روزگاری شیخی توی دهی بر و بیایی داشت. تا روزی که از مرکز معلمی رو فرستادن به اون ده که به مردم سواد یاد بده. شیخ که میدونست اگه مردم باسواد بشن و آگاه بشن به مزخرفات اون دیگه گوش نمیدن و قدرتش کم میشه, در صدد برآمد که معلم رو کنف کنه و از ده فراری بده.
یه روز که معلم سر کلاس درس میداد شیخ دید که معلم داره به روستاییا میگه ببینین:
میم الف ر –> مار
شیخ فوری اومد توی کلاس و گفت همولایتی ها! شما همه دیدین که این آقا معلم میگه این ماره نه؟ میگن آره!
بعدش شیخ روی تخته سیاه “عکس مار” رو میکشه و میپرسه حالا اینی که من کشیدم ماره یا اونی که آقا معلم میگه؟
اونا هم گفتن مال تو! 😁
خلاصه اینکه تا مردمی آگاه نشن وضع همینه!
یعنی اصلا مهم نیست که چه کسی بر سر کار هست. وقتی این یکی هم بره, تا وقتی ملت عوام هستند, یه رند دیگه ای پیدا میشه و میکنه تو پاچشون! ;)
مثالهای عینی در کامنت
حالا چند مثال عینی!
برداشت اول:
دکتر "نجاد" که میخواست رای بیاره چپ و راست به ملت گفت که "آی ملت میخوام یارانه سوخت رو بدم به خودتون و الان همش داره میره توی جیب طبقه مستکبر!" (عکس مار). آدمهایی که از اقتصاد سر در میاوردن هشدار دادن که برای دادن این یارانه دولت باید پول چاپ کنه که موجب تورم افسار گسیخته ای میشه و اون ماهی 45 تومان در برابر تورمی که ایجاد میشه یه شوخی بی نمکی هست (میم الف ر) خب! خودتون یادتونه ملت چه حالی کرده بودن با دکتر! نتیجش رو هم که بعدا شاهد بودیم!
برداشت دوم:
"آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند!" (عکس مار) خب خیلیها با این حرف خیلی احساس گردن کلفتی کردن و حال کردن که ببینین ما زدیم تو دهن یه ابرقدرت! یه تعداد آدمی هم که چیزی سرشون میشد گفتن که ما نباید دشمن تراشی کنیم و دشمنی با یک ابر قدرت به نفعمون نیست (میم الف ر). نتیجه این یکی رو هم که فکر نمیکنم لازم باشه من خدمتتون عرض کنم!
ادامه دارد...
داستان ساده ای هست اما در عین حال وصف حال مملکتمونه! 😁
معلم که دید هوا پسه، کشید پایین و گفت این ماره. و سپس مفهوم مار رو در بطن وجود شیخ و دانش آموزان و اهالی روستا نهادینه کرد
بیچی من میدونستم یکی میاد داستان مار رو میکشونه به شومبول! اما حدس نمیزدم تو باشی! فکر میکردم موفو یا شاه ایکس این قسمت کار رو به عهده میگیرن! 😁 😁
میدونی پس بیا داستان رو اصلاح کنیم و اسمش رو بذاریم “حکایت مار و مار و مار!” 😁
سلام شاه ایکس! آقا در شاه ایکس التواریخ در این باره چیزی نیومده؟ 😁
این لامصبا با همین روش 1400 ساله که سوار مردمن و بهشت و جهنم میفروشن…
ول کن جان اکبر ، الان میاد یه داستان میزاره تا ده روز خوندن داستان تموم نمیشه . خخخ . سبک قلمش رو نمیتونم درک کنم چجوریه . یه روز شاده ، یه روز غمگین . خخخ
پ . ن :
شاه ایکس اگه این متن به شوخی رو خوندی ناموسا دیگه باهات شوخی نمیکنم خواستم باهات شوخی کنم داداچ . ناموسا من رو به باد فحش و مردم آزاری نگیری . به اکبر و ادمین هم گزارش ندی داداچ .
امروز فرداست که پیداش بشه! ;)
ممنون دوست عزیز.
😁 😁 😁
داداش راستش رو بگو تو توی تیم شیخی یا معلم؟ ;)
گرفتار بودم امروز تا همین الان،
والله راجع انقلاب صحبت کردی، یاد دو چیز افتادم، یکی جوانان مملکت، یکی هم انتظار انقلاب کردن!
به گنجیشکه گفتن منار به کونت گفت یه چیزی بگو که برنجه!
یه چندتا جوون که مدتی به شهر رفته بودن برای برگشتن ده، قدیم هر دهی یک کدخدا داشت که آدم با شعور و دنیای دیده ای بود، جوانان داستان ما تصمیم گرفتند آبروی کدخدا رو خدشه دار کنند، رفتم حمام عمومی روزی که کدخدا هم میرفت ، هر کدام یک تخم مرغ با خودشون بردن، داخل امام که شدن جمعیت زیادی بود، این جوانان رو کردن به کدخدا گفتن ما ۸ نفر قدقد میکنیم و تخم میزاریم، اگه تو نتونستی این کار رو بکنی باید خرج حمام همه رو بدی، کدخدا بلافاصه شروع کرد به قوقولی قوقولی کرد ، جوانان گفتن این دیگه چی، کدخدا گفت اینهمه مرغ یک خروس میخواد؟
دوست من با این جوانانی که من در اینجا میبینم، اینبار دیگه کسی نیست که چهل ساله با سلام و صلوات مرد کنه کم کم بفرسته تو، همچی میدونه که از تو حلق میاد بیرون دیگه گردن هم نمیتونه تکون بخوره،
عرض کنم از قدیم گفتن مشت نمونه خرواره، برای تغییر این اوضاع شما نیاز به مردم داری که هم آگاه باشن و هم نیرومند!
روی امثال من که نمی تونی حساب کنی، صبح که از خواب بیدار میشم، اول ۱۰ تا سرفه میکنم که عکسالعملش ۵۰ تا گوز روش کنترل ندارم، بعد که میرم دستشوئی که بشاشم اگر وایاگرا نباشه که مشامش به تخمام، تازه عینک بزارم که به در دیوار نخورم، تا این اولش بود میخوای بازم بگم، بقیه سن و سالهای هم که گرفتار چنین مصیبتهای هستن پس دور ما رو خط بکش که جز دردسر اضافی نیستیم!
جوانان برومند هم که قربونش برم، همه غوره نشده موز شدن، با دیدن چهارتا فیلم و یو تیوب شدن دانشمند، به سایه اشون میگن دنبالم نیا.
می مونه آدمهای امسال خودت، که هم فهم دارن و هم شعور، ودیگر نوجوان نیستم، ولی اول باید این نیروی نوجوان رو آگاه کرد،که متاسفانه قول معروف صحیح است
اصل بد نیکو نگردد چون بنیادش بداست/// تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است
این جوانان گرامی هنوز نمیدونم که پول کون دادن باید خرج بواسیر بشه
گفتی زیاده
باز هم ازت تاپیکت متشکرم، امیدوارم که موفق باشی
رییس مرسی! این خودش کلی مطلب داشت حال کردم!
بله متاسفانه…حالا دارم مثالهای عینیش رو اضافه میکنم.
موافقم. نمیخوام شعار بدم جدا معتقدم که راهش اینه که مردم آگاه بشن. بعد اون اصلا بقیه چیزها خودشون به تدریج درست میشن.
😁 😁 😁
داداش راستش رو بگو تو توی تیم شیخی یا معلم؟ ;)
من از اون دسته ام ک نه ب معلم اعتماد دارم ن به شیخ حرف جفتشونو گوش میدم چیزایی ک میخوامو برمیدارم
میدونی که استعاره هستن اینا
شیخ = آدم عوام فریب
معلم = آدم طرفدار حقیقت و منطق و علم
خلاصه "اون" شیخ و معلم معمول نیستن...