همه ي ما، در قبال کسي يا چيزي که اهلي اش ميکنيم، مسئوليم، اما آدم ها، گاهي اين را يادشان ميرود…
سخت است، باور کن چيدن کلمات کنارهم زجرآور ترين کار دنياست وقتي هدف ، تو باشي و من ، به فکر هدف…
درست لحظه اي که داشتم خودم رو ميباختم تو قمار اين زندگي لعنتي، يه صدايي تو گوشم پيچيد، از اون صداها که هماهنگ با وزش نسيم سر صبح بهاري، روانت رو نوازش ميکنه و آروم ، احساس زندگي رو درونت به جريان ميندازه…
يه صدا شنيدم، يه طنين چشم نواز از نوري بود که روشني رو هديه ميداد، درست در يکي از سخت ترين روز هاي زندگي ام، يکي از زيباترين احساسات عالم به من هديه شد…
#احساس باارزش بودن…
نميدونم دليلش چي ميتونه باشه، نميخوام دنبال مقصر بگردم، حتي نمي خوام بدونم پشت اون نقاب مجازي، چي بوده، فقط ميخوام از صميم قلب به فردي که اين احساس رو به من هديه کرد بگم:
بعضي وقتا، ما آدما، اونقدر حماقت به خرج ميديم که قدر هيچکدوم از داشته هامون رو نميدونيم، گاهي اوقات، حتما بايد نبودن چيزي يا کسي رو ببينيم تا به آرامش بودنش ايمان بياريم، گاهي وقتا، آسمون هم دلش ميخواد براي احساساتت خون گريه کنه ولي…
ميدوني چي از همه شيرين تر و لذت بخش تره؟
اين که بازم، يه روزي، خنده هاي زيبات رو روي اون صورت معصومت ببينم، درحالي که داري به من نگاه ميکني و با صداي بانمکت، واج هاي اسم منو هجا ميکني…
اميدوارم که ،از صميم قلب اميدوارم که يه بار ديگه، اون روزا رو ببينم،اون احساس رو تجربه کنم…
تقديم به يه دوست، کسي که واقعا بيشتر از يه دوست بود…
ممنون از کامنت پر مهرت
قشنگي از خودتونه...
حرف دل آدما، اگه از روي اخلاص باشه و با صداقت، همش قشنگه...
بگذار تا بگرييم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خيزد، روز وداع ياران
ممنون از کامنت زيباتون
ديگه، برگ سبزي است تحفه درويش...!
13 گرامي و مجهول الهويه!:
مغسي!
نظر لطفته…