدا میشه
فرهاد … مجنون … وامق و …
برشور از حزین است امروز کوه و صحرا // مجنون گذشته باشد ، فرهاد رفته باشد
کو آن نگاه فرهاد برعمق جان شیرین // کو یک نشان ز عشقش از آن شرار دیرین
هیچ انسانی از عشق واقعیش متنفر نیست و اصل این متن اینه که زندگی از مرگ پرسید … دقت کنی عشق و مرگ مخالف هم نیستن که بشه اینطوری مقایسه کرد
زندگی بدون عشق معنل نداره
عاشقی هم که به عشقش نرسه زندگی نمیکنه
میدونم تو متن اصلی زندگی از مرگ پرسید هست ولی به نظر من زندگی و عشق خیلی به هم ربط دارند
عاشق نهایتا فدا میشه
فرهاد … مجنون … وامق و …
برشور از حزین است امروز کوه و صحرا // مجنون گذشته باشد ، فرهاد رفته باشد
کو آن نگاه فرهاد برعمق جان شیرین // کو یک نشان ز عشقش از آن شرار دیرین
کاملا صحیح
و شعرهاتون خیلی قشنگ بود ?
Fuck in love
آره؟
Yes
شاید جایی نظری دادی و به یه عقده ای برخورده .